گنجور

 
حکیم نزاری

ترش گرفته دو ابرو و لب چنان شیرین

به خشم سر که میامیز بر عسل چندین

بیا و لب به لبم بر نه و دلم دریاب

که جز چنین نتوان داد درد را تسکین

در آی و خانه بیارای و وقت ما خوش کن

شراب کی بستان و زمانکی بنشین

به لطف باز طلب دوستان مخلص را

ببایدت غم یاران بخورد بهتر از این

زکات حسن ترا هیچ وجه دیگر نیست

درآی ای که به دست آوری دل غم گین

ز حسن تو چه کم آید گر التفات کنی

بیا که حسن ترا نیست حاجت تحسین

مرا وصال تو حالی اگر شود حاصل

مهم تر ست ز وعده و وعید حورالعین

کسی که طلعت زیبای تو تفرّج کرد

بدین قیاس بداند که چیست خلد برین

دل شکسته دلان گر نگاه خواهی داشت

شکسته تر نبود از نزاری مسکین

 
 
 
رودکی

ترنج بیدار اندر شده به خواب گران

گل غنوده برانگیخته سر از بالین

هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچه زرین برون کند چو نگین

عنصری

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

فرخی سیستانی

همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین

همی ستاند سنبل ولایت نسرین

بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ

به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین

میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین

نشان غالیه اندر میان غالیه دان

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین

بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین

مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست

حدیث کردن شیرین او به از شیرین

اگر بچین بنگارند نقش چهره او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه