سخن متکلمان مذهب کرامی اندر توحید آنست که گویند خدای یکیست، و هیچ چیزی بدو نماند و این اصل توحید است؛ و لیکن موحد آنست که چون بصفات خدای رسد، این اصل تباه نکند، وازین متکلمان گروهیاند که گویند خدا جسم است نه چون اجسام. و گویند خدا عالم و قادر وحی است، و بدیگر صفات محمود که مردم رااندر آن شرکت است خدار را صفت کنند. و گویند همچنان که علم او نه چون علمها است و قدرت او نه چون قدرتهاست، و زندگی او نه چون زندگیهاست، جسم او نه چون جسمهاست. این بنیاد توحید ا ین طایفه است (و) با فروع بسیار است.
و ما گوییم که این قول که گفتند که خدای جسم است نه چو اجسام، قولی بی معنی و با طل است، و این قولها گفتندکه عالم است نه چو علما و قادر است نه چون قادران وزنده است نه چون زندگان، محال است و توحید ا ین گروه بدین قول نه توحید است، بل شرک است. اما بدلیل بدانک قول کسی که گوید «جسم است نه چو اجسام» باطل باشد. و معنی آنست که حد جسم جوهریست متجزی و با مساحت، و مر او را سه بعدست از طول و عرض و عمق. حد جسم نه رنگست و نه سختی و نه تری، از بهر آنک آتشی کو گرم (و) خشک است و روشن و متحرک است، جسم است، و آب که ضد آتش است سردو تر و تاریک وساکن است، و بهمة صفات خویش از آتش جداست، نیز (جسم است و) جسمیت هر دو را در بر گرفته است، بدانچ این هر دواندر مکاناند، و هر دو را جزوها، و هر یکی را ازین دو ضد طول و عرض و عمق است. و هر که گوید «جسمیست نه چو اجسام» گفته باشد که جسم است نه چوجسم، و این قول باطل و بی معنی باشد، همچنانک اگر کسی گوید مردم است نه (چو) مردم، یا گوید آتش (است) نه (چو) آتش، باطل گفته؛ و چو جسم آنست که اورا طول و عرض و عمق است، کسی که گوید «جسم است» گفته باشد جوهریست با طول و عرض و عمق، و چو بر عقب ا ین گوید «نه چو جسمها» گفته باشد که این جوهر با طول و عمق و عرض را نه طول است و نه عمق (و نه عرض) ؛ و این قولی باطل و متناقض باشد. و اما دلیل بر آنک قول این گروه بدانچ همی گویند خدای عالمیست نه چو علما و قادریست نه چون قادران وزنده ایست نه چون زندگان، محال است آنست که گوییم: از مردمان بهری علمااند بقول خدای تعالی که (از) بنی اسرائیل گروهی (را) علما گوید بدین آیت: قوله «اولم یکن لهم ان یعلمه علماء بنی اسرائیل.» پس بپرسیم ازین متکلمان که چه گویید کاین گروه که خدای مر ایشان را علما گوید، علمی دانستند که آن خلاف علم خدای بود؟ اگر گویند که علم ایشان موافق علم خدای بود، اقرار کرده باشند که خدای تعالیاندر آن علم همچو ایشان بود، بی هیچ خلافی؛ و قول خویش را که گفتهاند که خدای تعالی عالمیست نه چون علما، نقض کرده باشند. و اگر (گویند) علم علما خلاف علم خدای بود، تا درست کنند که خدا عالمیست نه چو علما، قول خدای را که ایشان را علما گفت (...) و هر که جهال را علما گوید دروغ گفته باشد، پس گفته باشند که قول خدای که مر جاهل را علما گوید، دروغست.
