متالهان فلاسفه از سقراط و انبذقلس تا بافلاطون و ارسططالیس چنین گفتند که علتها رایکی (علت) است و علت عالم اوست، علت اولی گفتند که علتها را مراتب است، و هر علتی را معلولی است، از علت اول کآن باری است تا بمعلول آخر کآن مردست. و گفتند که علت آن باشد که چون مر او را بوهم بر گیری معلول بر خیزد، و هرچ ما آنرا بوهم (برگیریم) دیگری ببر گرفتن او بر گرفته شود آنک بر گرفته شود معلول باشد آنرا که ما اورا بوهم بر گیریم، چنانک گفتند که قرص آفتاب علت روز است و روز معلول اوست. و دلیل بر درستی این قول آ نست که چو ما قرص آفتاب را بوهم برگیریم، دانیم که روز بر خیزد و گفتند که چون چیزی باشد که اگر مر آنرا بوهم بر گیریم ببر گرفتن او هیچ چیزی دیگر بر گرفته نشود، بدانیم که آن معلول باز پسین است، و آن مردم است، که اگر ما مردم را بوهم ازین عالم بر گیریم، هیچ چیزی دیگر بر گرفته نشود البته، چنانک اگر حیوان را یعنی جانور را بوهم بر گیریم. مردم بر گرفته شود، از بهر آنک مردم نوعی است از جانور و حیوان جنس اوست، ولکن اگر مردم را بوهم بر گیریم، حیوان بر گرفته نشود.
پس درست شد که مردم نوع است و معلول باز پسین است نه بزمان بل بتکوین، و غرض صانع عالم از صنع وجود اوست، که صنع بدو بآخر رسیده است. و گفتند این حکما: چو مردم را معلول آخر یافتیم، بعقل ثابت شد علت اول، که برتر ازو علتی نیست، چنانک فروتر ازین که مردمست معلولی نیست. و گفتند که علت این معلول که مردمست غذاست، از بهر آنک اگر غذا برخیزد (مردم نپاید). پس گفتند: علت مردم غذا را یافتیم. و گفتند علت غذا طبایع است، که اگر طبایع نباشد، نبات نباشد، و طبایع علت باشد.و گفتند: علت طبایع افلاک است، که اگر افلاک نباشد طبایع نباشد، و چو مر افلاک را با صورت بسیار و حرکت بی نهایت یافتند، گفتند: افلاک نیز معلول است، از بهر آنک همچون دیگر مصورات (و) متحرکات که زیر اواندر آید و همه معلولاتاند، او نیز مصور و متحرک است. پس گفتند: افلاک نیز معلول است و علت او گفتند صانع عالم است.
و گفتند که از معلول آخر تا بعلت اولی هرچاندرین میانه است همه متحرک است، و لیکن حرکات معلولات فرودین از مردم و غذا و نبات و طبایع همه ناقص است، و با نهایت است؛ از بهر آنک حرکات مردم را سکونهاء او نهایت است، و حرکات غذا رااندر جسد او نهایت است چو از نباتی حیوانی رسد و حرکات نبات(را) کو علت غذاست نهایت است، چو از رستن اول (آنگاه) بتمامی خویش رسد که دانه با میوه شود؛و حرکات طبایع خود بقسرست، و نهایت آن: بمیانه فلک است کآن مرکز عالم است. تا خاک و تا سنگ ازکل (خویش) زمین بقسر قاسری بر گرفته و بهوا برده نشود، بباز آمدن سوی مرکز حرکت نکند، و چو سنگ یا خاک یا آب یا هوا بکل خویش باز آید، و بر دیگر جزوها خاک که تکیه اجزا او بر مرکز عالم است افتد حرکت ازو زایل شود، و چو بقهر هوا بزیر آب فرو ماند و از آنجا بطبع بر آید، چو بهوا باز رسد، بیارامد و چو آتش از میان هوا بر مرکز خویش برسد که آن دایره اثیر است نیز بیارامد.و حرکتی که انرا بآخر آرام باشد ناقص باشد از بهر این گفتند حکماء فلاسفه که حرکات معلولات فرودین ناقص است و گفتند که حرکت فلک که زیر او معلول اوست و برتر ازو علت اوست، که صانع عالم است (کامل است) از بهر آنک حرکت این بجانبی نیست که چو باینجا برسد، بیارامد، چنانک چو سنگ از هوا همی بجانب زمین گراید، چو بزمین رسد، بیارامد.
