گنجور

 
حکیم نزاری

مکن اعتماد ای پسر بر شراب

ز سلطان بیدادگر اجتناب

می ار بشنوی این نصیحت زمن

عجب پهلوانیست لشکر شکن

نماید گه تاختن اندکی

پراکنده از هر طرف یک یکی

تو پس گیره‌ی او کنی بی‌درنگ

برو تازی و او نه‌استد به جنگ

هزیمت کند تا تو خیره شوی

تو خود بر عقب خیره روی

کمین کرده باشد سواری هزار

همه امتحان کرده‌ی کارزار

چوپیش کمین گه رسی ناگهان

همه راست گیرند بر تو عنان

چو نخجیرت اندر میان آورند

ازین سو کشندت وزان سو برند

بترس از کمین کردگان زینهار

حذر کردن از خصم واجب شمار