و همچنین آید سخناندر مشارکت مردم بقدرت با خدای تعالی گوییم خدای خلق را فرمود که نماز کنید و زکوةدهید، چه گوید متکلم: خدای دانست که مرا ایشان را بر نماز کردن و فرمان (بردن) قدرت است یا دانست که ایشان را بر آن قدرت نیست؟ اگر گوید که دانست که ایشان بر آن کو همی فرماید، قدرت ندارند، گفته باشد که محال فرمودشان و قول خدا که همی گوید: قوله «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» رد کرده باشد؛ و اگر این متکلم گوید: علم خدای بر بودنیها و بودها محیط است و شاهد و غایب زیر علم اوست، و علم مردم جز بر چیز حاضر محیط نیست، و قدرت خدای بر آفرینش آسمانها و زمینهاست و جز آن، و قدرت مردم بر یکی خانه یا جز آن است، پس خدای عالمی باشد نه چون علما (و) نیز قادری باشد نه چون قادران.
جواب ما مر او را آنست که گوییم: علما و قادران و زندگان همه بیک مرتبت نیستند،اندر بسیاری واندکی علم و قدرت و زندگی، ولکناندر حد علم و قدرت و زندگی شرکااند، چنانک پشه ئی زنده است و سگی نیز زنده است؛ و سگ را بر (دویدن) قدرت است، و پشه را (نیز) بر پریدن قدرت است، و عالمی که بسیار علم داند عالم است، و آنک اندک علم داند نیز عالم است، چنانک خدا همی گوید: قوله «و فوق کل ذی علم علیم». پس مر آن کم علم را بسبب بسیاری علم از عالمتر، از حد بیرون نکرد؛ بل هر دورا عالم گفت. پس درست کردیم که هر که خدای را بدین صفات که که مردم بدان موصوفاند صفت کند، توحید او شرک باشد.
و اگر این متکلم گوید: پس اگر گوییم خدای عالم نیست، گفته باشیم که جاهل است، و اگر تو گویی که قول من (که) گفتم «خدای قادر است» خطاست، گفته باشی که خدای عاجز است. و اگر گویی روا نیست که گوییم «خدا زنده است» گفته باشی که مرده است، و این همه کفر و محال است. جواب ما اورا آنست که گوییم:: جهل برابر علم باشد، و همچنانک گویی روا نیست که گویی جاهل است، نیز روا نیست که گویی عالم است از بهر آنک عالم و جاهل هر دو صفت مردم است، و تو مر خدای را عالم از بهر آن گفتی که تا جاهل نبایدش گفتن و گمانت چنانست که خدای را همی جاهل از بهر آن نگویی که این نامی زشت است، و عالمش از بهر آن گویی که این نامی نیکوست، و همی پنداری که خدای را عاجز از بهر آن نشاید گفتن که این نام نکوهیده است. و ظنت چنانست که چو مر اورا سبحانه بدین نامهاء زشت و نکوهیده نشاید خواندن، بنامها ستوده و نیکو شاید گفتن. و این ظن تو از خطاست. نیکو بشنو سخن منطقی و توحید را، و بشغب مشغول مباش. و بدان و آگاه باش که خدای را بدین صفتها زشت چو جاهل و عاجز و مرده و جزآن از بهر (آن) صفت نشاید کردن که این صفات مردم است نه بدان که این صفات زشت است، که صفات زشت و نیکو هر دو مردم راست، و چو دانستی که خدای را بدین صفت زشت همی بدان نشاید صفت کردن که این صفات مردم است نه بدان که این صفات زشت است، ترا معلوم شد که همچنین نیز خدای را بدان صفت نیکو نشاید صفت کردن، از بهر آنک آن نیز صفت مردمست، و ما را رسول مصطفی صلیالله علیه (و آله و) سلم صفات مخلوق را فرمود از خدای تعالی نفی کردن نه صفات زشت را. و تو ای متکلم! از صفت کردن مر خالق را بیک صفت مخلوق حذر کنی و بدیگر صفت مخلوق مر اورا صفت کنی. واین از تو خطا و شرک است. و هر چند علم و جهل ضداناند، هر دو صفت هاء مردماند، که نه مردم همه عالم است تا جاهل صفت او نباشد، یا نیز همه مردم جاهل است تا عالم صفت او نباشد، بل هر یکی ازین دو ضد صفتی است از صفات مردم بجای خویش، چنانک هر چند سردی و گرمی صداناند، هر دو صفت هاء جسماند، که نه همه جسم گرم است تا سرد صفت او نباشد، یا همه جسم سرد است تا گرم صفت او نباشد، و چو یک صفت مردم را کآن جهل است بر خدای روا نداشتی، علم را کو نیز صفت مردم بود برو سبحانه روا نبایستی داشتن از بهر آنک چنانک علم صفتی است که رواست که مردم بدو موصوف باشد، جهل نیز صفتی است که رواست که مردم بدو موصوف باشد (و چنانک گرمی صفتی است که رواست که جسم بدو موصوف باشد) سردی نیز صفتی است که رواست که جسم بدو موصوف باشد، و یکی ازین دو صفت مخالف بجسم سزاوارتر از آن دیگر نیست هر چند که ضداناند، همچنین از علم و جهل یکی بمردم سزاوار(تر) از آن دیگر نیست.
