گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی

شمسهٔ نُه مسند هفت‌اختران

ختم رسل خاتم پیغمبران

احمد مرسل که خرد خاک اوست

هر دو جهان بستهٔ فتراک اوست

تازه‌ترین سنبل صحرای ناز

خاصه‌ترین گوهر دریای راز

سنبل او سنبله روز‌تاب

گوهر او لعل‌گر ِ آفتاب

خندهٔ خوش زان نزدی شکرش

تا نبرَد آب صدف گوهرش

گوهر او چون دل سنگی نخَست

سنگ چرا گوهر او را شکست‌؟

کرد جدا سنگ ملامت‌گر‌ش

گوهری از رهگذر گوهرش

یافت فراخی گهر از دُرج تنگ

نیست عجب زادن گوهر ز سنگ

آری از آنجا که دل سنگ بود

خشکی سوداش در آهنگ بود

کی شدی این سنگ مفرح گزای

گر نشدی دُر‌شکن و لعل‌سای

سیم دیت بود مگر سنگ را‌؟

کامد و خست آن دهن تنگ را‌؟

هر گهری کز دهن سنگ خاست

با لبش از جمله دندان بهاست

گوهر سنگین که زمین کان اوست

کی دیت گوهر دندان اوست‌؟

فتح بدندان دیتش جان‌کنان

از بن دندان شده دندان‌کنان

چون دهن از سنگ به خونابه شست

نام کرم کرد به‌خود بر درست

از بن دندان سر دندان گرفت

داد به‌شکرانه کم آن گرفت

ز‌آرزوی داشته دندان گذاشت

کز دو جهان هیچ به‌دندان نداشت

در صف‌ِ ناورد‌گه‌ِ لشکرش

دست علم بود و زبان خنجر‌ش

خنجر او ساخته دندان نثار

خوش نبود خنجر دندانه‌دار

این‌همه چه؟ تا کرمش بنگرند

خار نهند از گل او برخورند

باغ پر از گل‌، سخن خار چیست‌؟

رشته پر از مهره‌، دم مار چیست‌؟

با دُم طاووس کم زاغ گیر

با دم بلبل طرف باغ گیر

طبع نظامی که بدو چون‌گل است

بر گل او نغزْ نوا بلبل است