روا بود که یکی مر آفرید ایزد
و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار،
پس از میانشان نسل آفرید و فرزندان
نبیرگان فراوان و بیشمار تبار؟
اگر تو منکرشی، سورة النساست دلیل
که آفرید یکی و ازو هزار هزار
وگر مقر شوی، شخص پیش و از پس نوع
چگونه شاید بودن؟ خرد بدین بگمار
نخست جنس، پس آنگاه نوع و از پس شخص
طریق حکمت آن، بی جدال و بی پیکار
اندرین پنج بیت (دو) سؤالست: یکی آنک همی گوید: چه گویی، روا باشد که خدای یکی مردم آفرید از اول و جفت او ازو پدید آورد، وزیشان فرزندان و نبیرگان بسیار آیند و زادند؟ اگر گویی: چنین نبود، سورةالنساء حجت است برتو، که خدای گفت «شمارا از یک نفس آفریدم، و جفت اورا ازو آفریدم، و زیشان هر دو مردان بسیار و زنان بیرون آوردم.» بدین آیت قوله «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء.»
و دیگر سؤال آنست که همی گوید: اگر مقری که چنین بود، و نخست خدای شخص آفریدتا مردم از آن شخص پدید آمد بجملگی، پس گفته باشد که شخص پیش از نوع بود. و اهل منطق دانند که نخست جنس است، آنگاه نوع، آنگاه شخص. چنانک چو گوییم حیوان، هم ستوران گیاه خوار و هم ددگان گوشتخواره و هم مرغان و هم خزندگان و هم مردم، همه گفته شود؛آنگاه نوع، سپس از نوع اشخاص است که گوییم: مردم فلان و فلان و فلان است. این هر دو سؤال بر ترتیب یکدیگرست، یعنی اگر منکر شوی که نخست یک تن نبود، خدای همی چنین گوید، و اگر مقر آیی، شخص را پیش از نوع نهاده باشی؛ واندر وضع حکما چنین نیست.
جواب حکما مر این سؤال را که گفت: «نخست یک جفت مردم بود یا بیشتر؟» آنست که گفتهاند که روا باشد که مردم ابداعی از اول یک جفت بود، و روا باشد که بیش از یک جفت بود. و اما آنها کز فلاسفه بجفت عالم مقرند، بمردم ابداعی مقرند بی زایش. و اما جواب فلسفی مر این سؤال را که گفت «شخص پیش از نوع چگونه روا باشد؟» آنست که گوییم: جنس و نوع معقولاند نه محسوس، و اشارت بر شخص افتد نه بر نوع افتد و نه بر جنس، و نخست از چیز هلیت باید که درست شود، چنانک گوییم: هست؟ چوگوید: هست، آنگاه گوییم: چیست؟ و این سؤال باشد از جنس چیز، آنگاه چو گوید: حیوان است، ما را معلوم نباشد بدین جواب کآن کدام حیوان است، بل بدین جواب آن معلوم شود کآن چیز جماد نیست و نبات نیست. آنگاه گوییم: کدام حیوان است؟ و آن سؤال از فصل باشد که نوعی بدان از دیگر نوع جدا شود، چنانک چو بپرسیم: کدام حیوان؟ گوید: سخن گوی.و این جواب بر مردم افتدو فرشته. آنگاه گوییم: کدام سخن گوی؟ آن باز سؤال باشد از خاصه مردم. و چو گوید: سخن گوی میرنده، آنگاه بدانیم که مردست، و سپس ازین، سؤال از کیست باشد، اعنی از شخص، تا گوید: فلان یا بهمان است. پس باید دانستن این مرد را.
و هر که حقایق منطق را جوید (داند) که قوام نوع بشخص است، و قوام جنس بنوع است، هر چند شخصاندر نوع است و نوعاندر جنس است، همچنانک قوام کل بجزوست، هرچند جزواندر کل است. نبینی که اگر جزو نباشد کل نباشد، و اگر کل نباشد جزو باشد، و اگر یکی نباشد پنج نباشد، و لکن اگر پنج نباشد یکی باشد؛ و اگر کسی یکی گاو بیند بمثل، هر آن را منکر نتواند شدن که گوید «این شخص نیست».. نخست باید که نوع گاورا بی اشخاص ببینیم که این محال باشد، و این سخن بی ترتیب ازین مرد بدان آمدست که این را ندانست یا خواسته است که ضعفاء العقول و محدثان این علم را بدین سؤال بیازماید.
اما جواب اهل تایید علیهم السلام مرین سؤال را که گفت «چه گویی، رواباشد که خدای نخست یکی مردم آفرید و جفت اورا ازو آفرید و مردان و زنان بسیار بزایش ایشان پدید آمدند؟» آنست که گفتند: یکی واجب است بعقل که چنین بوده است، و حق این است بی هیچ شبهتی، و دلیل عقلی بر درستی این قول آنست که امروز مردم بسیار است و عقل باضطرار مقرست که بسیاری را مایه یکیست و آغاز بسیاری دو باشد و از دو یکی پدید آید که پیش ازو یکی نه از چیزی دیگرست، چنانک دو از یکی است و سه از دو پدید آید و از آن یکی اولی تابسیاری موجود شود، و چو مردم بسیارست و معدودست و معدود زیر عدد است، این خاصیت که یاد کردیم مر عدد را لازم است که بسیار از یکی پدید آید بمیانجی دو، و این شهادتی ابداعی است مر عقل را که آغاز این بسیار مردم یکی مرد بودست بضرورت، و جفت او ازو بودست چنانک دو از یکیست چنین که همی بینیم کز یکی تخم که آن جفتی است همی هزاران دانه موجود (شود) بزایش نباتی، و اگر آن یک دانه که جفتست بهم فراز بسته بآغاز نباشد، آن بسیار دانه ها البته وجود نیابد.
و اما (آنکه) بگفتند که جفت او هم ازو بود اعنی هم مردم بود همچنو، چنانک رسول مصطفی علیهالسلام بمکه مر وصی خویش را گفت که «او از من است و من از ویام» بدین خبر «علی منی و انا منه» و هر کسی داند که ایشان علیهما السلام دو شخص بودند، از یکدیگر نباشند، ولکن چو هر دو اهل تایید بودند از یکدیگر بودند.و فایده عقلااندر قول خدای که گفت: «جفت آدم را ازو آفریدم» آن بود که تا بدانند که واجب است که وصی رسول از نسبت او باشد نه از طینتی دیگر.
باز گوییم سخن خویش و گوییم بسیاری مردم ز آن جفت اولی است، و آن جفت جنس بودهاند مر این انواع مردم را کزو نوعی هندوست و نوعی ترکی است و نوعی حبشی است و نوعی جهودست، و چنانک جنس چندین هزار علوی در عالم است نیز (از) یک مرد بودست که جفت او ازو بوده است اعنی علی و فاطمه، و اگراندر مدت چهار صد سال و کسری ازین دو شخص چندین هزار مردو زن موجود شد که شهری نیست بشرق و غرب بل بمثل دهی نیست کهاندرویکی علوی نیست، تا هزار علوی که هستاندر شهری از شهرهاء بزرگ، چرا روا نباشد که این خلق بسیار از یک جفت مردم پدید آمده است که جفت اولی او بوده است؟ پس اگر کسی بخلاف این گوید که ماگفتیم که بسیاری از یکی آید، گفته باشد که روا نباشد که بسیاری از یکی آید، و این دروغ باشد.و هر یکی کهاندر معدود بسیاری موجود است گواهی دهد که این بسیار از یکی جمع شده است. خلق از یکی تن پدید آمده است که جفت او ازو بوده است.
و مثالی نماییم مر پدید آمدن انواع را از یکی شخص، چنانک این شبهت از دل ضعفا برخیزد. گوییم شکی نیستاندر آنک جنس علویان از علی سلام الله علیه بودو او یک شخص بود و فرزندان او که علویاناند امروز انواعاند: یکی نوع حسنیاندو یکی نوع حسینیاندو نوعی عقیلیاناندو یکی نوع زیدیاناند و نوعی بکریان و جز آن، و ما دانیم که نوع حسنی از شخص حسناند کو یک شخص بود، و نوع حسینی از شخص حسیناند کو نیز یک شخص بود، و دیگر انواع هر یکی نیز از یک شخص پدیدآمدهاند. پس از قیاس این مغالطه که ابوالهیثم یاد کرده است ایدون بایستی که نخست هزاران علوی حسنی بودی که ایشان نوعاند، آنگاه حسن بودی که او شخص بود، و این سخن خردمندان نباشد.
