آخر به من آن مغ بچه هم کیش برآمد
وان کافر بیگانه به من خویش برآمد
نیش سیهم گرچه نمود آن صف مژگان
نوشین نگهی از عقب نیش برآمد
چشمش ز کمان خانه ابرو به من انداخت
هر تیر که چالاکتر از کیش برآمد
اقبال دو گیتی به کلاه نمدی بود
دیهیم شه از خانه درویش برآمد
کامی که به شمشیر و سنان دیر برآید
از دیده خونین و دل ریش برآمد
بر خلق نگردید گران هر که درین بزم
پس از همه رفت و ز همه پیش برآمد
دیدیم ز سر تا قدمش حسن و شمایل
لیک از همه خوبیش وفا بیش برآمد
دادیم به جان منصب هم رازی جانان
دل نیز دوروی و غرض اندیش برآمد
سامان نشد از سعی خرد کار «نظیری »
دیوانه شد و از خود و از خویش برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.