پس گفتند: واجب آید که فلک که حرکت (او) بخلاف حرکت دیگر معلولات است معلول اول است، و حرکات ناقص که مرین معلولات راست که فرود ازوست همه ازوست و گفتند: این حرکت بی نهایت مرین معلول را از علت اولی است، و چو مرین معلول را که فلک است حرکت بی نهایت است لازم آید که قوت علت او که صانع عالم اوست بی نهایت است و مر حرکت افلاک را تمام بدان گفتند کز جانبی بجانبی همی نشود، (تا) چو آنجا برسد بیارامد، چنانک حرکات جزویات طبایع چو از کلیات خویش جدا افتند، حرکت سوی کلیا ت آنها باشد و چون بکلیات خویش رسیدند، بیارامند و گفتند که این حرکت تمام یعنی حرکت استدارت علت است مرین حرکات ناقصات را که جزوهاء طبایع راست.
و گفتند تاثیرات مختلف الافاعیل از اجرام عالی سماوی سوی مرکز فرود آینده است، و بودش کاینات فاسدات طبیعی از جواهر و نبات و حیوان بدان تاثیرات است. و از آن تاثیرات بهری آنست که آنرا بازداشت نیست، و آن تاثیرات کلی است، کهاندر جزویات زمین چیزی نیست که مر آن را دفع شاید کردن، چو ابرها و بارانها و رعدو برق و صاعقه و زلزله و سموم که بیفتد و آنرا حیلتی نیست. و اما از جزویات زمینی چیزها هست که آن از اجرام علوی فعلهاء طبیعی یافتست، که بدان چیزها را از فعل طبیعی او باز توان داشتن بمخالفت، چنانک چو مشک رااندر میان زیره نهند، بوی مشک را باز دارد؛ یا بموافقت، چنانک چون سنگ مقناطیس را بانگبین و سیر بیالایند، آهن را نکشد و از خاصیت خویش باز ماند؛ و همچنین تاثیراتی که بجسد مردم خواهد رسیدن از علتهاء جسدی، چو مردم آنرا بشناسند که چه خواهد بودن از حوادث، بتواند که مر آنرا بخلاف آن دفع کند.
و اما اگر بداند که چه خواهد پدید آمدن، ولیکن نداند که خلاف آنچ خواهد بودن چیست، مر آن را دفع نتواند کردن و آن بودنی بباشد برو ناچار، چنانک ما دانیم که گرماء سخت و سرماء صعباندر عالم از جهت حرکات آسمان و تاثیر اجرام علوی پدید آید، و همی ببینیم که مردمان مر گرمای سخت را بشتافتن بخانها (زیر) زمین کنده و خشن خانها و خوردن طعامها و شرابها که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم رفع کند؛ و مر سرمای سخت را بشتافتن بخانهاء گرم و استعانت بآتش و پوشیدن جامهاء خز و مویهاء نرم و خوردن طعامها و شرابها که حرارت طبیعی را نگاهدارد، دفع همی کنند از اجساد خویش، و همچنین علتها را که خواهد افتادن، چو بداند که چه خواهد افتادن بداروهایی که داند که ان بخلاف آن حادثه است که خواهد بودن، دفع کنند.