پس ظاهر کردیم که انواع از شخص پدیدآید نه شخص از نوع، و اگر کسی چناناندیشد که «چگونه روا باشد که خدای مردمی تمام را خورنده و رونده و گوینده از طبایع بی جان موجود کند بی زایش؟» ایناندیشه ازو بی مشاورت عقل ممیز قیاس پدید آمده باشد، از بهر آنک عقل بضرورت مقرست کاین عالم مصنوع است و این صنع برین جوهر متجزی متکثر که جسم است بفرمان کسی افتاده تا بدین هیات شده است، تا چندین صورتها و طبایعها و حرکتهاء مختلف که بهری را از آن پیش ازین یاد کردیم و عقل مقرست بدانک این زمین بدین گرانی و عظیمی با کوهها و دریاهاء عظیم و نبات و حیوان بی شماراندر میان هواء سبک منحل بی هیچ امتناعی استاده است، واثیر که آن چرخ آتش است گرد هوا گرفته است، و افلاک بترتیب یکدیگراندر آمده است و همی گردند بر یک نهاد، و کواکب بر افلاک بخلاف حرکت افلاک حرکت همی کنند از مغرب سوی مشرق، و این طاعت ازین جسم مشکل عظیم مر فرمان آنکس راست کاین را او ساخته است، و عقل مقرست که چنین است و البته همی نداند کاین چرا شاید بودن، از بهر آنک آنکس که این او کردست از عقل برترست، و عقل ازو اثرست، و این مؤثر خویش مطلع نتواند شدن، چنانک دبیری از دبیر اثرست و دبیری نداند که مر او را دبیر چگونه پدید آرد و نداند که دبیر چگونه است.
پس هر که بعقل خویش بازگردد و بداند که این عالم عظیم بفرمان صانعی چنین است که هست، چه بایدش عجب داشتن از آنک همان کس که این صنع بزرگ کرد. بی هیچ آلتی، آن شخص اولی را کوعالم صغیر بود هم او کرد بفرمان؟ و اگر اینک همی بینیم (انسان کبیر) اعنی عالم واجب است که بوده است، انسان نیز واجب است چنانک خدای گفت: «لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس لایعلمون.» همی گوید بوجه تاکید که آفریدن آسمانها و زمین بزرگترست از آفریدن مردمان و لکن بیشتر از مردمان همی ندانند یعنی همی تفکر نکنند که چو آفرینش عالم پیداست که بفرمان است، آفرینش مردم هم ازوست.
خردمندآنست که چو چیزی بسیار بیند بی آنک معلوم او باشد آنرا بمعلوم نشمرد، و آن (را) بچیزی دیگراندر نیاویزد، بسب آنک آنرا ندیدست و آن بیشتر نامعلوم را فراموش کند، و عقل مقرست کهاندر دانه خرما یااندر دانه سیب و جز آن جوهری است فاعل که آن جوهر نه شکم داردو نه معده و نه دندان، و مر خاک را و آب را بخورد و زو چوب و برگ وشاخ و خار و لیف سازد و بر او خرما لطیف پدید آرد سالهاء بسیار، بی آنک عقل بداند که این فعل از آن چیز کهاندر آن دانه است، چگونه همی آید، و برین معنی این بیتها قول است.
شعر مولف کتاب
بدانه گندماندر چیست کو مر خاک و سرگین را
چنان کردست کآنرا کس همین زین دو نپندارد
چگونه بی سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب اورا بیاغارد
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گرد مرد بینا جز که نابیناش نشمارد
بدانه تخمها در پیشکارانند مردم را
که هریک ز آن یکی کارو یکی پیشه دگر دارد
چو در هر دانهئی دانا یکی صانع همی بیند
خدای خویش آنها را نه پندارد نه انگارد
وراندر یافتن مر پیشکاران را چو در ماند
بر آنک او برتر از عقل است خیره و هم نگمارد
کسی شکر خداوندی که او را بندهئی بخشد
که او از خاک خرما کرد داند، خود بگزارد؟
ترا در دانه خرماست ای بینا دل این بنده
که او برسرت هر سالی همی خرما فرو بارد
کسی کز کردگار خویش اینسان نعمتی یابد
سزد گر در دو دیده خویش تخم شکر او کارد.
