بر عقب اثبات مبدع حق – (پس) از آنکه سخن اندر لطایف و کثایف گفته شده است – سخن گوییم اندر قول و کتابت خدای تعالی، ( از بهر آنکه اندر کتاب خدای تعالی) آیات بسیار است اندر اثبات قول (خدای تعالی)، چنانکه همی گوید، قوله: (و قال الله لا تتخذوا الهین اثنین) و جای دیگر همی گوید، قوله: (اذ قال الله یعیسی ابن مریم اذکر نعمتی علیک و علی ولدتک)، و جز آن نیز آیات بسیار است اندر (اثبات کتابت خدای تعالی، چنانکه همی گوید: (کتب الله لاغلبن انا ورسلی) و دیگر جای گفت: )(سنکتب ما قالوا)و جز آن. پس خواهیم که شرح قول و کتابت الهی بکنیم که چگونه است، (چنانکه عقل عقلا مر آن را بپذیرد و ایشان) مر او را ببینند و بدانچه سفهای امت همی گویند از سخنان محال روی از دین حق نگردانند و بدانند که دین خدای بر مثال خرمابنی (است) که جاهلان و غوغای امت لیف و خار آن درخت اند و حکمای علم حقیقت کتاب خدای بر مثال خرما بر این درخت اندر (میان خار) و برگ و لیف پنهان اند و دین حق بدیشان عزیز است هم چنان که درخت (خرما) به خرما گرامی است، و خردمندان مر این درخت خرما را بدانچه بر او خار (و لیف) است خوار ندارند و نسوزند.
پس گوییم که جاهلان امت که گویند: جبرئیل (ع) به آواز و حروف با رسول (ع) سخن گفت، و گویند: هر کس را به روز قیامت نامه ای بدهند از پوست پیراسته که مر آن را «رق» خوانند، و گویند که اندر آن کردارهای (او) نبشته باشد، و گویند که آیه الکرسی برگرد عرش (خدای) نبشته است و عرش هزار بار بیش از چندین جهان است، جز مر جسم را چیزی (دیگر) همی نشناسند. و چو (مر) معنی کتاب خدای را از خزینه داران علم حقیقت نشنودند و متابع دیوان گشتند و بر ظاهر قول بایستادند، از علم حق دور ماندند. و هر که روی سوی فضل (و رحمت) خدای کند، سلطان شیطان از او معزول شود، چنانکه خدای تعالی همی گوید (،قوله) : « ولو ردوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستذم بطونه و منهم و لولافضل الله علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطن الا قلیلا ».
و ما گوییم که مردم را قول- اعنی گفتار- صناعتی عامی است و کتابت مر او را صناعتی خاصی است. اما عامی قول مردم را به دو روی است : یکی بر آن (که) مر دیگر جانوران را نیز مانند گفتار (او) آوازهاست کز آن آوازهای مختلف کز ایشان آید هم مردم و هم یاران آن جانور بر رنج و راحت (آن) آوازدهنده دلیل توانند گرفتن و یافتن، هر چند که قول مردم مفصل تر است. و شرح این معنی پیش از این اندر این کتاب یاد کردیم. پس قول که اندر او مر دیگر جانوران را با مردم مشارکت باشد، عامی باشد بدین روی. و دیگر بدان روی که قول مر همه مردمان را هست به جملگی، نه مر یکی راست بیرون دیگری، اعنی که چو گوینده بگوید، همه شنوندگان از مردم مر آن گفته را بیابند و همه مردمان نیز بتوانند گفتن. پس قول بدین دو روی عامی است مردم را.
و اما خاصی کتابت مر مردم را نیز به دو روی است : یکی بدان روی که مر هیچ جانور دیگر اندر نبشتن- اعنی گفتار خویش را (به) فعل آوردن و نمودن- بهره نیست البته و این صناعت خاص (مر) مردم راست، و دیگر بدان روی که کتابت مر همه را نیست- چنانکه قول مر همه مردم راست- بل کتابت مر بعضی را از مردم هست و بعضی را نیست و نه همه مردمی نبشته را بتوانند خواندن و نه هر مردمی بتوانند نوشتن.
و از امت مر گروهی را که نبشتن دانند بر آن گروه که نبشتن ندانند فضل است و ایشان که نویسندگان اند خاص اند، و اما مر پیغامبران را کتابت (که آن بشری است شرفی نیست،) از بهر آنکه کتابت دست افزار فرامشت کاران است و پیغامبران خدای فرامشت کار نباشند، بل (که پیغامبران یادکننده بودند خلق را از خدای و یادکننده خلق فرامشت کار نباشد که فراموشی) با یاد داشتن ضداند، و خدای تعالی همی گوید، قوله : « قد انزل الله الیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم ایت الله مبینت »، و چو رسول خدای ذکر است و کتابت آلت اهل نسیان است، مر اهل ذکر را بدو حاجتی نباشد و مر کسی را بدانچه مر او را به کار نیاید فخری نباشد.
آن گاه گوییم : کتابت نوعی از قول است و سپس از قول است. نبینی که نخست مردم را به قول باید رسیدن تا از قول کتابت راه یابد؟ و نیز هر کتابتی قول است و هر قولی کتابت نیست، چنانکه هر مردمی جانوار است و هر جانوری مردم نیست. پس چنانکه مردم نوع حیوان است، کتابت نوع قول است. و قول کتابتی است که زبان مر او را قلم است و آن هوا کز دهان مردم بیرون آید به منزلت خطی است دراز و آواز بر آن هوا به منزلت سیاهی است بر خط و لوح این کتابت هوای بسیط و بیننده مر آن کتابت را بر این لوح که یاد کرده شد، به گوش بیند. و کتابت نیز قولی است که قلم مر او را به جای زبان است و خط مر او را به جای آن هواست کز دهان گوینده بیرون آید و سیاهی بر آن خط به جای آواز است بر آن هوا، و لیکن پذیرنده این قول سطح خاک است یا چیزهای خاکی، و مردم مر این قول را به چشم شنوند. پس یابنده این هر دو گفتار نفس مردم است و دست افزار نفس از بهر او مر قول را آواز را شنوایی است و مر کتابت را بینایی است، چنانکه طرفی از این معنی به آغاز این کتاب گفته ایم (پیش از این). و اکنون همی گوییم که کتابت قولی است از گوینده که (آن) خاصه است و مر غایبان را از حضرت دانا، و زمان او- اعنی غایبی- به دو گونه باشد : یکی آنکه به مکان حاضر نباشد و دیگر آنکه به زمان حاضر نباشد، و قول خاصه است مر حاضران مکانی و زمانی را.
و چو این حال را تقریر کردیم، گوییم که از حکم عقل چنان واجب آید که مر آفریدگار عالم را سخن گفتن با مردم باشد خاصه، بیرون از دیگر جانوران، و آن سخن گفتن از او مردم را به راه کتابت باشد به صورت کردن مر آن فرمان را که دهد برگوهر خاک، که حد کتابت این است که او اثری باشد بر خاک پدید آورده، و قول گوینده از آن نبشته عبارت باشد و مقصود او- سبحانه- از آن سخن که بگوید از راه کتابت مر مردم را، صلاح حال او باشد پس ازآنکه نفس او از جسد جدا شده باشد.
و برهان بر این سخن خویش که گفتیم : واجب است که آفریدگار عالم با مردم سخن گوید بیرون از دیگر جانوران، آن است که مردم را از آفرینش قوت ناطقه بهره آمده است، و آن قوتی است که مردم بدان مر کاری را و معنی یی را که آن بر دیگری پوشیده است چو بداند آشکارا تواند کردن و چو نداند از دیگری بدین دست افزار که مر او را داده اند طلب تواند کردن، اعنی بتواند پرسیدن. و مر آن قوت ناطقه را از آفرینش قوت هایی بهره آمده است، چو شنودن و اندر یافتن و تصور کردن و یاد گرفتن و مر معنی را از آواز (و) حروف جدا کردن و باز مر آن را اندر آواز و حروف (پنهان کردن که مر هیچ نفس را که آن) جز ناطقه است این قوت ها نیست. و چو از مردم بهتر و برتر اندر عالم چیزی نیست، این حال که اندر او موجود است دلیل است بر آنکه آفریدگار او با او همی سخن خواهد گفتن تا مر او را از بهر واقف شدن بر گفتار او این آلت ها به کار آید. و اگر نه چنین بودی، این آلت ها فاسد و باطل بودی و آفرینش باطل نیست.
پس گوییم که این همه که یادکردیم، نبشته های خدای است بر این خاک کز او جسد مردم کرده اند. و اندر این نبشته چنان پیداست که مردم را چیزی شنودنی است و اندر یافتنی که اندر آن صلاح کار اوست پس از فساد کالبد او به مرگ جسدی. و دلیل بر درستی این قول آن است که اندر آفرینش چیزی باطل و بی کار نیست، چنانکه چو مر جسد های ما را به غذا حاجتمند آفریدند، اندر جسد ما قوت جاذبه را بنهادند – اعنی آن قوت نفسانی که مر طعام و شراب را بخواهد و بکشد – و چو مر قوت جاذبه را اندر جسد (ما) نهادند، راهی بر این جسد بنهادند که مر طعام و شراب را قوت جاذبه از آن راه اندر جسد کشد، و چو از این طعام و شراب اندر این جسد جز لطافتی نشایست کار بستن و از آن سپس از آن لطافت ثفل بی نفع بخواست ماندن و آن افکندنی بود، اندر جسد ما با قوت جاذبه قوت دافعه نهادند، نیز اندر این جسد راه ها نهادند که این قوت مر آن ثفل ها را از آن راه ها بیرون کند. پس این نیز نبشته های الهی است، و نبشته گفتاری باشد که گوینده آن از آن باز نگردد. نبینی که چنان است که آفریدگار (مر) مردم را از راه این نبشته به قوت جاذبه همی گوید که به وقت گرسنگی و تشنگی طعام و شراب خور تا هلاک نشوی و به قوت دافعه همی گویدش که ثفل ناشایسته را دفع کن تا تن درست باشی؟ و این نبشته ای ظاهر است الهی که هرگز از حال خویش نگردد، چنانکه مردم از نبشته خود که آن قول اوست اگر خواهد که باز گردد باز نتواند گردیدن. وز بهر آن چنان است که نبشته او قولی است بر مثال قول خدای – سبحانه و تعالی – که (مر او را) از آن بازگشتن نیست. و اگر خدای تعالی بر خلق بنوشتی که طعام را بخورید و ثفل آن را بیفکنید، مر آن را به خطی از این موکدتر نشایستی نبشتن که نبشته است، و چو این خط خدای است و خط قول باشد، پس این قول خدای است که ما را گفته است از راه آفرینش. و پیدا آوردیم بدین شرح که اندر آفرینش چیزی باطل نیست، بل که او یک چیز هست که اندر او مردم را فایده های بسیار است، چنانکه دهان مردم هم راه طعام و شراب است که بدو فرو شود و هم راه نفس فرو شدن است و هم راه آواز بر آمدن است بر زبان و دندان ها و هم آلات سخن گفتن است و هم ادوات طعام خوردن است.
پس گوییم : چو ظاهر کردیم که خدای تعالی به نهادن قوت جاذبه و قوت دافعه اندر جسد ما، مر ما را همی گوید: غذای بکشید و ثفل را دفع کنید، پیدا آمد که به نهادن قوت سامعه اندر ما، ما را همی گوید: بشنوید، و به قوت حافظه همی (گوید:) یاد گیرید، و به قوت ذاکره همی گوید: مر شنونده و یاد گرفته را یاد کنید. آن گاه گوییم که چو این قوت ها اندر جملگی خلق بود، واجب آید که خدای بدین آفرینش همی گوید مر جملگی خلق را که بشنوید چیزی که آن بشنودنی است و آن شنودنی اندریافتنی و یادگرفتنی و یادکردنی است. و چو همه مردمان به دلیل این قوت ها که مر نفوس ایشان راست از آفرینش بدان شنودنی حاجتمندند، گوینده آن گفتار جز آفریدگار نباشد. پس درست کردیم از راه آفرینش که واجب است از حکم عقل که آفریدگار عالم با مردم سخن گوید بیرون از دیگر جانوران. و این خواستیم که بیان کنیم.
