گنجور

 
ناصرخسرو

آن کسان که گفتند صورت عالم پیش از آنکه آشکارا شد نزدیک مبدع بود . ایشان خالق از مخلوق نشناختند ، و مبدع را از مبدع باز ندانستند . و ما گوئیم ، بجود خداوند زمانه ، که این صورتها کز طبیعت برین جسدها پدید آمده است همه اندر لوح محفوظ که آن نفس کل است نقش است . و هیچ چیز اندر عالم صورتی نپذیرفته است از جزییات و کلیات که اصل آن اندر نفس موجود و معلوم نبوده است .

و دلیل بر درستی این دعوی آنست که مردم صناعتی تواند کردن که داند و چیزی که ندانسته است نتوان کردن ، صورتی که ندیده است حکایت آن نتواند کردن . و هر صنعتی که صانعی از نفسهای جزیی بکند از نخست مران صنعت را بر جای خویش نقش کرده باشد پیش از آنک بیرون آردش بر هیولی . پس چون اندر جزییات چنین یافتیم که مر صنعت را نفس ناطق نخست اندر ذات خویش نقش کند به معاونت اوستادی که آن استاد از کسی دیگر یاری بخواهد ، دانستیم که این صنعت کلی که عالم است از نخست نفس کلی که نفوس مردم جزییات اویند به معاونت عقل کلی که او از یاری کسی بیزار است اندر ذات خویش نقش کرد ، آن وقت مران نقش را بر هیولای نخستین بیرون آورد ، چنین که امروز آشکار است ، و بدین صنعت که ما یاد کردیم نفس کل است که او بنده خاضع است خدای را تعالی ، و ایزد سبحانه از مانند بودن بآفریدگان لطیف و کثیف خویش دور است .

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode