نهم ربیع الاول از رقه برفتیم و دوازدهم ماه به شهر تون رسیدیم. میان رقه و تون بیست فرسنگ است، شهر تون شهر بزرگ بوده است اما در آن وقت که من دیدم اغلب خراب بود و بر صحرایی نهاده است و آب روان و کاریز دارد و بر جانب شرقی باغ های بسیار بود و حصاری محکم داشت. گفتند در این شهر چهارصد کارگاه بوده است که زیلو بافتندی و در شهر درخت پسته بسیار بود در سرایها و مردم بلخ و تخارستان پندارند که پسته جز بر کوه نروید و نباشد. و چون از تون برفتیم آن مرد گیلکی مرا حکایت کرد که وقتی ما از تون به گنابد میرفتی دزدان بیرون آمدند و بر ما غلبه کردند. چند نفر از بیم خود را در چاه کاریز افکندند بعد از آن از آن جماعت یکی را پدری مشفق بود بیامد و یکی را به مزد گرفت و در آن چاه گذاشت تا پسر او را بیرون آورد. چندان ریسمان و رسن که آن جماعت داشتند حاضر کردند و مردم بسیار بیامدند. هفتصد گز رسن فرو رفت تا آن مرد به بن چاه رسید، رسن در آن پسر بست و او را مرده برکشیدند و آن مرد چون بیرون آمد گفت که آبی عظیم در این کاریز روان است و آن کاریز چهار فرسنگ میرود و آن گفتند کیخسرو فرموده است کردن.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در نهم ربیعالاول گروهی از رقه حرکت کردند و دوازدهم ماه به شهر تون رسیدند. فاصله بین رقه و تون بیست فرسنگ است و تون شهر بزرگی بود که در آن زمان بیشتر خراب شده بود. این شهر در کنار آبهای روان و کاریزها قرار داشت و باغهای زیادی در شرق آن وجود داشت. گفته شد که در تون چهارصد کارگاه برای بافت زیلو بوده و درختان پسته زیادی در حیاطها داشت. مردم بلخ و تخارستان بر این باور بودند که پسته فقط بر کوهها میروید. پس از ترک تون، مردی گیلکی حکایتی از دزدان تعریف کرد که در مسیرشان به گنابد، بر آنها غلبه کردند و برخی افراد از ترس به چاه کاریز افتادند. پدر یکی از آنها با مزد کسی را پیدا کرد تا پسرش را از چاه بیرون بیاورد. با هفتصد گز رسن، مرد به انتهای چاه رسید و پسرش را زنده بیرون آورد و او گفت که آب بزرگی در آن کاریز جریان دارد که چهار فرسنگ ادامه دارد و گفته شده است که کیخسرو آن را ساخته است.
هوش مصنوعی: نهم ربیعالاول از شهر رقه حرکت کردیم و در دوازدهم ماه به شهر تون رسیدیم. فاصله میان رقه و تون بیست فرسنگ است. تون شهر بزرگی به حساب میآید، اما زمانی که من آن را دیدم، بیشتر قسمتهایش خراب بود و در بیابانی قرار داشت. در آنجا آب جاری و کانالهایی وجود داشت و در سمت شرقی باغهای زیادی بود و دیوار دفاعی محکم داشت. گفته میشد که در این شهر چهارصد کارگاه زیلو بافی وجود داشته و درختان پسته زیادی در خانهها رشد کرده بود. مردم بلخ و تخارستان معتقدند که پسته فقط در کوهها میروید و در مکانهای دیگر نیست. بعد از ترک تون، مردی از گیلان به من گفت که وقتی ما از تون به گنابد میرفتیم، دزدان به ما حمله کردند و بر ما مسلط شدند. برخی از ترس درون چاه کانالی افتادند. سپس یکی از آن افراد که پدری مهربان بود، آمد و برای نجات یکی از آن افراد به مزد گرفتن متعهد شد و او را در چاه گذاشت تا پسرش را بیرون بیاورد. آنها تمام ریسمانهایی که داشتند را جمع کردند و تعداد زیادی از مردم آمدند. هفتصد گز ریسمان به عمق چاه فرستاده شد تا آن مرد به انتهای چاه برسد، سپس ریسمان را به آن پسر بستند و او را به بیرون کشیدند. وقتی آن مرد بیرون آمد، گفت که آبی بسیار زیاد در این کانال جاری است و این کانال چهار فرسنگ طول دارد و گفته میشود که کیخسرو دستور ساخت آن را داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.