و برهان بر درستی این قول که گفتیم : واجب آید که آن سخن گفتن از آفریدگار با مردم به کتابت باشد نه به آواز و حروف، آن است که ایزد تعالی – بل (که) فریشتگان او – جسم نیستند و آواز جز از جسم نیاید. و نیز گفتیم که نبشته گفتاری باشد از گوینده مر (غایبان مکانی و زمانی را و مردمان که حاضران اند) اندر عالم – بدانچه ایشان اجسام نفسانی اند و خدای تعالی آفریدگار اجسام و ارواح است – بر مثال غایبان مکانی اند از خدای تعالی که نه اندر مکان است و نه اندر زمان، و نیز آن مردمان که هنوز موجود نشده اند غایبان زمانی اند بر گذشت زمان از او – سبحانه - . و چو گفتار خدای تعالی با این دو نوع غایبان است و گفتاری که غایبان بدان مخصوص اند کتابت است، پس درست شد که واجب است که خدای تعالی با مردمان سخن به کتابت گوید نه به آواز.
و چو بر هر مردمی واجب است که سخن خدای را بشنود، واجب آید که نبشته خدای تعالی همیشه اندر عالم حاضر باشد، لاجرم این نبشته که سخن خدای است، پیش از آمدن مردم اندر این عالم حاصل و حاضر بوده است اندر این عالم، چنانکه به طاعت داشتن (طبایع مر نبات را و به طاعت داشتن نبات و طبایع مر حیوان را و به طاعت داشتن نبات و) طبایع و حیوان مر مردم را، (ایزد تعالی) طاعت خویش بر مردم نبشته است، و لیکن بیشتر از مردمان از این فرمان غافلند، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: (و ان من شی الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم) و جز آن. پس درست کردیم که سخن گفتن خدای با مردم از راه کتابت است.
و برهان بر آنچه گفتیم: مقصود گوینده از این کتاب واجب آید که نگاهداشت صلاح مردم باشد اندر سرای آخرت پس از گذشتن زندگی فانی (او،) ، آن است که جانوران بسیارند که ایشان بدانچه آلت اندر یافتن سخن خدای ندارند، خدای تعالی با ایشان سخن همی نگوید و صلاح اجساد (ایشان) از آفرینش نگاه داشته تر از صلاح جسد مردم است و عمرهای ایشان درازتر است – چو گوران بیابانی و پیلان دراز عمر و گنجشکان خانگی که عمرهای دراز یابند و کرکسان و جز آن – وز علت ها که مردم را افتد، (مر) ایشان را چیزی نیفتد و به سبب زندگی دراز خویش، بدین آلت های نطقی که مردم راست حاجتمند نیستند. پس پیدا آمد که صلاح (مر) مردم را اندر سخن کز خدای شنود نه اندر زندگی گذرنده است، بل کز پس مرگ جسدی اوست مر نفس او را. و بر این هر سه دعوی که به آغاز این قول کردیم، برهان قایم کردیم، چنانکه خرد را از آن گذر نیست.
و اکنون به شرح و بیان کتابت خدای مشغول شویم و گوییم – چو لازم کردیم به حکم عقل سخن گفتن آفریدگار با مردم از راه کتابت و معلوم گردانیدیم مر خردمند را که مردم را فایده شنودن این سخن و کار کردن بر آن سپس از گذشتن زمان فانی او حاصل آید – که واجب است کز نوع جانوران سخن گوی یک تن باشد که او به خواندن کتابت خدای تعالی مخصوص باشد تا مر نبشته او را بر امیان خلق خواند – و قول آن یک تن قول خدای باشد، از بهر آنکه خواننده نبشته کسی از آن نویسنده گوید آنچه گوید – تا امیان آن گفته را بشنوند و مر نبشته را ببینند. و خدای تعالی مر رسول را (ع) فرمود که بگوی مر ایشان را تا قولی شناخته گویند، بدین آیت (، قوله) : (و قولوا لهم قولا معروفا)، (و) شناخت به دیدار باشد، پس رسول (آن) گفت که چو خردمند اندر آفرینش نگریست، مر آن را که او گفت اندر او بدید و بشناخت. پس گوییم که نبشته خدای که مر آن را همی بباید خواندن، آفرینش عالم و جسد مردم است که آن نیکوتر آفرینشی است، چنانکه خدای تعالی (همی) گفت، قوله: ( لقد خلقنا الانسن فی احسن تقویم).
اما برهان بر آنکه از مردم یک تن باید که نبشته خدای را بر خلق خواند نه بسیار مردمان، آن است که پیش از این بیان کردیم که کتابت صناعتی خاص است و قول صناعتی عام است مردم را، و چو حال اندر کتابت بشری این است که بیشتر (از) مردم بدان همی نرسند، سزاوار (باشد) کز جملگی این نوع سخن گوی اندر عصرهای بسیار جز یک شخص به کتابت خدای نرسد. و روا نیست که هیچ کس به خواندن کتابت الهی نرسد هرگز، از بهر آنکه برهان قایم کردیم بر آنکه خدای با مردم به کتابت سخن گوید و سخن گفتن به آلتی که (هیچ کس) مر آن را اندر نیابد، سخن گفتن نباشد. و چو سخن گفتن به کتابت لازم شد، خواننده ی آن کتابت لازم شد، و چو گفتار از جنس (حیوان – که آن بسیار انواع است – بدین کتابت) با یک نوع است که آن مردم است، واجب آید که خواننده این کتابت از این یک نوع بر این یک شخص باشد نه بیشتر از آن البته ، از بهر آنکه شخص از نوع که آن اشخاص است، به منزلت نوع است از جنس که آن انواع است. پس گوییم که آن یک تن که او کتابت باری – سبحانه – بر خلق خواند، پیغامبر خدای باشد سوی خلق.
اما برهان بر آنکه نبشته خدای تعالی آفرینش عالم است، این است که نبشته از نویسنده اثری باشد به صنعت بیرون آورده بر خاک یا بر چیزهای خاکی، و اثر از آفریدگار عالم این صورت هاست که بر اجسام عالمی پدید است و دیگر چیزی نیست جز این، و از این گفت (خدای تعالی)، قوله: ( و فی الارض ایت للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون). و اگر قول خدای آیت هاست، پس همی گوید که آیت ها اندر زمین است و اندر نفس های شماست، و همی نه بینید؟ و چو نبشته خدای – سبحانه – که بدان با خلق سخن گوید واجب آوردیم و سخن از نویسنده به اشکال باشد بر خاک، چه شک ماند خردمند را اندر آنکه نبشته خدای که بدان همی با مردم سخن گوید این است که همی بینیم از آفرینش اندر این جسم کلی و موالید او؟ با آنکه جملگی مردم متفق اند بر آنکه دلیل بر هستی صانع حکیم مرید پر حکمت و پر آثار مرید است، و چنان است که این مصنوع عظیم نبشته خدای است سوی خلق به قولی کلی که من حکیم و مریدم.
اکنون به برهان درست کردیم بدین که خواننده ای واجب است، اندر اثبات نبوت فصلی مشرح بگوییم و به برهان عقلی مر آن را ثابت کنیم. و گوییم که کسی منکر نتواند شدن مر این عطاهای الهی را کز جملگی جنس حیوان با بسیاری انواع آن به نوع مردم رسیده است. و عظیم تر عطایی این عقل شریف است که بر این سخن گوی اندیشنده بازجوینده یادگیرنده دلیل جوی از چیزهای آشکاره برچیزهای پوشیده موکل است که دیگر حیوانات از این عطا بی بهره اند. و عقل صورتگر است مر این نفس ناطقه را با دست افزارهای بسیار که آن قوت های نفس ناطقه است و این همه آلت هاست که مر الفغدن علم را شاید. پس این عقل شریف چو پیشه وری است با آلت ها و او خود لطیف است و نادیداری است و دست افزارهاش نیز همه لطیف و نادیداری اند، چو قوت های مفکره و مصوره و حافظه و ذاکره و جز آن. پس واجب آید که آنچه این پیشه ور لطیف نادیدنی مر این دست افزارهای شریف نابسودنی را همی بر آن کار بخواهد بستن چیزی لطیف و نادیدار است، چنانکه پیشه وری دیداری – که آن درودگر است – مر دست افزارهای بسودنی را از تیشه و دست اره و پرمه و جز آن بر چیزی دیداری همی کاربندد که آن چوب است و مر آن چوب را بدین دست افزارها صورت کند به صورتی که مر آن را پیش از آن اندر ذات خویش نگاشته باشد تا مر آن چوب را بدان صورت قیمتی گرداند. پس گوییم که عقل بر مثال آن درودگر است و قوت های مفکره و حافظه و ذاکره و جز آن مر او را بر مثال تیشه و دست اره و پرمه و جز آن است مر درودگر را و نفس مردم مر او را به منزلت آن چوب است مر درودگر را. و صورتگری عقل بر این چوب خویش بدین دست افزارها آن است که مر او را به سزای او صورت کند، آن صورت که عقل مر او را اندر ذات خویش دارد. و صورت به سزا (مر) نفس را آن است که مر خویشتن را بشناسد که او جوهری لطیف است و زنده است ابدی، و مر او را اندر این عالم بدان آورده اند تا از این راه مر عالم معقول را بشناسد و بداند که این سرای او نیست و بداند (که طاعت مبدع حق بر او واجب است به علم و عمل، و عدل را کار بندد) از خویشتن بر دیگران و بر خویشتن به ناپسندیدن مر خویشتن را و ایشان را به درجه جانورانی که مر ایشان را از آفرینش این عطا نیست از آفریدگار و جز آن از صورت هایی که مر آن را به جای خویش گفته شود، تا چو نفس از عقل مر این صورت سزاوار خویش را بپذیرد به ثواب ابدی رسد و آن ثواب مر او را به بازگشتن او باشد سوی سرای خویش بر صورت اصل خویش، و اگر سیرت ستوران را کار بندد به خلاف صورت اصل خویش (بود و به خلاف اصل صورت خویش) بدو باز گردد و از آن خلاف به عقوبت ابدی بیاویزد.
پس گوییم اندر ایجاب وحی (و) نبوت، که مردم به آغاز بودش بر زندگی با دیگر حیوان برابر بود و پس از آن چو به کمال جسمانی خویش نزدیک آمد، بدو چیزی پیوست که بدان چیز مر چیزها را به حقیقت بشناخت و رمزها را بدانست وز چیزهای آشکاره بدان بر چیزهای پوشیده دلیل گرفت، و دیگر حیوانات از این چیز که (بدو) رسید، بهره نیافتند. و این چیز که بدو رسید، عقل لطیف بود و این عقل سوی او از فرستنده عقل چو وحی بود و او بدین وحی پوشیده که بدو رسید، چو پیغامبری گشت. و شکی نیست اندر آنکه این وحی به ذات او نه از ذات او آید، چه اگر بدانکه او یکی جانور بود این چیز شریف که او عقل است از ذات او پدید آمد، لازم آمدی کز ذات هر جانوری این عقل نیز پدید آمدی، با آنکه این نفس که مر این چیز شریف را پذیرفت به مردم از کسی آمد نیز جز ذات او، از بهر آنکه مر او را پیش از بودش خویش توانایی نبود. و چو عقل به مردم نه از ذات او آمد، درست شد که مردم را بدین گوهر شریف که عقل است، خداوند این گوهر مخصوص کرد. پس بدین شرح که بکردیم، پیدا شد که سوی هر کس از آفریدگار او وحی پوشیده و ضعیف همی آید و مر او را بعث همی کند این وحی که عقل است که بازجوی تا این عالم را چرا کرده اند و مر این را بدین جا به چه کار آورده اند و چگونه خواهد بودن حال تو پس از آنکه از این سرای بیرون شوی. و چو این بازجوینده به مردم همی از آفریدگار او آید مانند وحی پوشیده، واجب آید که آنچه این جوینده بدان خشنود شود هم از آفریدگار آمده باشد، چنانکه آنچه قوت جاذبه بدان خشنود شد، آفریدگار آفریده بود پیش از آنکه قوت جاذبه را اندر مردم نهاد و آن غذا بود. و مر این باز جوینده عقلی را خشنودی به علم است از این حال ها که یاد کردیم، چنانکه مر آن باز جوینده حسی را خشنودی به غذاست. پس علم غذای نفس است و از آفریدگار او باید که بیاید، هم چنانکه غذای جسد از او همی آید.
