گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

مرا سودایِ تو دیوانه کرده ست

ز خویش و آشنا بی گانه کرده ست

فغان از چشمِ دل دزدت که چشمم

چو گوشَت معدنِ دُردانه کرده ست

خطی آوردی و با من همان کرد

که سوزِ شمع با پروانه کرده ست

از آن مستم که ساقّیِ محبّت

پیاپی بر سرم پیمانه کرده ست

نخواهد هرگز از می توبه کردن

دلم عزمی چنین مردانه کرده ست

عبادت خانه یی دارند هر کس

نزاری قبله از می خانه کرده ست