پس درست کردیم که خدا (را) بصفت جهل و عجز گفتن از بهر آن روا نیست کاین صفتهاء مخلوق است، نه بدانک این صفتها زشت است، و چون چنین است بضد این دو صفت نیز کآن علم و قدرت است مر او را سبحانه و تعالی صفت کردن روا نیست، از بهر آنک این نیز صفات مخلوق است. و متکلم لقبان این امت را بدین روی غلطی بزرگ افتاده است که بصفات نیکوی خویش خدای را همی صفت کنند، وز صفات زشت خویش او را همی تنزیه کنند، و بدین سبباندر شرک افتادهاند و خبر ندارند که هر که چیزی را پرستد که صفت او صفت مخلوق باشد او مخلوق پرست باشد نه خالق پرست، و او موحد نباشد بل مشرک باشد، و رسول مصطفی علیهالسلام گفت: شرکاندر امت من پوشیده ترست از بانگ پای مورچه سیاه کهاندر شب تاریک بر سنگ سخت برود و بدین خبر «الشرک فی امتی اخفی من دبیب نمله سوداء فی (لیلة) ظلماء علی صخرة صماء.» و غلطی بزرگ و خطایی ردی همی مرین گروه را که لقب ایشان کرامی است و دعوی کلام کنند نیز افتاده است و آن آنست که گویند صواب و خطا و طاعت (و) معصیت از بنده بخواست خدای آید.و مرا با ایشان یکی درین معنی سخن رفت. گفتم: چرا چنین همی گویند که معصیت بخواست خدای آید؟ گفت از بهر (آنک آنکس) که گوید بنده معصیت بنا خواست خدای کند، بر خدا قهر لازم کرده باشد، بدانچ گوید بنده آن کرد که خدای نخواست. گفتم: پس اگر ازین زشتی خدای را تنزیه کردیع بدین تنزیه زشتی دیگر را - ازین زشت تر بخدای تعالی باز بستی، بدانچ گفتی بخواست تا بنده ئی معصیت کند و بنده نتوانست جز از کردن کو خواست. آنگاه مر او را بدان عقوبت کند که این مردی بهوس زشت باشد؛ و (چون ازو) روا نباشد، پس از خدای بخشنده عقل اوست چگونه روا باشد؟ و هوس مخلوق را نشاید، خالق را چگونه شاید؟ این فریق مخلوقات را ناشناخته قصد معرفت خالق کردهاند، و خویشتن را بهوس ها و تفکرهاء باطل خویشاندر آتش همی افکنند، بدانچ از فرمودهاء خدای تعالی و وراث رسول او روی گردانیدند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متکلمان مذهب کرامی معتقدند که خدای واحد است و هیچ چیزی به او شبیه نیست. آنها صفات خدا را توصیف میکنند و میگویند که خدا جسم است، اما نه به معنای اجسام مادی. اینان به صفات علم، قدرت و زندگی خدا نیز اشاره میکنند، ولی معتقدند که این صفات با صفات مخلوقات متفاوت است. اما نویسنده مخالفت خود را با این طرز تفکر اعلام میکند و میگوید علم و قدرت و زندگی خدا باید به شیوهای جدا از صفات مخلوق توصیف شوند.