و علم به مردم یا به قول رسد یا به کتابت، و قول به آواز و حروف از خدای تعالی ممتنع و محال است، و کتابت از کاتب اثری باشد نگاشته بر خاک و نگاشته خدای بر خاک است و (آن) این عالم محسوس است. پس لازم شد بر هر کسی که مر این نبشته الهی را برخواند. و این وحی ضعیف که او عقل عزیز است و به هر کسی آینده است، متفاوت است اندر روشنی و تیرگی و ضعف و قوت، تا یک مردم چنان است کز اندک گفتاری بشنود بسیار معنی را بداند و به اشارتی بر بسیار مقصودها واقف شود، و دیگر چنان است که تا مر یک معنی را به بسیار الفاظ عبارت نکنند او بدان اندر نرسد، و یک مردم است کز نبشته مقصود نویسنده را شناسد، و دیگری است که مر نبشته را به تصحیف (خواند و بیشتر خود آنند که نبشته را البته نشناسند. و نبشته ای از نبشته های الهی لطیف است چو نفس و خواننده آن) نبشته فکرت لطیف است، و نبشته ای از نبشته های الهی کثیف است چو جسم و خواننده آن کثیف است چو حس (است)، و نبشته ای از نبشته های خدای تعالی آن است که آفرینش را ترتیب است و مر هر فرودینی را از مخلوق طاعت آنکه برتر از اوست نبشته است، چنانکه بر طبایع طاعت (نبات) نبشته است. نبینی که چگونه طبایع مر نبات را مطیع است و نبات مر طبایع را بدان طاعت کز او همی یابد شریف تر از آن (همی) کند که هست به روح نمایی و آن از او مر طبایع را ثواب است بر طاعت؟ و بر نبات طاعت حیوان نبشته است، لاجرم حیوان مر نبات را بدان طاعت کز او همی آید به حس و حرکت به خواست رسانیده است به روح حسی. و بر طبایع و نبات و حیوان طاعت مردم نبشته است. نبینی که مردم از هر چیزی از آن فایده گیرنده است و نبات و حیوان از او به روح ناطقه رسنده اند؟
و چو برتر از مردم اندر این عالم چیزی نیست و او مصنوعی است از مصنوعات الهی و بر او به خط الهی از این ترتیب که یاد کردیم و همی برخواند، طاعت صانع عالم نبشته است – از بهر آنکه این نبشته از بهر او ثابت شده است – و این نبشتن بر او نه چیزی قسری است مانند آن دیگر طاعت ها تا به ضرورت بر آن برود، بل (که) اختیاری است تا به اختیار بر آن برود و مر خداوندان (عقل) بی خلل را اندر این نبشته الهی که ما بدیشان نمودیم شکی نیوفتد، پیداست از این ترتیب که هر که مر صانع عالم را طاعت دارد بدو پیوسته شود (و) به لذاتی و احسان هایی رسد که وصف و قول و سمع بر آن محیط نشود، بل (که) مر آن را همان باشد که مر صانع عالم راست. و رسیدن آن فرودینان که یاد کردیم بدان برینان به طاعتی که همی دارند مر ایشان را، بر درستی این قول گواست.
آن گاه گوییم که آن کس که مر نبشته الهی را که آفرینش عالم است بر خواند، او پیغامبر خدای تعالی باشد و قول آن کس قول خدای باشد و آن کس به خدای نزدیک تر از همه خلق باشد و واقف شدن بر این نبشته الهی وحی باشد بدو، قوتی که وحی های ضعیف را که به هر کسی آمده است، او بدان (قوت) قوی تواندکردن (بر دیگران). و نفس آن یک تن که مر این نبشته را برخواند، از نفوس دیگر مردمان هم بدان منزلت باشد که نفس مردم از نفوس دیگر حیوان است، و آن نفس از روشنی و پاکیزگی و ادراک بدان محل رسد که چو بدین نبشته الهی اندر نگرد که صورت عالم است، مقصود آفریدگار از این بداند. و چو آمدن این نفس جوینده مر چونی و چرایی را از کارهای الهی به هر مردمی ظاهر است و مر آن را کسی همی منکر نشود، چرا (مر) آمدن آن نفس آموزنده را که مر این جویندگان را خشنود کند همی منکر باید شدن؟ بل (که) چو پیداست کز جملگی جنس حیوان قوت جوینده علم بر این یک نوع فرود آمد، لازم آید که قوت دهنده علم بر یک شخص از این نوع فرود آید، از بهر آنکه شخص از نوع هم بدان منزلت است که نوع از جنس است. و اگر معلوم است که این روح که عقل پذیر است نه آن است که مر دیگر حیوان راست، بل که این روح ناطقه است و برتر از آن است به (آفرینش و جوینده علم است، چرا منکر باید شدن) که مر آن کس را که علم بدین جویندگان از او رسد، روحی است برتر از این ارواح و نام آن روح الامین یا روح القدس است؟ و چنانکه روح ناطقه علم جوی به جملگی این نوع حیوان که مردم است از آفریدگار عالم آمده است، روح الامین نیز از آفریدگار بدان یک شخص آمده است تا بدان یک تن نقصان این نوع (به) یافتن آنچه همی جویند تمام شود، چنانکه خدای تعالی همی گوید (،قوله): ( و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتب و لا الایمن و لکن جعلنه نورا نهدی به من نشا من عبادنا و انک لتهدی الی صرط مستقیم صرط الله له ما فی السموت و ما فی الارض الا الی الله تصیر الامور). صراط راه باشد و راه خدای که اشارت اندر این آیت بدان است و رسول را همی گوید: توخلق را آن راه همی نمای، این است که چیزها اندر آفرینش بر آن رونده اند از طاعت فرودینان مر برینان را و از رسیدن بهره های الهی به هر برینی، تا چو فرودین مر او را طاعت دارد، از آن بهره خویش بیابد. و اندر این آیت پیداست که وحی سوی رسول (روحی) بود (ع) نه جسمی. و آواز (از) جسم (آید نه از روح.) پس ظاهر است به حکم این آیت که وحی اشارتی بود نه آوازی. و چو این گفتار به آواز نبود، به اشارتی بود سوی این نبشته الهی که عالم است، از بهر آنکه مر رسانیدن علم را به مردم جز این دو طریق، سیومی نیست. و نمودن آفریدگار مر آن یک تن را نبشته ی خویش، به روشن کردن بود مر بصیرت او را به روحی که بدو فرستاد از امر خویش تا اندیشه کرد اندر آفرینش بر شگفتی عالم، و بیدار شد بر آنچه دیگران از آن غافل (و خفته) بودند و بدید آنچه دیگران همی ندیدند، چنانکه مانند آن به کسی رسد از او، واقف شود بر چیزی که آن پیش از آن بر او پوشیده باشد، به اندیشه روشن که پدید آید مر کسی را بیرون از دیگران، چنانکه خدای تعالی همی گوید (، قوله) : (ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصرهم غشوه). و چو مر جاهلان را همی بنکوهد بدانچه بر (دل ها و گوش های ایشان مهری است و بر) چشم های ایشان پرده است، این قول دلیل است بر آن که بر دل و گوش رسول مهر نیست و بر چشم او پرده نیست و همی بیند چیزهایی که آنها (که) بر چشم های ایشان پرده است همی مر آن را نبینند. و فضل رسول بر خلق به علم بود، پس واجب آید که بدین که بر چشم رسول پرده نبود، مر او را علمی حاصل شد. و علم از راه بینایی جز به خواندن نبشته حاصل نشود. پس پیدا شد که رسول به برگرفتن آن غشاوه از چشم او توانست مر این نبشته الهی را خواندن، و پیش از آنکه بر چشم او نیز غشاوه بود، مر این نبشته را همی نتوانست خواندن وز این کتابت امی بود، چنانکه خدای تعالی گفت (،قوله) : (هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایته و یزکیهم و یعلمهم الکتب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلل مبین). اندر این آیت نیز پیداست که پیش از رسیدن وحی رسول نیز امی بود، و امی آن باشد که نبشته را نداند خواندن. و چو همی گوید: سپس از بعث و نبوت بر خلق آیات را خواندن گرفت و بفرمودش تا مر ایشان را کتاب و حکمت بیاموزد هرچند که پیش از آن اندر گم بودگی بودند، (این سخن دلیل است بر آنکه بدانچه پرده از چشم او) برداشت، از امیان جدا شد و خواننده گشت مر کتاب را تا مر ایشان را بتوانست آموختن، و آن پوشش یا پرده بر چشم رسول پیش از وحی بود. و بر چشم کافران نه پرده جسمی بود، بل (که) مانند آن پوشش امروز بر چشم هر کسی که نبشته نداند هست و آن پوشش که بر جسم امیان اوفتاده است، از چشم نویسندگان برخاسته است. و پرده از چشم امیان اندر خط بشری بدان برخیزد که نفوس ایشان راسته شود مر پذیرفتن علم را و پوشش از چشم آن یک تن که امی باشد از خط الهی بدان برخیزد که آراسته شود مر پذیرفتن تایید را. و چو مر نبشتهی بشری را به شنودن آواز توان آموختن و خدای تعالی جسم نیست، نبشته او جز به نمودن به چشم نتوان آموختن، از بهر آنکه مردم از راه این دو مشعر به علم رسد کز او یکی گوش است و دیگر چشم است، و چو ممکن نیست کز خدای آواز شنوند جز آنکه اندر آفرینش بنگرد و اندر آن به حق تفکر کنند، مر جستن علم الهی را نیز روی نیست، چنانکه خدای تعالی همی گوید (،قوله) : « ویتفکرون فی خلق السموت و الارض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنک فقنا عذاب النار ».
پس گوییم که خلق (به جملگی) اندر نبشته الهی امیانند و رسول مصطفی (ص) پیش از آنکه روح القدس بدو رسید نیز از این نبشته امی بود و چو به تایید خواننده خط الهی گشت، از نبشته بشری بی نیاز شد. و امت کز خط الهی امیانند، به نبشته بشری حاجتمندند و بدان مفتخرند، و معلوم است که اندر شهر امیان هر چند که دبیر کمتر باشد عزیزتر باشد. پس اندر عالم که این شهر امیان است، از نبشته خدای یک خواننده بیش روا نبود (مر) این خط ابدی را تا عزت او بیشتر باشد. و چو پرده از چشم بصیرت رسول (ص) برخاست، مر این نبشته الهی را برخواند و بشناخت، و آنچه مر خلق را بدان حاجت بود برخواند بر خلق این نشانی ها را و یکی از او این معنی های الهی را به زبان تازی به مثل ها و رمزها اندر پوشیده، نه مشرح و مصرح، چنانکه هر کسی برآن مطلع نتوانست شدن. و چنین واجب آمد از حکمت، و بدین معنی رسول نیز سنت خدای تعالی رفت و بر صراط مستقیم گذشت، از بهر آنکه سخن خدای را اندر این نبشته یافت که جملگی (خلق) از خواندن آن عاجز بودند، پس بر او واجب شد که مر این گفته را (چنین) گذارد که جز عاقلان و مطیعان و روشن بصیرتان مر آن را اندر نیافتند تا عز علما اندر امت باقی باشد، چنانکه خدای تعالی عز او را (ع) باقی کرده است. پس رسول (ص) بر مقتضای این نبشته سخن همی گفت و همی گفت که این که من همی گویم خدای همی گوید. و راست گفت، از بهر آنکه آنچه گفت، از نبشته خدای گفت و نبشته از نویسنده گفتار او باشد و خواننده نامه آنچه از نبشته همی برخواند، از گفتار نویسنده گفته باشد. پس درست کردیم که آنچه رسول (ع) از خدای تعالی گفت، قول خدای بود، بی آنکه مر خدای را- تعالی جده- آواز (و) کام (و) زبان گفتیم- چنانکه جاهلان گفتند- تا بر عجز بایستادیم که ندانیم که چگونه گفت و لیکن گوییم که او گفت، چنانکه ضعفای امت ایستاده اند بر این عجز و جهل.
