جامیکه شاه تشنه لبان بود مست از او
هر کو چشید از آن زغم خویش رست از او
عباس نامدار که کس دست از او نبرد
چونخورد از آنپیاله بخون شست دست از او
افتاد نخل قامتش از پا نخورده آب
از ضربتیکه پشت امامت شکست از او
بیخواب شد سکینه و در خواب شد عدو
چونخواب مرگ چشم جهانبین ببست از او
موجی بجنبش آمد و آبش ز سر گذشت
ابری ببارش آمد و از پا نشست از او
تسلیم شاه تشنه لبان کرده دو دست
جامیکه خورده بود شراب الست از او
چشمی بسوی دشمن و چشمی بروی دوست
بگذشت ماند یاد بگیتی دو دست از او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.