پس گفتند: ظاهر کردیم که افعال حرکت جرم عالی و تاثیرات او همه چنان نیست که مر آن را بازداشت نیست و قول مطلقاندرین معنی که مرجع توحید فلاسفه است مر میر حکماء یونان راست اعنی ارسططالیس الهی را که گفت: فعل اجرام سماویاندر چیزهایی رونده است که آن چیزها بشرف از اجرام سماوی کمترست و اما آنچ بشرف از اجرام عالی برترست تاثیرات اجرام عالیاندر آن کارگر نیست البته و گفت:تاثیر اجراماندر اجساد نبات و حیوان است و اندر تراکیب واندر نفسهاء جسم است و نماء و تاثیر او را سوی نفس ناطقه عاقله شریف که بر عالم و انچاندروست مطلع و محیط است و بفلک بر شود و اجرام را بشمرد و مساحت کند، و سیرها و حرکتها ایشان را اندر یابد، و هیچ حجاب مر او را باز ندارد، و بگرد دریاها و زمیناندر آید بی هیچ روزگاری و بی آنک هیچ رنجی بدو رسد راهی نیست؛البته از بهر انک نفس ناطقه همی بدریااندر شود و غرقه نشود و آتش مر او را مطیع است و مر او را نسوزد و این اطلاع و سلطانی هر نفس ناطقه را گفتند بدانست کو جزوست از آن کل خویش، که افلاک و انجم و آنچ بزیر ایشانست معلول اوست. و گفتند که چون نفس کلی که آراینده فلک است، و فلک با انچ بروست از اجرام عالی، کارکنان اواند، پس ممکن است بل واجب است که این جزو که نفس ناطقه است و جزو آن کل است توانا باشد بر دفع کردن مضرتهاء معلول کل خویش از جسد خویش که عنایت او بدان پیوسته است و عنایت نفس جزوی بجسد بدانست که جسد خادم اوست و خانه اوست و مرکب اوست.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی نظریه علت و معلول در فلسفه پرداخته و قدمت این تفکر از سقراط و انبذقلس تا ارسطو و افلاطون را مطرح میکند. در این دیدگاه، هر چیزی که وجود دارد، دارای علتی است و این علتها به ترتیب مرتبه مشخصی دارند. علت اول که خدا یا صانع عالم است، به عنوان برترین علت در نظر گرفته شده و سایر علتها و معلولها به او وابستهاند.
مفاهیم کلیدی شامل این است که انسان به عنوان معلول آخر در زنجیره هستی شناخته میشود و علت وجود او غذا است. همچنین، طبایع و افلاک به عنوان علتهای بعدی در این زنجیره ذکر شدهاند. حرکات اجسام و تأثیرات آنها نیز بررسی شده و گفته میشود که حرکات افرادی و جزئی ناپایدار و ناقص هستند، در حالی که حرکت افلاک کامل و بدون توقف است.
علاوه بر این، تأثیرات اجرام سماوی بر طبیعت، انسان و تغییرات آب و هوایی نیز مورد بحث قرار گرفته است. در پایان، نقش نفس ناطقه به عنوان آگاهی و توانایی در درک و تعامل با جهان مطرح شده و نشان داده میشود که این نفس میتواند از تأثیرات مضر اجتناب کند. به طور کلی، متن به ارتباط بین علتها و معلولها و تأثیرات آنها در درک فلسفی از عالم میپردازد.
هوش مصنوعی: فیلسوفان از سقراط و انبذقلس تا افلاطون و ارسطو بر این باور بودند که علتها به یک علت اولی وابستهاند. آنها توضیح دادند که علتها دارای مراتب مختلفی هستند و هر علت، معلولی دارد. از علت اول تا معلول نهایی، هر چیزی به یکدیگر متصل است. آنها اعتقاد داشتند که علت، نیازی به بررسی دارد، به گونهای که وقتی علت را درک کنیم، معلول نیز به وجود میآید. به عنوان مثال، وقتی ما خورشید را مشاهده کنیم، میدانیم که روز شروع میشود. اگر چیزی وجود داشته باشد که با درک آن هیچ معلول دیگری به وجود نیاید، میتوان گفت که آن معلول نهایی است و انسانها به این دسته تعلق دارند. به عبارت دیگر، اگر ما انسانها را از این دنیا حذف کنیم، هیچ چیزی دیگری تحت تأثیر قرار نمیگیرد، در حالی که اگر حیوانات را حذف کنیم، انسانها نیز باز هم وجود خواهند داشت زیرا انسانها نوعی از حیوانات هستند.