آن گاه گوییم که آفریدگار عالم نویسنده است و عالم (و آنچه اندر اوست نبشته اوست و رسول او خواننده این نبشته است) و گفتار رسول عبارت است از گفتار خدای کز راه این کتابت گفته است. و روح رسول روحی است برتر از روح مردم که او (ع) بدان مخصوص است، چنانکه مردم نیز از جملگی حیوان به روحی برتر از ایشان مخصوص است. پس رسول که او (خواننده نبشته) خدای است، نزدیک تر کسی است به خدای، هم چنان که مر خواننده از مردم به نویسنده نزدیک باشد، نزدیکی آشنایی، و دیگران که نبشته را نتوانند خواندن، از نویسنده (دور باشند،) دوری بیگانگی، و مر سخن آن نویسنده را جز از زبان آن خواننده نتوانند یافتن. و مر رسول را که (او) مر نبشته الهی را بخواند، بر همه مردم که آنرا نتوانند خواندن (همان فضل است) که خواننده خط بشری را بر ناخوانندگان است.
و گوییم که مر این نبشته الهی را که آفرینش است، کسی تمام بر نخوانده است و معانی را که اندر این (نبشته است) نهایت نیست. و هر کسی از رسولان از این نبشته مقداری بر خوانده اند بر اندازه تایید که یافته اند، و هر که از این نبشته معنی را بیشتر یافته است، (مر او را بر) دیگر رسول که مر آن معنی را کمتر یافته است فضل بوده است، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: (و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض و اتینا داود زبورا). و زبور نبشته باشد، وز آن است که همه رسولان گفتند و اندر قرآن ثابت است که سخن (خدای) سپری نشود: (قل لو کان البحر مدادا لکلمت ربی لنفد البحر قبل ان کلمت ربی و لو جئنا بمثله ی مدادا) و اگر دریاها مداد (گردند و درختان قلم،) همه تمام (شود و شرح نبشته خدای نتوان کردن.) و اگر کسی گوید که اندر قرآن سخنانی هست که آن اندر آفرینش نبشته نیست، چو قصه ها و حکایت ها از فرعون و موسی و جز آن، جواب او (آن است که) گوییم: بنیاد کتاب خدای بر احکام است و تعلق آن به امر و نهی است و قصص و حکایات اصول دین نیست و اندر آن (از) احکام و طاعت (و معصیت) چیزی نبشته نیست، و احکام که آن اصول دین است بر مقتضای آفرینش است بی هیچ تفاوتی، و درست کند مر این دعوی را قول خدای تعالی که همی گوید، قوله: (هو الذی انزل علیک الکتب منه ایت محکمت هن ام الکتب و اخر متشبهت). پس احکام است مادر کتاب، و حکایات و قصص مانند اخبار و قصص است و متابعت آن واجب نیست، بل (که) متابعت احکام واجب است چنانکه (همی گوید،) قوله: (فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشبه منه ابتغا الفتنه و ابتغا تاویله ی). و به آخر آیت مر خلق را از یافتن معنی حکایات بدانچه گفت: تاویل آن را جز خدای نداند، نومید کرد تا سپس آن نشنوند. و هر که از روح قدس بدو بهره برسد، بداند که مر این کار عظیم را عاقبتی بزرگ است و خلق را آگاه کند از آن و بترساندشان از اوفتادن اندر آن، چنانکه خدای همی گوید (، قوله) : (رفیع الدرجت ذوالعرش یلقی الروح من امره ی علی من یشاء من عباده ی لینذر یوم التلاق یوم هم برزون).
و نیاید کسی را که گوید: (چو) خدای تعالی مر هر کسی را روحی جوینده داد، از عاقبت کار این (عالم) بایستی هم او آنچه همی جوید بدادی و مر او را آگاه کردی که عاقبت این کار چیست تا این اختلاف خلق نیفتادی به طاعت و معصیت رسولان. و هر که گوید: چنین بایستی، آفرینش مر او را دروغ زن کند، گوید: چنین نبایست، بل (که) طلب کنندگان (و) حاجتمندان بسیار را دهنده و حاجت روا کننده یکی بایست از آفریدگار جز آفریدگان، از بهر آنکه حاجتمندی مردم به دو گونه است: یکی حسی و یکی عقلی، و متقاضی حاجت حسی (او) غاذیه است – یعنی گرسنه شونده – و آن حاجت که مردم راست از این معنی، اندر جسم است خاصه اندر زمین که مردم را غذا از زمین باید بیرون کردن. پس این متقاضی که او گرسنه شدن است، بدو از خدای آمده است و لیکن حوالت او به روا کردن این حاجت سوی زمین است مر همه خلق را. و چنانکه این کس همی ظن برد، بایستی که خدای چو مر هر کسی را قوت غاذیه (داد،مر هر کسی را خود طعام دادی و اصلی) پیدا نکردی که حوالت ایشان بدین سبب بدان اصل کردی، چنین که این زمین است. و چو ماه و ستارگان را و دیگر اجسام را پذیرای (روشنی) آفرید و مر هر یکی را روشنی نداد جداگانه، بل (که) مر نور را اصلی پدید آورد که از او نور همگان پذیرند و آن قرص آفتاب است، پس آفرینش (بدین) روی ها که یاد کردیم گواهی همی دهد که قول آن کس که گوید: بایستی که خدای هر کسی را راه خود بنمودی و بر رسول حوالت نکردی، (باطل است) وز حکمت چنان واجب نیست، بل (که) چیزی واجب است که آفرینش بر آن است.
و اکنون که مر این حال را به برهان های آفرینشی تقریر کردیم، خواهیم کز آنچه ما را بر آن واقف کردند از کتابت الهی آن مقدار که مر آن را اندر این کتاب بشاید گفتن بگوییم و ثواب بر آن از خدای چشم داریم. گوییم که رسول مصطفی (ع) مر خلق را دعوت کرد سوی یگانگی خدای تعالی و اقرار بدان و به نبوت خویش، و گفت : بگویید لااله الا الله محمد رسول الله، و این قول از نظم رسول بود بر مقتضای دو آیت که فرمان خدای تعالی گزارد: یکی آن که به فرمان خدای تعالی گفت، قوله: (فاعلم انه لا اله الا الله) و دیگر گفت، قوله: (محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار). پس رسول (ع) مر این قول را که بنیاد دین حق بر آن است و اندر دار (اسلام) آن کس آید که مر این را بگویید، از این دو آیت گرفته است. و هم بر این نسق است آن آیت که گفت، قوله: (قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله وحد) و دیگر آیت (که) گفت: (قل یایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا). و مر این آیت ها را رسول از این کتابت الهی بر خواند و راست گفت که این همی خدای گوید.
اما اندر نبشته الهی این قول که گفت: خدای یکی است و جز او خدای نیست، چنان (است) که ما همی بینیم که اندر عالم این (جواهر) که طبایع مختلف اند تا از او یکی گرم و خشک است و دیگر سرد و تر است و سه دیگر گرم و تر است و چهارم سرد و خشک است و اندر جای های مختلف اند تا از او یکی به حواشی عالم بر است و دیگر اندر مرکز عالم است و سه دیگر به حاشیت نزدیک تر است و چهارم به مرکز نزدیک تر است و به حرکات مختلف اند تا از او بعضی به قهر فرود آید و به طبع بر شود چو آتش و هوا و بعضی به قهر بر شود و به طبع فرود آید چو آب و خاک و به افعال مختلف اند تا یکی روشن کننده است و دیگری تاریک کننده است و یکی سوزنده است و دیگری افسرنده است و به صورت های مختلف اند تا یکی چو گویی است میانه آکنده چو خاک و دیگری چو سطح است بر بعضی از این گوی چو آب و سه دیگر چو قبه است مجوف به گرد ایشان اندر آمده چو هوا و آتش. آن گاه این همه گوهران با این اختلاف ها که به همه روی ها اندر (ایشان است، اندر) پدید آوردن موالید عالمی که مقصود از این صنعت عظیم آن است متفق اند، و روا نباشد که چیزهایی که آن به صورت ها و حرکت ها و فعل ها و طبیعت ها و مکان ها مختلف باشند، اندر یک چیز (و یک) جای فراز آیند و صلاح آن چیز اندر فراز آمدن ایشان باشد اندر او، - چنین که اندر مردم فراز آمده اندو صلاح او اندر متفق شدن ایشان است – (جز به قهر یک قاهر حکیم باشد، چنین که مر ایشان را فراز آورد) به قهر و جبر. و آن فرازآرنده یکی نباشد از این چهارگانه البته، از بهر آنکه (همگان) مقهورند. پس درست کردیم که این قول که گفت: لا اله الا الله، از نبشته خدای بر خواند و راست گفت بدانچه گفت که این خدای همی گوید. و موجب این کلمه آن بود که چو این صنعت بدین میانجیان مختلف الصور و الافعال و الطبایع و الحرکات همی پدید آید، مردمان را همی ظن اوفتد که این کار خود ایشان همی کنند، تا واجب شد بیان کردن کز این مخالفان هیچ خدای نیست و همگنان کار به فرمان یک خدای همی کنند.
و اما اندر نبشته الهی این قول که گفت: من رسول خدایم، چنان است که چو مر همه مردم را نفس سخن گوی است که خاصیت آن پذیرفتن علم است و اندر او قوت مفکره است که آرزومند است به دانستن چرایی آفرینش عالم و عاقبت حال خویش از پس مرگ جسدی، حاصل شدن این قوت اندر مردم و پدید آمدن این بخشش از او بیرون از دیگر حیوانات، گواهی همی دهد که این علم او را یافتنی است، هم چنانکه حاصل شدن نفس حسی اندر حیوان و پدید آمدن قوت گرسنگی اندر او گواهی همی دهد که غذای او یافتنی است. و چو رسول مر این حال را بدید، دانست که این علم که همه خلق بدان حاجتمند است، به مردم یا از راه شنوایی او رسد یا از راه بینایی او، و چو شنوایی مر خلق را اندر معنی قول هم قوتی عام بود و بینایی قوتی خاص بود – چنانکه پیش از این شرح (آن) گفتیم – دانست که این علم به نخستین از راه شنوایی نرسد البته. و نیز دانست که آن کس که مر علم را به شنودن یابد، او نخستین دانایی نباشد بدان علم، بل (که) آن کس نخستین تر از او باشد که مر او را آن بگوید و بشنواند. و روا نیست که نخستین دانا به شنودن دانا شود، از بهر آنکه شنواننده او حاضر باشد و دانا او باشد. پس واجب آید که نخستین دانا از مردم آن باشد که دانا کننده او غایب باشد و او علم از نبشته او خواند که آن قول است به غایبان مخصوص – چنانکه پیش از این گفتیم – و به راه چشم و فکرت دانا شود نه به راه گوش. و چو این حال مر او را (ع) معلوم بود وز روح القدس – که او بر این نبشته که خلق از آن غافل اندبدان واقف شد – بدو رسید، دانست که اوست آن کس که به نویسنده این کتابت عظیم باقی نزدیک گشت. و چو دانست که کسی (دیگر) مر این نبشته را همی نبیند، دانست کز خلق به جملگی برتر است و اوست عبارت کننده (قول) این نویسنده. و نیز دانست که بدانچه مر او را سوی خواندن این نبشته راه داده اند، مر او را همی پیغام دهند به خواندن این نبشته بر امیان خلق، و چو مر این نبشته را جز او (ع) خواننده نبود، چنان بود که مر این کتابت را از بهر او نبشته بودند تا او (ع) مر آن را بخواند. و چو خواننده نامه از نویسنده آن سخن گوی باشد، قول او قول نویسنده باشد، و چو نویسنده خدای بود و خواننده محمد مصطفی بود، قول او (ع) قول خدای (تعالی) بود، و آن کس که قول او قول خدای تعالی باشد، او رسول خدای باشد. پس محمد مصطفی رسول خدای بود، لاجرم پیغام داد به فرمان خدای تعالی به خلق او و گفت، قوله: ( الم ذلک الکتب لا ریب فیه هدی للمتقین). و بدین کتاب که یاد کرد، آفرینش عالم را خواست که هر که اندر این به چشم بصیرت بنگرد، بی گمان شود که مر این را فرازآرنده ای و سازنده ای هست بر این نظم، هم چنانکه هر که این نبشته را ببیند وز او مقصود نویسنده را بشناسد، بی گمان شود که مر او را نویسنده ای هست.