و ناگذشتن هر صانعی از صناع نباتی و حیوانیاندر تخمها و بیخها و نطفههاست از آن یک صنع که بر آن قدرت یافتست، اعنی چو از تخم سیب جز سیب گری نیاید، وز تخم کنجد جز کنجدگری نیابد، و از گاو جز گاو نزاید، و ملازمت این صناع جزوی برین صناعات معلومات دلیلست ما را بر آنک مر هر یکی را ازین صناع جزوی بر آن صنع کزو همی آید صانعی نهادست که صانع کل اوست، و چو ما از چگونگی صنع صانع جزوی عاجزیم و بضرورت مقریم که این صنع از جوهری همی آید مهاندرین تخم است، چرا ازین بگذیریم؟ و بسبب آنک این را همی بسیار بینیم، همی پنداریم که این را دانستهایم، و گوییم چگونه صانع کل از طبایع بی زایش مردم کرد، بل میان هر دو اهل حکمت اتفاق است بدانک وجود جفتان ابداعی از حیوان و وجود تخمهاء ابداعی از نبات تا وجود عالم بیک دفعت بود بی تقدیمی و تاخیری البته. و باثبات پدرو مادر اولی کآن نوع مردم بود بابداع بی زایش، ثابت شاید کردن پدر نفسانی مر ناطق را و مادر (نفسانی) مر اساس را بتایید بی تعلیم. و ابداعاندر اجساد نوع مثل است بر تاییداندر اشخاص و تایید بی تقدیم ممثول ابداع است بی تولید. این اشارت را بحق پدید باید کردن تا شبهت بر خیزد.
و اما جواب آنچه گفت «چگونه روا باشد که شخص پیش از نوع باشد، واندر منطق نخست جنس است، آنگاه نوع، آنگاه شخص؟» با آنک پیش ازین بیان کردیم که این سخن نه بحق است، بل فعالطه است آنست که گوییم: هر که اقسام سخن را نیافته باشد چو نامی بر چیزی بشنود چنان گمان برد که آن نام را بر همه چیزها همان معنی است، چنانک چو میانه عامه معروف است نام قدیم و نام محدث، و همی داند که قدیم آن باشد که بزمان پیش از محدث باشد، پندارد هرچ نام پیشی برو افتد و نام سپسی بر دیگری افتد، این چیز که نام او پیشی برو افتد بزمان پیش از آن بوده باشد که سپسی برو افتادست و نه چنین است، بل بباید دانستن که پیش و پس بچهار قسمست کز آن یک قسمست که زمانی است و پس دیگر اقسام نه زمانی است، بل بوجهی دیگر چیزی پیش از چیزست و چیز سپس از چیزی است، اما آن پیشی که زمانی است چو پیشی نبوت عیسی است بر نبوت محمد علیهمااسلام یا چو پیشی هجرت پیغامبرست از مکه بمدینه بر هجرت وصی علیهالسلام از مکه بکوفه، و دیگر پیشی ذاتی است نه زمانی، چو پیشی یکی بر دو، و پیشی حیوان بر مردم. این پیشی نه زمانی است بل ذاتی است، اعنی آنچهاندر حیوان استاندر مردم هست، واندر مردم نیز چیزی دیگر هست که آناندر حیوان نیست، و سه دیگر پیشی پیشی مرتبت است چو حرفهاپیشی بر سخن یا بر کتاب، یا چو پیشی سخنگوی قومی بر یاران، و چهارم پیشی شرف است چو شرف حکیم و پیشی او بر درودگران، یا چو پیشی رئیس بر شهریاران، و تقدم زمانی بر چیزهاء طبیعی افتد و تقدم ذاتی بر چیزهاء عقلی افتد و جنس نوع از عقلیاتست. پس بباید دانستن که شخص مر نوع را بمنزلت جزوست مر کل را و نوع مر شخص را بمنزلت کل است مر جزو را و مر کل را وجود بجزوست، و روا باشد که جزوی باشد بی کل و روا نباشد کل بی جزو البته. ووجود نوع بسیاری شخص است و وجود شخص بوجود نوع نیست، و اگر ما