هوش مصنوعی: مردم بهعنوان موجودات دارای ویژگیهایی مشخص در نظر گرفته شدهاند و بهطور کلی علت وجودشان به زمان خاصی مربوط نمیشود، بلکه ناشی از نظامی بنیادین است. هدف خالق این جهان از خلق انسانها، ایجاد وجود و پایانی دارد. بر اساس نظرات حکما، از آنجایی که انسانها بهعنوان معلول در نظر گرفته میشوند، بهطور منطقی نتیجهگیری شده که باید علتی اول وجود داشته باشد، که هیچ چیزی بالاتر از آن نیست و چیزی پایینتر از انسان وجود ندارد. علت وجود انسانها را غذا میدانند، زیرا بدون غذا، انسان نمیتواند زنده بماند. سپس، علت غذا را طبیعت معرفی کردهاند، که اگر طبیعت وجود نداشته باشد، غذایی هم نخواهد بود. طبیعت به نوبه خود به آسمانها وابسته است، چرا که در صورت عدم وجود آسمانها، طبیعت نیز نمیتواند وجود داشته باشد. پس وقتی آسمانها را با ویژگیهای مختلف و حرکات بیپایان مشاهده کردند، نتیجه گرفتند که آسمانها نیز معلول هستند، زیرا مانند دیگر چیزهای قابل مشاهده و متحرک، آنها نیز دارای تصویر و حرکتاند. بنابراین، آسمانها هم معلول به شمار میروند و علت وجود آنها خالق جهان است.
هوش مصنوعی: گفته شده که از پایینترین معلولها تا بالاترین علتها، همه چیز در حال حرکت است. اما حرکات موجودات زنده، غذا، گیاهان و طبیعت ناقص و محدود است. حرکات انسانها به دلیل محدودیتهایشان، انتهایی دارند. حرکات غذاها نیز زمانی که به بدن میرسند، به فرایند تبدیل گیاه به حیوان وابستهاند و به نهایت خود میرسند. حرکات طبیعت نیز به نوعی محدود است. در مرکز عالم، یعنی فلک، نهایت این حرکات وجود دارد. اگر خاک، سنگ، یا هر جزئی در هوا به مرکز زمین برگردد، از حرکت باز میایستد. وقتی اشیاء به مرکز خود باز میگردند، حرکتشان متوقف میشود. اگر هوا زیر آب بماند و به سمت بالا برگردد، آرام میگیرد و آتش نیز وقتی به مرکز خود در دایره اثیر برسد، آرامش مییابد. حرکتی که در نهایت به آرامش برسد، ناقص است. به همین دلیل، حکما و فیلسوفان میگویند که حرکات موجودات پایینتر ناقصاند، در حالی که حرکت فلک که بالاتر از آنهاست و علت آنها محسوب میشود، حرکت کاملی است. زیرا این حرکت به سمت آرامش نیست و در نهایت به سمت زمین میگراید و وقتی به زمین میرسد، میایستد.
هوش مصنوعی: آنها بیان کردند که لازم است فلک (آسمان) به عنوان معلول اول در نظر گرفته شود، زیرا حرکتاش برخلاف سایر معلولات است. حرکات ناقص دیگر که به این معلولات تعلق دارند، از فلک ناشی میشود. همچنین، این حرکت بیپایان که به معلول اول مربوط میشود، به آن دلیل ضروری است که وقتی فرض کنیم فلک به عنوان معلول حرکت میکند، لازم میآید که نیروی علت او که خالق جهان است، بینهایت باشد. آنها تأکید کردند که حرکات افلاک به همین شکل است و از یک نقطه به نقطه دیگر نمیرسد، مگر اینکه به مقصد خود برسد و بیتحرک بماند. حرکات جزئی طبیعت وقتی از کلیات خود جدا میشوند، به سوی کلیات حرکت میکنند و زمانی که به آن کلیات رسیدند، آرام میگیرند. بنابراین، این حرکت کامل، یعنی حرکت استدارت، علت حرکات ناقص اجزا طبیعت است.