نویسنده استدلال میکند که توصیف خدا به صفتهای موجودات مخلوق، به طور غیرمستقیم در تضاد با توحید است و به نوعی شرک محسوب میشود. او این نظریه را نقض میکند و میگوید صفات خدا نباید از صفات مخلوقات گرفته شود، زیرا این عمل نه تنها توحید را تضعیف میکند، بلکه منجر به اشتباهات بزرگتر در درک ماهیت الهی میشود. نویسنده همچنین به اصول کلامی دیگر راجع به اراده خدا و قابلیت مخلوقات نیز انتقاد میکند و میگوید که تمام این نظرات باعث ایجاد شکاف در فهم صحیح توحید و سهیمکردن خالق و مخلوق میشود. به نظر او، توحید واقعی باید از هرگونه مشابهت با مخلوقات آزاد باشد و به همین دلیل باید از صفات زشت و نیکوی انسانی دوری شود.
هوش مصنوعی: متکلمان مذهب کرامی بر این باورند که خدا یکی است و هیچ چیزی شبیه او نیست و این اصل توحید را شکل میدهد. اما موحد واقعی کسی است که به صفات خدا که میرسد، این اصل را خدشهدار نکند. برخی از این متکلمان معتقدند که خدا جسم است، اما نه به معنای اجسام دیگر. آنها میگویند خداوند عالم، قادر و دارای وحی است و نسبت به صفات پسندیدهای که در بین مردم مشترک است، او را توصیف میکنند. به اعتقاد آنها، علم خدا متفاوت از علمهای دیگر است، قدرت او متفاوت از قدرتهای دیگر و زندگیاش نیز متفاوت از زندگیهای دیگر است. این دیدگاه پایهگذار توحید این گروه است و شامل فروع متعددی میباشد.
هوش مصنوعی: ما میگوییم که ادعای اینکه خدا جسم است، اما نه مانند اجسام، ادعایی بیمعنی و باطل است. همچنین، گفتن اینکه خدا عالم است، اما نه مانند علما، قادر است اما نه چون قادران، و زنده است اما نه مانند زندگان، غیرممكن است. این نوع توحید که این گروه بیان میکنند، درواقع شرک است. دلایل این ادعا عبارتند از اینکه وقتی کسی میگوید «جسم است، اما نه چون اجسام»، در حقیقت از وجود جسمی با ابعاد طول و عرض و عمق صحبت میکند. برای نمونه، آتش و آب هر دو جسم هستند، اما ویژگیهای آنها متفاوت است. اگر کسی بگوید «جسم است، نه چون اجسام»، در واقع گفتارش بیمعنا و متناقض است. همچنین، وقتی این گروه میگوید که خدا عالم است، اما نه مانند علما، اینجا نیز تناقض وجود دارد. مثلاً، در قرآن خدا گروهی از بنیاسرائیل را علما خطاب کرده است. اگر ادعا کنند که علم این علما با علم خدا در تضاد است، در واقع اعتبار صحبت خود را نفی کردهاند. در نهایت، اگر خدا فردی جاهل را عالم بنامد، دیگر نمیتوان گفت که این یک دروغ است.
هوش مصنوعی: مردم از قدرت خداوند به مشارکت در زندگی بهره میبرند. خداوند به مخلوقات خود فرمان داده است که نماز بگذارند و زکات بدهند. حال اگر گفته شود که خداوند میداند که آیا مخلوقاتش قادر به انجام این فرامین هستند یا نه، سؤال این است که اگر او میدانست که آنها قادر نیستند، پس چرا این دستورات را صادر کرده است؟ این به معنای تناقض در کلام خداوند خواهد بود. از طرف دیگر، اگر تأکید شود که علم خدا بر همه چیز احاطه دارد و همه چیز تحت علم اوست در حالی که علم انسان محدود به آنچه در دسترس است میباشد، مشخص میشود که قدرت خدا شایستگیهای نامحدودی دارد در حالی که قدرت انسان محدود است. بنابراین، خداوند عالم و قادر است، اما به هیچ وجه مانند دانشمندان و توانمندان انسانی نیست.
