گنجور

 
حکیم نزاری

به پایانِ مستی سواری مکن

سبک‌ساری و بی‌قراری مکن

تو مفلوجی و بارگی باد پای

اگر عقل داری نجنبی ز جای

چو نتوان همی‌ بر زمین رفت راست

تمنّای معراج کردن خطاست

سلیمان نِه‌ای بادبازی مکن

چو دندانْ‌نداری گرازی مکن

نه نیرویِ بازو و نه زور پای

مکن بر عنان ور کیب آزمای

حذر واجب است از کمیِت مدام

که هم بد رکاب است و هم بد لگام