شخصی بینیم آنرا منکر نتوانیم شدن و گفتن که این شخص نیست، چو ازین صورت اشخاص بسیاریست، بل آن صورت بذات خویش قایم باشد بی بسیاری، و نوع جز بسیاری شخص چیزی نیست. پس درست کردیم که پیشی نوع بر شخص و پیشی جنس بر نوع زمانی نیست، تا شاید گفتن که نخست نوع باید آنگاه شخص، بل ذاتی است و نوع از شخص موجود شده است ولکن نام نوع مر شخص را جمع کرده است نه چنانک مر نوع را بی شخص وجود بوده است، چنانک کسی گوید«درخت»، این نام جمع کند مر همه شاخها و برگ و بیخ و بار درخت را، ولکن نخست درخت نباشد بی هیچ شاخ و برگ و بار، (که) آنگاه شاخ و برگ و بیخ و بار برو بیرون آید، بل نخست بیخ باشد و یکی شاخ باشد و یکی برگک پدیدآید آنگاه همی افزاید و بر شاخها. همی افزاید و بیخها و برگها همی شود، تا چو تمام شد، آنگاه مر او را درخت گویند، و این نام جمع کند مر همگی شاخ و بیخ و بار درخت را، و این خواستیم که بگوییم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مسأله آفرینش انسان و نسبت آن با فلسفه و منطق میپردازد. نویسنده در ابتدا میگوید که خداوند انسان را از یک نفس آفرید و از او جفتش را به وجود آورد، و از این دو هم انسانها و زنان بسیاری پدید آمدند. این موضوع به دو سوال مهم میانجامد: اول اینکه آیا راست است که خداوند از یک انسان جفتی آفرید و نسل بشر از آن پدید آمد؟ و دوم اینکه آیا ممکن است که شخصی (انسان) پیش از نوع (انسانها به عنوان یک دسته) وجود داشته باشد؟
نویسنده به دلایل منطقی و فلسفی پاسخ میدهد و بیان میکند که شخص پیش از نوع نمیتواند باشد، زیرا در منطق، نخست جنس باید باشد و سپس نوع و بعد شخص. اما در عوض، میتوان گفت که از یک جفت، انواع مختلفی از انسانها به وجود آمدهاند، همانند اینکه از یک دانه، انواع متعددی از گیاهان بیرون میآید.
در نهایت، نویسنده نتیجهگیری میکند که آفرینش انسانها از یک جفت، بر اساس عقل و دلایل منطقی اثبات میشود و این که هر نوعی از انسان (مثلاً عرب، ترک، هندی و غیره) از یک یا چند انسان اولیه ناشی شده است. این آفرینش همچنان که عقل به آن اقرار دارد، نشانهای از قدرت خداوند است که نمیتواند بیدلیل و به طور تصادفی باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوند به طور طبیعی و با حکمت، انسان را آفرید و برای او جفتی نیز قرار داد. وجود این جفت، نشاندهنده توازن و تکمیل خلقت انسان است.
هوش مصنوعی: سپس از میان آنها نسلی به وجود آورد و فرزندان و نوادگان بیشماری را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی را انکار کنی، سوره نساء دلیلی است بر این که خداوند یکی را آفرید و از آن یک، هزاران هزار موجود دیگر.
هوش مصنوعی: اگر در موقعیت حساسی قرار بگیری، چگونه ممکن است که همزمان به آینده و گذشته نگاه کنی؟ عقل و فهم خود را به کار بگیر.
هوش مصنوعی: اول باید به ماهیت و جنس اشیاء توجه کرد، سپس به دستهبندی آنها و در نهایت به مشخصات فردی هر یک. این مسیر حکمت تنها از طریق گفتگو و درک متقابل به دست میآید، بدون هیچگونه نزاع و دشمنی.