وز آیت ها که اندر (آن) مر خلق را مصالح کلی است، آن است که همی گوید، قوله: (ان الله یامر بالعدل و الاحسن و ایتای ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون). و اندر آفرینش عالم پیداست که این قول آفریدگار است، از بهر آنکه نبشته با گفته برابر است. و دلیل بر درستی این قول آن است که (عدل) راستی باشد و وجود هر موجودی به اعتدال است و هر موجودی که اعتدال اندر او قوی تر است شریف تر است. و تا اجزای طبایع اندر جسد مردم که او عالم کهین است به راستی نباشد، نفس جزوی که کدخدای این عالم جزوی است بدو عنایت نکند، و اگر این جزوها اندر عالم او به اعتدال باز نیاید، او دست از این خانه که جسد ماست باز دارد تا ویران شود، و جسد بر آنچه بر عدل نباشد از لذت های خویش باز ماند. و این (حال) ظاهر دلیل است بر آنکه اگر مردم اندر به جای آوردن عمل و علم عادل نباشد، به لذات عالم لطیف که آن ثواب نام است نرسد و نفس کلی که صنع او به عدل است – چنین که مر طبایع اندر ترکیب عالم بر اعتدال نهاده است – مر او را نپذیرد بدانچه مر او را اندر فعل مخالف خویش یابد، و آن مر او را عقاب باشد. وز بهر آن گفتیم کز مردم علم و عمل به عدل حاصل شود که مردم از دو جوهر است: یکی لطیف علمی و آن نفس است، و دیگر کثیف عملی و آن جسم است. و هر که مر این (دو) جوهر خویش را اندر طاعت آفریدگار خویش کار بندد عادل باشد، و چو با هر کسی آن کند که سزاوار باشد و مر خویشتن (را) آن پسندد، عدل کرده باشد وز جور پرهیزیده باشد.
و (احسان) نیکویی باشد. و اندر آفرینش پیداست که هر یکی از فاعلان (به) کار بستن قوت های خویش اندر منفعلان (خویش) به تعهد ایشان با ایشان نیکوکارند، چنانکه آتش که جوهر او گرم و روشن است هوا و خاک سرد تیره را همی گرم و روشن کند و آب نرم نیز مر خاک خشک ریزنده را تر کند و فراز آرد و باد مر آتش را همی یاری دهد و آب شور را همی خوش کند، و نبات کز طبایع برتر است مر خاک و آب را همی رنگ و بوی و مژه و آرایش دهد، و حیوان کز نبات برتر است همی مر نبات را حساس کند. و آفریدگار عالم را به ایجاد این موجودات سپس از نیستی آن نیکویی کردن است که هیچ زبان مر او را وصف نتواند کردن. پس این احوال کز آن اندکی باز نمودیم، همی گواهی دهند که آفریدگار بدین آفرینش مر مردم را که مقصود از جمله آفرینش عالم اوست و مر او را نفس علم جوی و قیاس گیرنده داده است، همی نیکویی فرماید کردن نخست با خویشتن به طلب علم و ناپسندیدن مر خویشتن را به درجه ستوران، آن گاه با هم صورتان خویش هم (به علم و هم به عمل که توانایی مر او را بر این دو چیز داده اند تا مر خویشتن را) به طاقت خویش مانند آفریدگار خویش کرده باشد تا (چو) به عالم لطیف باز گردد، بر آن ثواب جاویدی یابد.
و (ایتاء ذی القربی) مهربانی کردن باشد با خویشان و چیز بخشیدن مر ایشان را. و اندر آفرینش عالم به میان طبایع بر ترتیب که اندر ترکیب عالم است خویشی و نزدیکی است، و هر یکی از طبایع با خویش و نزدیک خویش بدان دو قوت خویش (که دارد) نیکویی کننده است، چنانکه گوییم: آتش برتر از خواهران خویش است که امهات اند و مر او را با هوا به گرمی خویشی است، لاجرم با یکدیگر خویشی پیوسته اند و حق یکدیگر همی گزارند بدان قوت ها که دارند. نبینی که آتش مر هوا را گرم و روشن همی کند و باد مر آتش را (قوی همی کند به یاری دادن؟ و مر باد را فرو سوی با آب خویشی است به تری، لاجرم باد مر آب تلخ و شور را خوش) همی کند و به خویشتن همی کشدش و آب مر باد را به تری مایه همی دهد و قوی همی داردش و آب به بخار بر هوا همی شود و با او همی آمیزد. و مر آب را با خاک به سردی خویشی است، لاجرم آب مر خاک پراکنده را جمع همی کند و صورت پذیر و قوی همی گرداندش. وز دیگر سو خاک را خویشی با آتش به خشکی است. نبینی که آتش مر خاک را به یاری آب و هوا اندر نبات سوی خویش همی کشد (و پس از) تیرگی و خشکی همی روشن و نرم کندش و خاک مر آتش را به یاری آب نیز همی پذیرد و پدید آرد و بر بازگشتن مر او را سوی (مرکز) او یاری دهد؟ اعنی مر آتش را نبات پذیرد که او خاک و آب است و به یکدیگر پیوسته.
و آن گاه گوییم که صانع عالم که او نفس کلی است، نفس ناطقه مر او را خویشی نزدیک است که هم گوهر اوست، لاجرم بدین خویشی که با مردم دارد مر او را از عنایت خویش بهره تمام داده است، چه بدانکه مر او را بر جملگی مصنوعات خویش پادشاه کرده است، و چه بدانچه مر او را از عقل شریف که شرف او خود بدان است بهره داده است. پس اندر آفرینش پیداست از این روی ها که یاد کردیم، که آفریدگار عالم بدین خط الهی مر مردم را همی فرماید که با هم جنسان خویش به کار بستن عدل و احسان نزدیکی جوی و نیکویی کن تا همانند من شوی و به ثواب ابدی رسی. پس ظاهر کردیم که آفرینش عالم که آن نبشته خدای است، با این قول برابر است و این قول خداوند (این) صنع است، چنانکه رسول او گفت.
و به باقی آیت، آفریدگار مردم را از خلاف این فعل ها باز داشته است و اندر آفرینش هم چنین است. نبینی که میان آب و میان آتش و میان هوا و میان خاک و نیکویی کردن و یاری دادنی نیست مر یکدیگر را، بل (که) بازداشته است از هر یکی مر آن بیگانه خویش را از خاص فعل او بدانچه مر یکدیگر را منکران و بیگانگانند؟ و چو افتادن آب اندر آتش و باد اندر خاک زشت است وز آن فساد همی حاصل آید، خدای تعالی بدین ترتیب که اندر ترکیب عالم است، آتش را از آب باز داشته است بدانچه هوا را به میان آب و آتش جای داده است تا فساد نکنند، و هم چنین مر باد را از خاک باز داشته است بدانچه آب را اندر میان هوا و خاک جای داده است تا فساد نکنند که اندر اوفتادن آتش با آب و خاک با باد منکر است و فاحش.
و این نیز مصالح کلی است که خدای مر طبایع را از این فاحش ها و منکرها به آفرینش کرده است. از آن گفت: (و ینهی عن الفحشاء و المنکر) ( که این معانی اندر آفرینش نبشته دید. و اگر کسی گوید که) اگر مصنف این کتاب این سخن (راست) گفت، چرا همه قرآن را از آفرینش تفسیر نکرد؟ جواب ما مر او را آن است که گوییم: ما به برهان عقلی درست کردیم مر سخن خدای را با مردم از راه نبشته، نه به آواز و حروف، و درست کردیم که خواننده نبشته خدای رسول نویسنده باشد، (و ما دعوی) نکنیم به پیغامبری، بل که من بنده ای از بندگان خاندان باشم. و آنچه اهل دین حق بر آن است، از کلمه اخلاص بیان آن را از آفرینش نمودیم و همی گوییم که هر آیتی که آن (از) اصول دین است، بر اصل آفرینش راست است و عقلا مر آن را اندر آفرینش به تایید الهی همی بینند، چنانکه خدای گفت، قوله: (سنریهم ءایتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق)، و تمامی آن را ممکن نبود اندر این کتاب جمع کردن، و (مراد ما اندر این) قول این بود که باز نمودیم، و مر متابع حق را اشارتی بسنده باشد و مر منازع را با بیان و حجت جز مبارکت و مخالفت نیفزاید، وز این قول گذشتیم. بعون الله و حسن ارشاده.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نویسنده به اثبات حقیقت کلام خداوند و نقش کتابت در ارتباط میان خدا و انسانها میپردازد. او تأکید میکند که خداوند از طریق آفرینش و نوشتن به انسانها کلام خود را میرساند. این کلام به شکل آیات و نشانههایی در عالم وجود دارد که انسانها میتوانند آن را درک کنند. نویسنده همچنین به تفاوت بین قول (گفتار) و کتابت اشاره میکند و توضیح میدهد که تنها انسانها این قابلیت نوشتن را دارند و پیامبران با دریافت وحی، فرستادگان خداوند هستند که این کلام را به بشریت منتقل میکنند.
او در ادامه اشاره میکند که عقل و قدرت ناطقه انسانها، ابزارهایی هستند که به آنان اجازه میدهند آفرینش را بشناسند و از آن نشانهها استنباط کنند. از دید او، عمل به آیات و احکام خداوند شرط رسیدن به نیکویی و سعادت ابدی است. همچنین بر این نکته تأکید دارد که خداوند بر اصول دین و احکام به آفرینش اشاره کرده و تمامی اینها در راستای هدایت بشر به سوی کمال و پرهیز از فساد و فحشا است.
نهایتاً، نویسنده بر اهمیت آگاهی از وجود خداوند و وحی او تأکید میکند و این که انسانها باید خود را با احکام و دستورات الهی ساماندهی کنند تا به سعادت برسند.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت بیان و نوشتار خداوند اشاره شده است. پس از آنکه در مورد نکات ظریف و پیچیده بحث شده، به وجود آیات متعدد در قرآن برای اثبات کلام خدا پرداخته میشود. به صراحت نمونههایی از آیات مطرح میشود که در آنها خداوند دستوراتی را ارائه داده است. نویسنده هدف خود را توضیح تفکر دینی و متون مقدس قرار میدهد به گونهای که عقلهای منطقی آن را بپذیرند و از شبهات جاهلان دوری کنند. همچنین با تشبیه دین خدا به درخت خرما، نشان میدهد که درخت به دلیل میوهاش ارزشمند است، حتی اگر خارها و آمیزههای ناخوشایند دیگری نیز داشته باشد. خردمندان باید به ارزش واقعی دین توجه کنند و در برابر ناملایمات و انتقادات، آن را دست کم نگیرند.
هوش مصنوعی: از جاهلان قوم، برخی باور دارند که جبرئیل (ع) با صدای بلند و حروف با پیامبر (ع) گفتگو کرده است و میگویند که در روز قیامت هر فرد نامهای از پوست شفاف دریافت میکند که به آن «رق» گفته میشود و در آن اعمال او نوشته شده است. همچنین، ادعا میکنند که آیه الکرسی دور عرش خدا نوشته شده و عرش از همه جهانها بزرگتر است. این افراد جز جسم چیزی را نمیشناسند و از درک معنای کتاب خدا دور ماندهاند، چون علم حقیقت را از دانایان نشنیدهاند و فقط بر ظاهر کلام تکیه کردهاند. اما هرکسی که به سمت فضل و رحمت خدا روی آورد، از سلطه شیطان دور میشود، همانطور که خداوند میفرماید: اگر به پیامبر و افراد صاحبامر خود برمیگشتند، آنها حقایق را میدانستند. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی به شیطان پیروی میکردید.
هوش مصنوعی: ما میگوییم که انسانها گفتار دارند که نوعی هنر است و نوشتن آن به عنوان یک هنر خاص شناخته میشود. اما گفتار مردم دو جنبه دارد: یکی این است که سایر جانوران نیز مانند انسانها صداهایی دارند که از آنها میتوان به احساسات و نیازهای آنها پی برد. هرچند گفتار انسانها پیچیدهتر است، اما این ارتباطات در میان تمامی جانوران نیز وجود دارد. در کتاب قبلی به این موضوع اشاره کردیم. بنابراین، گفتار از این منظر عمومی است و جنبه دیگر آن این است که هر کسی قادر به گفتن و شنیدن است، به طوری که وقتی یک نفر صحبت میکند، دیگران نیز میتوانند آن را بشنوند و درک کنند. به این ترتیب، گفتار از دو جنبه عمومی و مشترک در میان انسانهاست.