هوش مصنوعی: پاسخ ما این است که دانشمندان، توانمندان و زندهها همه در یک سطح نیستند؛ در علم، قدرت و زندگی تنوع وجود دارد. اما در زمینه علم، قدرت و زندگی، با هم شریک هستند. به عنوان مثال، پشه و سگ هر دو زندهاند، اما سگ قدرت دویدن دارد و پشه نیز توانایی پرواز. همچنین، فردی که دانش زیادی دارد، عالم است و حتی کسی که دانش کمتری دارد نیز عالم محسوب میشود. به همین دلیل، خداوند در قرآن میفرماید: «و فوق کل ذی علم علیم» (فوق هر کسی که علمی دارد، عالمی داناتر وجود دارد). بنابراین، کسی که فقط به خاطر داشتن علم بیشتر، کسی را بزرگتر از دیگری بداند، در واقع از حد اعتدال خارج نشده و هر دو را عالم میداند. لذا اگر کسی خدا را با صفاتی توصیف کند که مختص انسانهاست، این عمل او نوعی شرک تلقی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که اگر بگوییم خدا وجود ندارد، در واقع گفتهایم خدا نادان است، و اگر تو بگویی که من که گفتم «خدا قادر است» اشتباه کردهام، در واقع گفتهای که خدا ناتوان است. و اگر بگویی نمیشود که بگوییم «خدا زنده است»، یعنی اینکه خدا مرده است. این همه نادرست و کفر است. پاسخ ما به او این است که جهل و علم معادل یکدیگر نیستند. همانطور که نمیتوان گفت خدا نادان است، نمیتوان گفت خدا عالم است، زیرا هر دو صفت مربوط به انسانها هستند. تو خدا را عالم میخوانی چرا که نمیخواهی او را نادان بنامید و به همین ترتیب از نادانی به عنوان صفتی زشت دوری میکنی. این باور تو غلط است. باید به سخن منطقی و توحید گوش دهید و مشغول حواشی نشوید. بدان که صفات زشت مانند نادانی و ناتوانی و مردگی مربوط به انسانها هستند و نباید خدا را با این صفات توصیف کرد. همینطور نیکو بودن و صفات پسندیده هم از صفات مخلوقات است و نمیتوان خدا را با آنها وصف کرد. ما همواره باید از صفات مخلوق برای توصیف خالق پرهیز کنیم. این کار نادرست و شرک است. هرچند علم و جهل دو صفت متضاد هستند، اما هر دو مربوط به انسانها هستند. همانگونه که همیشه نمیتوان گفت هر جسمی گرم یا سرد است، برای خدا نیز صفت نادانی نباید قائل شد، زیرا علم و جهل هر دو از صفات انسانها به شمار میآیند و نمیتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد.
هوش مصنوعی: خداوند را نمیتوان به صفاتی مانند جهل و عجز توصیف کرد، زیرا این صفات مختص مخلوقات است و نمیتوان این ویژگیها را به او نسبت داد. از طرف دیگر، صفات مثبتی مانند علم و قدرت نیز نمیتوانند به او نسبت داده شوند، چرا که این صفات نیز مخلوق هستند. گروهی از علماء دچار اشتباه بزرگی شدهاند و خداوند را با صفات نیکوی خود توصیف میکنند و از صفات زشت خود او را تنزیه میکنند. این باعث میشود که آنها در شرک سقوط کنند و ندانند که هرکس چیزی را که صفاتش ویژگیهای مخلوقات است بپرستد، در واقع مخلوق را میپرستد نه خالق را. پیامبر اسلام فرمودند که شرک در این امت پنهانتر از صدای پای مورچهای در شب تاریک است. آنها همچنین در این نکته خطا میکنند که میگویند صواب و خطا و طاعت و معصیت تنها به اراده خدا بستگی دارد. وقتی کسی بگوید که بندهای معصیت را به اراده خدا انجام میدهد، در واقع به خداوند نسبت قهر میدهد، زیرا این بدین معناست که بنده کاری کرده که خدا نخواسته است. اگر کسی به زشتی نسبت دادن چنین ویژگیای به خداوند توجه کند، در واقع زشتی دیگری را به او نسبت داده است. این گروه مخلوقات را نمیشناسند و سعی در شناخت خالق دارند، در حالی که با خواستهها و تفکرات باطل خود، خود را به آتش میزنند و از تعالیم خداوند و پیامبر او روی برمیگردانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.