گنجور

 
ناصرخسرو

و از مصر تا اسکندریه سی فرسنگ گیرند. و اسکندریه بر لب دریای روم و کنار نیل است، و از آن جا میوه بسیار به مصر آورند به کشتی و ان جا مناره است که من دیدم آبادان بود به اسکندریه.

و آن جا یعنی بر آن مناره آیینه ای حراقه ساخته بودند که هر کشتی رومیان که از استانبول می‌آمدی چون به مقابله آن رسیدی آتشی از آن آینه افتادی و بسوختی. و رومیان بسیار جد و جهد کردند و حیله‌ها نمودند و کس فرستادند و آن آیینه بشکستند، به روزگار حاکم سلطان مصر مردی نزدیک او آمده بود قبول کرده که آن آیینه را نیکو باز کند چنان که به اول بود. حاکم گفته بود حاجت نیست که این ساعت خود رومیان هر سال زر و مال می‌فرستند و راضی‌اند که لشکر ما نزدیک ایشان برود و سر به سر پسنده است.

و اسکندریه را آب خوردنی از باران باشد. و درهمه صحرای اسکندریه از آن عمودهای سنگین که صفت آن مقدّم کرده ایم افتاده باشد.