هوش مصنوعی: کتابت یا نوشتن مردم ویژگیهایی دارد که به دو جنبه تقسیم میشود: یکی این که هیچ جانوری غیر از انسان توانایی نوشتن یا بیان گفتار خود را به شکل نوشته ندارد. این مهارت خاص انسانهاست. جنبه دیگر این است که نوشتن متعلق به همه مردم نیست؛ به این معنا که همه افراد نمیتوانند بنویسند یا بخوانند. برخی از افراد قادر به نوشتن هستند و برخی دیگر نیستند، و همچنین همه کسانی که نوشتهای دارند، نمیتوانند آن را بخوانند.
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده است که گروهی از مردم که توانایی نوشتن دارند بر دیگران که این توانایی را ندارند برتری دارند. نویسندگان به عنوان افراد خاص شناخته میشوند. اما پیامبران، که برخوردار از کتابت نیستند، در اصل به یادآوری و هدایت مردم میپردازند. کتابت ابزاری است که به فراموشکاران تعلق دارد و پیامبران خود به یادآوری بندگان خدا پرداخته و از فراموشی جلوگیری میکنند. خداوند در کتابهای آسمانی اشاره کرده است که پیامبران به عنوان یادآور به مردم رسالت میدهند و با توجه به این نکته، اهل ذکر (یاد خداوند) نیازی به کتابت ندارند و به همین دلیل هیچ فخری به آنچه که برای آنها کاربرد ندارد، نیست.
هوش مصنوعی: کتابت شکل خاصی از بیان است و به نوعی همانند گفتار به حساب میآید. ابتدا باید به نظر مردم درباره گفتار رسید و سپس از آن به نوشتار منتقل شد. هر نوشتار نوعی گفتار است اما هر گفتاری الزاماً نوشتار نیست. مردم به دستهای از حیوانات تعلق دارند، اما هر حیوانی نمیتواند به انسان تبدیل شود. بنابراین، انسان نوعی از حیوان و نوشتار نوعی از گفتار است. در اینجا، گفتار به وسیلهی زبان بیان میشود و آنچه از دهان خارج میشود، مشابه خطی دراز است. صوتی که روی آن متن قرار میگیرد، مانند سیاهی است که بر طرح نوشته میشود. نوشتار نیز به نوعی گفتار است که به جای زبان از قلم استفاده میکند و خط نوشته به جای صوت است. اما پذیرندهی این نوع گفتار همانند خاک است و مردم آن را با چشم میشنوند. در واقع، این دو نوع بیان به نفس انسان مرتبط هستند؛ گفتار به وسیلهی شنیداری و نوشتار به وسیلهی بینایی درک میشود. ما بیان کردیم که نوشتار در واقع گفتاری است که از سوی گوینده خاصی ایجاد میشود و مخاطبان غایب از نظر مکان و زمان دو نوع حضور دارند: یکی آنکه در مکان حضور ندارند و دیگری آنکه در زمان حاضر نیستند. در مقابل، گفتاری خاص حاضران در مکان و زمان است.
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که طبق عقل، لازم است آفریدگار عالم با انسانها سخن بگوید، به ویژه به خاطر تفاوت آنها با سایر موجودات. این سخن گفتن به شکل نوشتن است که تجلی فرمانهای او بر خاک است. نوشتار باید تأثیری بر دنیا داشته باشد و کلام گوینده باید هدفی داشته باشد که در نهایت به صلاح حال انسانها بعد از جدایی روح از جسمشان منجر شود.
هوش مصنوعی: بر اساس گفتههای پیشین، این بیان به این معناست که لازم است آفریدگار عالم با انسانها صحبت کند، زیرا انسانها از قدرت ناطقه برخوردارند. این قدرت به آنها اجازه میدهد که مفاهیم و معانی را که از دیگران پنهان است، درک کنند و اگر چیزی را ندانند، توانایی پرسش از دیگران را دارند. همچنین انسانها به دلیل این قدرت ناطقه، از قابلیتهایی نظیر شنیدن، یادگیری و تصور بهرهمند هستند و میتوانند معانی را از اصوات و حروف استخراج کنند. با توجه به اینکه انسانها در عالم بهترین و برترین موجودات هستند، این ویژگیها نشانهای است بر ضرورت گفتگوی آفریدگار با آنها تا به وسیله این ابزارها بتوانند بر گفتار او واقف شوند. در غیر این صورت، وجود این ابزارها بیفایده و نادرست میبود، در حالی که آفرینش هیچگاه بیهدف نیست.
هوش مصنوعی: این متن به توضیحاتی درباره آفرینش انسان و بدن او میپردازد. نویسنده مدعی است که در تمام وجود انسان و ساختار بدنی او هدف و فایدهای نهفته است. به طور خاص، اشاره میکند که انسان برای نیازهای خود مانند غذا و آب به خلقی نیاز دارد و خداوند در آفرینش او تواناییهایی قرار داده تا این نیازها را برآورده کند. برای مثال، بدن انسان دارای نیروی جاذبه است که به او اجازه میدهد غذا و نوشیدنی را جذب کند و همچنین نیروی دافعهای دارد که مواد زائد را از بدن خارج میکند. این نکته را نیز مطرح میکند که تمامی این ویژگیها به گونهای طراحی شدهاند که همگی به سلامت و بقای انسان کمک کنند و هیچ چیز در آفرینش بیفایده نیست. به همین دلیل، میتوان گفت که این ویژگیها و قوانین، حکمتی الهی هستند که به انسان آموزش میدهند چگونه به بهترین شکل زندگی کند.
هوش مصنوعی: خداوند با قرار دادن نیروهایی مانند جاذبه و دافعه در وجود ما به ما میگوید که غذا بخوریم و زوائد را دور کنیم. همچنین با نیروی شنیداری به ما دستور میدهد که گوش کنیم و با نیروی حافظه یاد بگیریم و نیروی یادآوری ما را وادار میکند که آنچه را یاد گرفتهایم به خاطر بسپاریم. با توجه به این که این نیروها در همه موجودات وجود دارند، خداوند به همه موجودات میگوید که چیزی را بشنوند که قابل شنیدن، درک، یادگیری و یادآوری است. از آنجایی که تمامی انسانها به واسطه این نیروها نیازمند شنیدن و یادگیری هستند، تنها خداوند قادر است چنین سخنانی بگوید. بنابراین، این نتیجهگیری همواره صحیح است که آفریدگار جهان با انسانها صحبت میکند در حالی که این ارتباط را با دیگر موجودات ندارد. این موضوع را بیان کردیم تا روشن شود.
هوش مصنوعی: دلیل این که باید کلام خداوند به نوشتار باشد نه به صدا و حروف این است که خداوند و فرشتگانش جسم نیستند و صدا تنها از اجسام تولید میشود. همچنین بیان کردیم که نوشتن نوعی گفتار است از گوینده به کسانی که در مکانهای مختلف و در زمانهای متفاوت قرار دارند. انسانها اجسامی هستند که در حال حاضر وجود دارند و خداوند خالق اجسام و ارواح است. به همین ترتیب، انسانهایی که هنوز به وجود نیامدهاند، در زمان غایب هستند و تحت تأثیر گذر زمان از خداوند قرار دارند. بنابراین، با توجه به این که کلام خداوند به این دو نوع غایب مربوط میشود، باید گفت که سخن خداوند با انسانها باید به صورت نوشتار باشد، نه به شکل صدا.
هوش مصنوعی: هر فردی مکلف است که شنونده سخن خدا باشد؛ بنابراین، لازم است که نوشتهای از جانب خداوند همیشه در این دنیا وجود داشته باشد. از این رو، این نوشته، که کلام خداست، پیش از ورود مردم به این جهان موجود و حاضر بوده است. همانطور که طبیعت گیاهان و حیوانات به فرمان خداوند تسلیم هستند، خداوند نیز فرمان مطاع خود را برای انسانها قرار داده است. اما بسیاری از مردم از این فرمان غافل هستند. به همین دلیل، ما در نظر داریم که ارتباط خداوند با انسانها به وسیله کتابت انجام میشود.
هوش مصنوعی: مقصود نویسنده از این کتاب این است که باید به فکر صلاح مردم در زندگی پس از مرگ باشند. بسیاری از حیوانات وجود دارند که به دلیل نوع آفرینششان، ارتباطی با خدا ندارند و خداوند با آنها سخنی نمیگوید. وضعیت جسمانی آنها از انسانها بهتر است و عمرشان نیز بیشتر است، مانند گورخرهای بیابانی، فیلها و گنجشکهای خانگی که عمر طولانی دارند. در حالی که انسانها به دلایل مختلف دچار مشکلاتی میشوند، این موجودات به دلیل طول عمرشان نیازی به کلام و عقل انسانها ندارند. بنابراین، به نظر میرسد که صلاح انسانها در سخنانی است که از سوی خداوند نازل شده و نه در زندگی زودگذرشان، بلکه پس از مرگ جسمی و در زندگی روحانیشان. بر این اساس، استدلالهای اولیه ما ثابت میشود و نیازی به شک و تردید در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: حال باید به توضیح کتابت خدا پرداخته و بگوییم که بر اساس عقل لازم است که خداوند از طریق کتابت با مردم سخن بگوید. عقل نشان میدهد که این گفتگو برای مردم فایدهای دارد و آنان میتوانند از آن بهرهمند شوند، به ویژه پس از گذشت زمان. لازم است که در میان جانوران، فقط یک نفر از انسانها باشد که خاص خواندن کتابت خداوند باشد، تا نوشتههای او را به دیگران منتقل کند. در این صورت، سخنان این فرد به معنای سخنان خداوند محسوب میشود، زیرا او از روی نوشتههای خدا ای بیان میکند تا سایرین آن را بشنوند و ببینند. خداوند به پیامبرش دستور داد که به مردم بگوید تا آنان شناختی از گفتار او پیدا کنند، مانند آیهای که فرمود: "و به آنان سخنی نیکو بگویید". شناخت نیز به وسیلهی دیدار ایجاد میشود. بنابراین، وقتی پیامبر (ع) به آفرینش توجه کند، آنچه را که خداوند گفته در آن میبیند و شناخته میشود. در نتیجه، کتابت خدا که باید خوانده شود، آفرینش عالم و جسم انسان است، بهطوری که این بهترین آفرینش است، چنانکه خداوند فرموده است: "ما انسان را در بهترین صورت خلق کردهایم".
هوش مصنوعی: برهان بر این است که تنها یک نفر باید کلام خدا را به مردم بیان کند و نه چند نفر. این به این خاطر است که نوشتن یک مهارت خاص است و بیان آن برای عموم مردم ممکن نیست. از آنجایی که بیشتر افراد توانایی نوشتن را ندارند، منطقی نیست که چند نفر به چنین کلامی دسترسی داشته باشند. همچنین، هیچ کس نمیتواند به کلام الهی دست یابد، زیرا ما ثابت کردهایم که خدا با مردم از طریق نوشتار گفتگو میکند و گفتگو از طریق ابزاری که کسی توانایی درک آن را نداشته باشد، ممکن نیست. بنابراین، وقتی که گفتگو با نوشتار ضروری است، خواننده آن نیز باید وجود داشته باشد و این خواننده باید تنها یک نفر باشد، نه بیشتر. به همین دلیل، تنها یک نفر که کلام خدا را به مردم منتقل میکند، باید پیامبر خدا باشد.
هوش مصنوعی: برهان بر این موضوع که نوشته خداوند نشاندهنده آفرینش عالم است، این است که نوشته باید اثری از نویسنده باشد بر روی خاک یا چیزهایی که از خاک ساخته شدهاند. اثر آفریدگار، صورتهایی است که بر اجسام عالم وجود دارد و جز این چیزی نیست. پروردگار در قرآن میفرماید: "و در زمین نشانههایی برای یقینکنندگان وجود دارد و در ذات شما [نیز] آیا نمینگرید؟"، که به ما میآموزد نشانهها در زمین و در وجود انسانها قرار دارد و ما باید آنها را ببینیم. اگر نوشته خداوند، که از آن با مخلوقات صحبت میکند، ضروری است و از نویسنده به اشکال مختلف روی زمین تاثیر میگذارد، پس هیچ شکی برای خردمند وجود ندارد که این نوشته الهی، نشانهای از آفرینش است که در این جهان و موجودات آن مشهود است. تمام مردم به این مسأله اتفاق نظر دارند که وجود یک صانع حکیم و دارای اراده، دلیل بر وجود این آثار است و این موجودات بزرگ، نوشته الهی به سوی خلق هستند.