هوش مصنوعی: آنها گفتند که تأثیرات مختلف اجرام آسمانی به سمت مرکز زمین و آینده فرود میآید و اینکه کائنات شامل تغییرات طبیعی از جواهرات، گیاهان و حیوانات تحت تأثیر این نیروها قرار دارند. یکی از این تأثیرات این است که نمیتوان آنها را متوقف کرد و این تأثیرات بهطور کلی وجود دارند، به گونهای که هیچ چیزی در جزئیات زمین نمیتواند آنها را دفع کند، مانند ابرها، بارانها، رعد و برق، صاعقه و زلزلهها، که همگی بدون مانع رخ میدهند. اما در مورد جزئیات زمین چیزهایی وجود دارد که تحت تأثیر اجرام آسمانی از طریق عمل طبیعی قرار دارند و میتوان با مخالفت یا همکاری با آنها، تأثیرات را کنترل کرد. مثلاً اگر مشک را در میان زیره بگذارند، بوی آن حفظ میشود؛ و اگر سنگ آهنربا را در جایی ثابت نگه دارند، نمیتواند آهن را جذب کند و خاصیت خود را از دست نمیدهد. همچنین تأثیراتی که به بدن انسان میرسند، از علل جسمی نشأت میگیرند و اگر مردم بتوانند آنها را بشناسند و بدانند که چه حوادثی ممکن است رخ دهد، خواهند توانست آنها را دفع کنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند که چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد، اما ندانسته باشد که چه چیزی ممکن است برعکس آن باشد، قادر به جلوگیری از آن نیست و ناگزیر باید با آن کنار بیاید. همانطور که ما میدانیم، گرمای شدید و سرمای سخت در جهان به دلیل حرکات آسمان و تأثیر اجرام آسمانی ایجاد میشود. مردم هنگام مواجهه با گرمای شدید به زیرزمینهای خنک میروند و غذاها و نوشیدنیهایی مصرف میکنند که حرارت طبیعی بدن را کاهش میدهد. برای مقابله با سرمای شدید نیز به خانههای گرم میروند و از آتش استفاده میکنند و لباسهای گرم و نرم میپوشند و غذاها و نوشیدنیهایی میخورند که دمای بدن را حفظ کند. به همین ترتیب، اگر بدانند که چه چیزی قرار است رخ دهد، با ابزارهایی که در اختیار دارند سعی میکنند از پیامدهای ناگوار جلوگیری کنند.
هوش مصنوعی: پس آنها بیان کردند که حرکت اجرام آسمانی و تأثیرات آنها به گونهای نیست که مانع از فعالیت آنها شود. این مسئله به نوعی اشاره به نظر فلاسفه دارد که بر اساس آراء ارسطو میباشد. ارسطو گفته است که حرکات اجرام سماوی به دلیل وجود چیزهایی است که از آن اجرام کمتر هستند، و آنچه بالاتر از آنهاست تأثیراتی بر حرکات اجرام عالی ندارد. تأثیر اجرام تنها در موجودات گیاهی و حیوانی و در ترکیب آنها و حتی در نفس آنها وجود دارد. این تأثیرات به نفس ناطقه عاقل مرتبط است که بر جهان و آنچه در آن است آگاهی کامل دارد و میتواند اجرام را اندازهگیری و حرکات آنها را رصد کند. این نفس هیچ مانعی نمیتواند مانع حرکت او شود و به راحتی میتواند در دریاها و زمینها حرکت کند، بدون اینکه به زحمت بیفتد. همچنین، نفس ناطقه به دریاها میرسد و غرق نمیشود و آتش قادر به آسیب زدن به او نیست. این آگاهی و توانایی هر نفس ناطقه نشان میدهد که او بخشی از کل بزرگتر است که شامل افلاک و ستارهها و همه چیز زیر آنهاست. اگر نفس کلی که به تنظیم فلک پرداخته است، همراه با افلاک و اجرام عالی، دلیل بر این است که نفس ناطقه نیز باید توانایی دفع آسیبهای مرتبط با کل بزرگتر خود را از جسمش داشته باشد. این جسم، خادم، خانه و مرکب اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.