هوش مصنوعی: اکنون ما برهانی ارائه میدهیم که نیاز است در اثبات نبوت، فصلی تشریحی بیان شود و این حقیقت با استدلال عقلانی ثابت گردد. اگر کسی بخواهد این هدایا و نعمتهای الهی را انکار کند، نمیتواند، زیرا از میان انواع گوناگون حیوانات، تنها انسان از این نعمتها بهرهمند شده است. بزرگترین عطایی که انسان دارد، عقل است. این عقل به انسان کمک میکند تا از موارد واضح به مسائل پنهان دست یابد، در حالی که سایر حیوانات از این نعمت بینصیب هستند. عقل همانند یک صنعتگر است که با ابزارهای مختلفی که متعلق به قوای نفس ناطقه است، کار میکند. این ابزارها شامل تفکر، تصویرسازی، حافظه و دیگر قوای ذهنی هستند که همگی لطیف و نامرئیاند. بنابراین لازم است که آنچه این صنعتگر لطیف و نامرئی با این ابزارهای شریف انجام میدهد، چیزی لطیف و نامرئی باشد. در واقع، عقل مانند یک درودگر عمل میکند که با ابزارهایی مانند تیشه و اره، چوبها را به شکلهای دلخواه درمیآورد. در اینجا، نفس انسان به منزله همان چوب است و عقل بهعنوان درودگر آن را به صورت مناسب درمیآورد. هدف از این فرایند این است که انسان ماهیت لطیف و جاودانه خود را بشناسد و بداند که این دنیا برای او نیست و بر او واجب است که با علم و عمل به طاعت پروردگار بپردازد و عدالت را در زندگی خود رعایت کند. هرچه انسان خود را کمتر از دیگران بداند و به درجهای از پایینتری برسد، به این معنی است که از این هدیه الهی بیبهره است. اگر انسان به درست بودن سیرت خود توجه نکند و به شیوهای دیگر رفتار کند، در نهایت به عواقب بد و مجازات ابدی گرفتار خواهد شد. در نتیجه، بر عقل واجب است که با ابزارهایش انسان را به سمت شناخت خود و زندگی صحیح هدایت کند تا در نهایت به سعادت و بازگشت بهسوی حقیقت خود نائل گردد.
هوش مصنوعی: انسانها در ابتدای زندگیاشان، بهطور طبیعی و مشابه سایر حیوانات زندگی میکردند. اما با گذر زمان و نزدیک شدن به کمال جسمانی، چیزی به آنها اضافه شد که به واسطه آن، حقیقت امور را شناختند و توانستند از نشانهها و آشکارها به امور پنهان استدلال کنند. این نعمت، عقل لطیف بود که بهطور خاص به انسانها اعطا شده است. این عقل از سوی خالق به انسانها وحی میشود و آنها را به پیامبری نزدیک میکند. واضح است که این وحی به ذات انسان نمیآید بلکه از حقیقت او فراتر است، زیرا اگر عقل از ذات انسان بود، به این معنا بود که این نعمت میبایست در تمام موجودات زنده وجود میداشت. بنابراین، عقل یک نعمت شریف است که خداوند به انسانها اختصاص داده است. بر اساس این توضیحات، هر انسان از جانب خالق خود وحی خاصی دریافت میکند که او را به جستجوی علت وجود جهان و هدف آفرینش وادار میسازد و این که پس از مرگ چه سرنوشتی خواهد داشت. اگر این جستجو به انسانها هدایت میشود، به این معناست که آنچه که به آنها خوشنودی میبخشد، نیز از جانب آفریدگار آمده است، به همین شکل که خوراک جسم از اوست. پس علم، غذای روح انسان است و این نیز باید از خالق ناشی شود، مانند غذایی که برای بدن فراهم میکند.
هوش مصنوعی: دانش به مردم یا از طریق گفتار و یا از طریق نوشتن منتقل میشود. از طرف خداوند، بیان از طریق صدا و حروف غیرممكن و ناممکن است. نوشتن نیز از سوی نویسنده، اثری است که بر روی زمین بر جای میماند و این نوشتهها در دنیای محسوس دیده میشوند. بنابراین، لازم است هر کسی که این نوشتههای الهی را میخواند، بداند که وحیای که به عقل او میرسد متفاوت است؛ برخی افراد با شنیدن کمترین کلام، میتوانند معانی زیادی را بفهمند و با اشارهای به مقاصد مختلف واقف شوند. اما برخی دیگر برای درک یک معنا، به عبارات زیادی نیاز دارند. بعضی افراد میتوانند منظور نویسنده را از نوشته تشخیص دهند، در حالی که دیگرانی هم هستند که به دلیل اشتباه در خواندن، نمیتوانند نوشته را به درستی بفهمند و بیشتر اوقات نمیشناسند که نوشته چه هست. برخی نوشتههای الهی لطیف هستند همچون روح، و خوانندگان آنها دارای دقت و فهم عمیق هستند. بهعلاوه، نوشتههای الهی دیگری نیز هستند که به شکل ماده و جسم هستند و خوانندگان آنها با احساسات و حس محدود خود درک میکنند. همچنین، مخلوقات در طبیعت، به یکدیگر وابستهاند و هر کدام از آفرینش برای درک و اطاعت از موجودی بالاتر نوشته شده است، بهطوری که طبیعت، نبات را مطیع خود کرده و نبات نیز از این اطاعت در مسیر خود پیشرفت میکند. طبیعت، حیوانات را نیز از خود متاثر میکند و بنابراین، حیوانات با درک حسی از نبات بهرهمند میشوند. در نهایت، طاعت انسانی نیز بر طبایع، نبات و حیوانات نوشته شده است؛ مردم از هر چیزی بهرهمند میشوند و نبات و حیوان نیز از انسان به سوی روح ناطقه میرسند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این عالم برتر از انسان وجود ندارد و انسان نیز آفریدهای از آفریدههای الهی است. بر او نوشتهای به خط الهی وجود دارد که در آن طاعت پروردگار ثبت شده است. این نوشته به خاطر او محکم شده و الزامآور نیست بلکه اختیاری است، به این معنا که انسان با اراده خود میتواند به آن پایبند باشد. خداوندانی که دارای عقل پاک هستند، نباید در این نوشته الهی تردیدی راه دهند. نتیجه این است که هر کسی که به طاعت پروردگار موفق باشد، به او نزدیک شده و به لذتها و نعمتهایی دست خواهد یافت که فراتر از وصف و بیان است. این ارتباط میان انسانها و پروردگار به واسطه طاعتی که دارند، به صحت این گفته گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که متن الهی را که درباره آفرینش جهان است بخواند، به نوعی پیامآور خدای بزرگ محسوب میشود و سخنان او در واقع کلام خداست. چنین شخصی به خدا نزدیکتر از سایر انسانهاست و آگاهی از این متن به او وحی شده است. او میتواند وحیهای ضعیفتر را که به دیگران نازل شده است، به استحکام بیشتری بکشاند. روح او از دیگر انسانها بالاتر است و همچون روح انسانها از روح حیوانات مجزا است. این روح با نور و پاکی به جایی میرسد که از طریق این متن میتواند به مقصود آفرینش پی ببرد. این آگاهی به او اجازه میدهد تا فهمی عمیق از فعالیتهای الهی داشته باشد. همچنین مشخص است که این روح، روحی ناطق و برتر از سایر روحهاست. روایتی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد خداوند روحی را به این شخص نازل کرده است تا کسریهای نوع انسان را جبران کند و این نکتهای واضح است که پیامبر بدون این وحی نمیتوانست به علم و آگاهی دست یابد. علم با بینایی و استدلال حاصل میشود، از این رو روح او، که به او پیغام الهی داده شده، به او توانایی درک عمیقتری از آفرینش را میدهد. در نهایت، پردههایی که بر روی دلها و چشمها از طرف جاهلان وجود دارد، بر دل و نگاه پیامبر وجود ندارد، بنابراین او میتواند به چیزهایی پی ببرد که دیگران نمیتوانند.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که انسانها همگی در نوشتار الهی و در نشانههای آن قرار دارند. رسول خدا (ص) نیز پیش از دریافت روح القدس، از این نشانهها برخوردار بود و هنگامی که به تأیید خداوند رسید، از نوشتار انسانی بینیاز شد. امت اسلامی که از خط الهی نشأت میگیرد، به نوشتار بشری وابسته است و به آن مفتخر است. در شهر امیان، هر چه دبیر کمتر وجود داشته باشد، ارزش و مقام آن بالاتر است. بنابراین، در جهانی که به نوعی همان شهر امیان است، تنها یک خواننده از خط خدای برای این نوشتار ابدی مجاز است تا حرمت او بیشتر حفظ شود. وقتی که پرده از دیدگاه رسول (ص) کنار رفت، او این نوشتار الهی را مشاهده کرد و آنچه برای مردم مورد نیاز بود، آنها را به مردم منتقل کرد. یکی از این معانی الهی به زبان عربی با تمثیلها و رمزها بیان شده است، نه به طور آشکار، به گونهای که هر کسی قادر به درک آن نباشد. این موضوع از حکمت خداوند ناشی میشود و رسول نیز طبق سنت خداوند وظیفه خود را به درستی انجام داد؛ چرا که سخن خداوند را در این نوشتار یافت و چون همه انسانها از درک آن ناتوان بودند، لازم بود که این صحبت به گونهای بیان شود که جز عاقلان و مطیعان نتوانند به آن دست یابند تا مقام علمای امت حفظ شود. پس رسول (ص) بر اساس این نوشتار سخن میگفت و میفرمود که آنچه میگوید، عین گفتار خداوند است. حقیقت نیز همین است، زیرا آنچه او گفت، از نوشتار خداوند نشأت گرفته و در واقع، آنچه که خواننده از نوشتار میخواند، برداشت از گفتار نویسنده است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که آنچه رسول (ص) از سوی خداوند بیان کرد، در واقع سخن خداوند است، بدون اینکه بخواهیم خداوند را به صدا و لحن و کلام متصف کنیم؛ چرا که ما نمیدانیم چگونه صحبت کرده است و این برای ناتوانی ما در فهم آن است.
هوش مصنوعی: آفریدگار جهان به عنوان نویسنده شناخته میشود و هر آنچه در جهان وجود دارد، نوشته او است. رسالت کسی که این نوشته را میخواند، عبارت از بیان گفتار خداوند است که از طریق این نوشته ارائه شده است. روح این رسول، روحی است برتر از روح انسانها، همانطور که روح انسانها خود از سایر موجودات زنده متمایز است. بنابراین، رسالت او که این نوشته را میخواند، نزدیکترین شخص به خداوند است، همانطور که خواننده یک متن بشری به نویسنده آن متن نزدیکتر است. افرادی که نمیتوانند نوشته را بخوانند، از نویسندهاش دور هستند و نمیتوانند جز از زبان خواننده، سخن نویسنده را درک کنند. پس رسول، که نوشته الهی را میخواند، بر تمام مردم که قادر به خواندن آن نیستند، همان نیکی را دارد که خواننده یک متن بشری نسبت به کسانی که نمیتوانند آن را بخوانند، دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس به طور کامل نمیتواند کتاب الهی که به مفهوم آفرینش است را درک کند و معانی موجود در آن نهایت ندارد. هر یک از پیامبران به اندازهای که تأیید یافتهاند، از این کتاب بهرهمند شدهاند. هر کس که معانی بیشتری را درک کرده، از دیگری که کمتر درک کرده، برتری دارد. خداوند در قرآن میفرماید که برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده است. همچنین، بیان میشود که اگر دریاها به عنوان جوهر برای نوشتن کلمات خداوند در نظر گرفته شوند، قبل از اینکه این کلمات به پایان برسند، دریاها تمام میشوند و امکان نوشتن کامل حقایق الهی وجود ندارد. اگر کسی بگوید که در قرآن داستانهایی وجود دارد که به آفرینش مربوط نیستند، مانند داستانهای فرعون و موسی، باید گفته شود که اصل کتاب الهی بر پایه احکام و امور مربوط به دستورات و نهیها است و داستانها و حکایات جزئی از اصول دین نیستند. احکام بنیادی دین، بر اساس آفرینش به گونهای ثابت و بدون تفاوت هستند. بنابراین، احکام اصلی کتاب را تشکیل میدهند و پیروی از آنها واجب است، در حالی که پیروی از حکایات الزامی نیست. در نهایت، کسانی که تمایل به درک معانی این حکایات دارند، باید بدانند که تنها خداوند از تأویل آنها آگاه است و در برابر این مطالعات باید احتیاط کنند. همچنین، کسانی که از روح قدس بهرهمند میشوند، باید آگاه باشند که این کار بزرگ عواقب مهمی دارد و باید دیگران را از افتادن در آن بترسانند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند بگوید که چون خداوند به هر فردی روح جستجوگری عطا کرده است، بنابراین او باید به هر آنچه جستجو میکند، دست یابد و خدا او را از نتایج کارش آگا کند تا مردم در طاعت و معصیت دچار اختلاف نشوند. اگر کسی ادعا کند که باید چنین میبود، در واقع به آفرینش دروغ میگوید. در حقیقت، نیازمندیهای مردم به دو دسته تقسیم میشود: نیازهای حسی و نیازهای عقلی. کسی که نیاز حسی دارد، مانند گرسنهای است که به غذا نیاز دارد و این نیاز از زمین باید برآورده شود. بنابراین، گرچه این نیاز به خداوند برمیگردد، اما تحقق آن به وسایل زمینی وابسته است. همچنان که خورشید نور را به عنوان منبعی برای همه موجودات در اختیار میگذارد، این نشان میدهد که خداوند به طور مستقیم به همه انسانها راهی نرسانده و تنها به طریق پیامبران هدایت میکند. این روش، بر اساس حکمت و آفرینش بنیانگذاری شده است.
هوش مصنوعی: اکنون که این موضوع را با دلایل آفرینش بیان کردیم، میخواهیم از آنچه در کتاب آسمانی به ما آموخته شده، هر آنچه را که در این کتاب میتوان گفت، بگوییم و امید داشته باشیم که خداوند از آن پاداش دهد. پیامبر مکرم اسلام (ص) مردم را به یکتایی و یگانگی خداوند و قبول نبوت خود دعوت کرد و فرمود: بگویید که "لا اله الا الله محمد رسول الله". این سخن از جانب پیامبر با توجه به دو آیهای که خداوند نازل کرده، بیان شده است: یکی آیهای که بیان میکند "بدان که غیر از خداوندی نیست" و دیگری که میفرماید "محمد رسول خداست و آنان که با او هستند بسیار سختگیر بر کفارند". بنابراین، پیامبر (ص) این جمله که اساس دین حق بر آن است را از این دو آیه گرفته و کسی که به اسلام میپیوندد، باید این را بگوید. همچنین در این راستا آیهای دیگر وجود دارد که میفرماید "بگو من بشری از نوع شما هستم و به من وحی میشود که معبود شما یکی است" و آیه دیگر که میگوید "بگو ای مردم، من به سوی شما همه رسول خدا هستم". پیامبر نیز این آیات را از کتاب آسمانی خوانده و بر حق بودن این پیام را تأیید کرده است.
هوش مصنوعی: در متن الهی آمده است که خداوند یکی است و هیچ خدایی جز او وجود ندارد. ما در عالم طبیعت نمونههای مختلفی را مشاهده میکنیم؛ بهطور مثال، برخی از عناصر گرم و خشک هستند، در حالی که دیگران سرد و تر و یا ترکیبی از این صفاتاند. این عناصر در مکانهای متفاوتی قرار دارند، برخی در حاشیه عالم و برخی در مرکز آن، و همگی در حال حرکت هستند. برخی از آنها به صورت طبیعی پایین میروند و بعضی به بالا میروند، مانند آتش و هوا که به طور طبیعی بالا میروند، و آب و خاک که پایین میآیند. این عناصر نیز در کارها و ویژگیهای مختلفی عمل میکنند؛ برخی روشنکننده و برخی تاریککنندهاند. با وجود این تنوع در شکل و حرکت، آنها در نهایت برای به وجود آوردن موجوداتی در عالم در تلاش هستند. این تنوع و اختلاف، در نهایت به یک هدف واحد ختم میشود، و بنابراین نمیتوان تصور کرد که چیزهای مختلف در یک مکان و به یک شکل به وجود بیایند مگر با اراده یک نیروی قهری و حکیم. واضح است که این نیروی واحد نمیتواند یکی از این چهار عنصر باشد، زیرا همه آنها تحت تسلط و کنترل هستند. بنابراین، این سخن که "لا اله الا الله" (هیچ خدایی جز الله نیست) از نوشتههای الهی است و بیانگر حقیقتی است که این خداوند میگوید. این عبارت به ما یادآوری میکند که اگرچه این موجودات به نظر میرسد کارهای خود را انجام میدهند، اما در واقع همه آنها تحت فرمان یک خدای واحد عمل میکنند.
هوش مصنوعی: در متن گفته شده که همه انسانها به دنبال دانستن حقیقت آفرینش جهان و سرنوشت خود بعد از مرگ هستند. این خواسته به آنها این قدرت را میدهد که به دنبال علم باشند و این ویژگی خاص انسانهاست که دیگر حیوانات آن را ندارند. این علم به دو طریق به انسانها میرسد: از راه شنیدن و مشاهده. اما اولین کسی که علم را از طریق شنیداری به دست میآورد، نمیتواند اولین دانا باشد، زیرا کسی وجود دارد که او را آموزشی دهد. بنابراین، نخستین دانا باید کسی باشد که از نوشتهها و سخنان غایب بهرهبرداری کند. در نتیجه، علمی که انسانها به آن نیاز دارند، باید از مستنداتی مانند کتابها دریافت شود. نویسنده این کتاب، خداوند است، و کسی که آن را میخواند، محمد (ص) است. وقتی محمد (ص) این کتاب را میخواند، در واقع قول خداوند را بیان میکند و به همین دلیل او رسول خداست. پیغام او به مردم این است که این کتاب، راهنمایی برای پرهیزکاران است و هر کسی که با دقت به آن بنگرد، متوجه میشود که این آفرینش نظم خاصی دارد که حاکی از وجود خالق است.
هوش مصنوعی: این متن درباره اهمیت عدالت در زندگی و خلقت انسانها صحبت میکند. بیان میکند که خداوند مردم را به عدل و نیکی دعوت کرده و از کارهای زشت و ناپسند نهی کرده است. وجود هر چیزی بر اساس اعتدالی است که در آن نهفته، و هر چه بیشتر به این اعتدال نزدیک باشد، ارزشمندتر است. همچنین گفته میشود که اگر اجزای بدن انسان در تعادل نباشند، نفس او نمیتواند به درستی به آن توجه کند و در نتیجه، لذتهای واقعی را از دست میدهد. در نهایت، تاکید میشود که برای رسیدن به ثواب و نعمتهای واقعی، انسانها باید در عمل و علم به عدالت پایبند باشند. انسان از دو جنبه تشکیل شده: یکی جنبه علمی و لطیف، و دیگری جنبه عملی و مادی. اگر فردی این دو جنبه را در مسیر اطاعت از خداوند به کار گیرد، عادل محسوب میشود و در برابر اقدامات خود باید مسئولیتپذیر باشد.
هوش مصنوعی: نیکی و احسان نشانهای از خوبی و مهربانی است. در آفرینش مشاهده میشود که هر یک از موجودات با استفاده از قابلیتهای خود در کمک به دیگران، نیکوکار هستند. برای مثال، آتش که ذاتش گرما و روشنی است، میتواند هوا و خاکی سرد و تاریک را گرم و روشن کند. همچنین، آب نرم میتواند خاک خشک را مرطوب کند و باد به آتش کمک میکند. گیاهان که از نظر طبیعت در مرتبهای بالاتر هستند، خاک و آب را زیبا و خوشبو میکنند و موجودات زنده که از گیاهان برترند، به گیاهان حس و زندگی میبخشند. خالق جهان با آفرینش این موجودات از عدم به وجود آوردن نیکی بزرگتری کرده است که هیچ زبانی نمیتواند توصیفش کند. این وقایع، گواهی بر این است که خداوند با آفرینش انسان که هدف اصلی خلقت است، به او نیروی فهم و درک داده است تا ابتدا با خود به دنبال علم برود و خود را به سطح حیوانات تنزل ندهد. سپس، در ارتباط با دیگران، هم در علم و هم در عمل، به گونهای عمل کند که شبیه به آفریدگارش شود و به عالم معنوی بپیوندد و پاداش جاودان دریافت کند.
هوش مصنوعی: مهربانی با خویشاوندان و کمک به آنها اهمیت زیادی دارد. در هستی، رابطه نزدیکی بین عناصر وجود دارد که نشاندهنده پیوند خویشاوندی میان آنهاست. هر یک از عناصر طبیعی به روش خاصی با دیگران تعامل میکند و از قوتهای خود برای بهبود و انبساط همکاری میکنند. بهطور مثال، آتش با هوا رابطه نزدیک دارد و به همین خاطر میتواند گرما و روشنایی تولید کند. باد نیز به آتش کمک میکند و از طرف دیگر، آب به باد قدرت میبخشد. آب و خاک نیز بههم مرتبط هستند و آب، خاک را شکل میدهد و تقویت میکند. همچنین، آتش با خاک تعامل دارد و میتواند آن را نرم و روشن کند، در حالیکه خاک نیز به آتش کمک میکند تا بهتر پدیدار شود. در نهایت، این عناصر بهطور متقابل و هماهنگ با یکدیگر کار میکنند و به همدیگر وابستهاند.
هوش مصنوعی: آنگاه میگوییم که سازنده جهان، که نفس کلی است، با نفس ناطقهاش نزدیکی خاصی دارد که همخانواده اوست. بنابراین، بهخاطر این نزدیکی که با انسانها دارد، از صلاح و نعمت خود به او عطا کرده است، زیرا او را بر همه مخلوقاتش به عنوان پادشاه قرار داده و به او عقل شریفی بخشیده که موجب شرافت اوست. در آفرینش واضح است که آفریدگار جهان به این طریق به مردم فرمان میدهد که با همنوعان خود به برقراری عدالت و نیکی بپردازند تا همانند او شوند و به ثواب ابدی دست یابند. بدین ترتیب، روشن شده است که آفرینش جهان که به اراده خداوند صورت گرفته، با این فرمان مطابقت دارد و این سخن خداوند نیز همان صنعت است، چنان که پیامبرش گفته است.
هوش مصنوعی: خداوند انسانها را از انجام کارهایی که با یکدیگر تضاد دارند، منع کرده است و در سلسله آفرینش نیز همینطور است. اگر دقت کنیم، میبینیم که آب، آتش، هوا و خاک هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند و نمیتوانند به یکدیگر کمک کنند. به عنوان مثال، هنگامی که آب به آتش میافتد یا باد به خاک میوزد، این کارها ناپسند و فاسد است. بنابراین، خداوند به گونهای جهان را آفریده که مانع اختلاط این عناصر با یکدیگر شده است. برای مثال، او آتش را از آب جدا کرده و هوا را میان آنها قرار داده تا از فساد جلوگیری کند. همچنین باد از خاک جدا شده و آب بین هوا و خاک قرار دارد تا از ایجاد ناهماهنگی و فساد جلوگیری شود.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی این موضوع میپردازد که خداوند در آفرینش انسانها و جهان، از افعال زشت و ناپسند جلوگیری کرده است. در ادامه، اگر کسی بپرسد چرا نویسنده این کتاب تمام قرآن را از جنبه آفرینش تفسیر نکرده، پاسخ این است که ایشان بر اساس دلایل عقلی، سخنان خدا را به صورت نوشتاری و نه شفاهی برای مردم تبیین کردهاند. نویسنده، خود را به عنوان یکی از بندگان خدا معرفی میکند و تاکید میکند که تمامی آیات کلیدی دین را با توجه به اصل آفرینش توضیح دادهاند. این آیات بهطور عقلایی با تأیید الهی مرتبط هستند و هدف از نگارش این متن، ارائه نکاتی است که برای پیروان حق کافی باشد. در نهایت، نویسنده اشاره میکند که نمیتوان تمام این مباحث را در یک کتاب جمع کرد و بیان خود را به دلیل محدودیتها بیان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.