هوش مصنوعی: در این پنج بیت، دو سؤال مطرح شده است. اولین سؤال این است که آیا درست است که خداوند از ابتدا یک انسان آفرید و از او همسرش را خلق کرد، و از آنها فرزندان و نوههای زیادی به وجود آمد؟ اگر کسی بگوید که اینگونه نبوده، باید به آیهای از قرآن اشاره کند که میگوید: «من شما را از یک نفس آفریدم و از آن، جفتی برایش قرار دادم، و از آن دو مردان و زنان بسیار بیرون آوردم.» این آیه به وضوح بیانگر این حقیقت است که همه انسانها از یک اصل و منشاء به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا پرسشی مطرح میشود که اگر موجودی وجود داشته باشد و خداوند اول آن موجود را خلق کرده باشد، آیا نمیتوان گفت که آن شخص قبل از نوع قرار دارد؟ بر اساس اصول منطقی، ابتدا باید به جنس اشاره کنیم، سپس به نوع و در نهایت به اشخاص. مثلاً وقتی که میگوییم "حیوان"، شامل همه نوع حیوانات میشود: حیوانات گیاهخوار، گوشتخوار، پرندگان، خزندگان و انسانها. سپس میتوانیم به نوع اشاره کنیم و بعد از آن به افراد خاص، مثلاً بگوییم "انسانها از نوع الف، ب و ج هستند". بنابراین این سؤال به صورت متصل به همدیگر مطرح میشود، یعنی اگر قبول نکنید که ابتدا یک شخص وجود داشته، خدا نیز چنین نکتهای را بیان میکند و اگر هم بپذیرید که شخص قبل از نوع بوده، در این صورت با نظر حکما سازگار نیست.
هوش مصنوعی: پاسخ حکما به این سؤال که آیا انسانها از یک جفت خلق شدهاند یا بیشتر، این است که ممکن است که انسانها از ابتدا یک جفت بوده باشند و همچنین ممکن است بیشتر از یک جفت. برخی از فلاسفه معتقدند که انسانها در ابتدا به صورت جفت خلق شدهاند بدون زایش. در پاسخ به اینکه چگونه فرد پیش از نوع وجود دارد، میگوییم که جنس و نوع مفاهیم عقلی هستند و به صورت محسوس وجود ندارند. شخص به طور خاص به یک فرد اشاره میکند و نه به نوع یا جنس. ابتدا باید درباره وجود یک چیز سؤال کنیم، سپس از آن بپرسیم که آن چیز چیست. وقتی بگویند که حیوان است، ما نمیدانیم کدام حیوان است، اما متوجه میشویم که آن چیز نه جماد است و نه گیاه. بعد از آن سؤال میکنیم که کدام حیوان؟ و این سؤال ما را به فصل خاصی میبرد که نوعی را از نوع دیگر جدا میکند. وقتی میپرسیم که کدام حیوان است و پاسخ داده میشود که سخنگو است، به انسان و فرشته اشاره شده است. سپس سؤال میکنیم که کدام سخنگو؟ و این دوباره سؤال از خصوصیات انسان میشود. وقتی گفته میشود که سخنگوی زنده است، متوجه میشویم که او انسان است و در ادامه از او به عنوان شخص خاصی نام میبریم تا هویتش را مشخص کنیم.
هوش مصنوعی: هر کس به دنبال فهم درست منطق باشد، میفهمد که وجود نوع بشر به وجود افراد بستگی دارد و وجود هر نوعی به وجود زیرمجموعههای آن نوع وابسته است. اگرچه فرد در نوع و نوع در جنس قرار دارد، اما وجود کل به وجود اجزا نیاز دارد، هرچند اجزا درون کل قرار دارند. اگر جزئی نباشد، کل هم وجود ندارد و اگر کل نباشد، جزوها وجود خواهند داشت. همچنین، اگر چیزی وجود نداشته باشد، به طبع چیزی غیر از آن نیز وجود نخواهد داشت. اگر شخصی فقط یک گاو ببیند، نمیتواند آن را انکار کند و بگوید «این شخص نیست»؛ چون برای دیدن نوع گاو، بدون داشتن افراد، امکانپذیر نیست و این مسأله به سادگی قابل درک نیست. این سخن از این مرد ناشی شده که یا آن را درک نکرده، یا خواسته که ذهنهای ضعیفتر را با این سؤال به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: جواب پرسش درباره آفرینش انسانها از زبان اهل تأیید این است که در عقل چنین امری الزامی است و این حقیقتی بیهیچ شک و تردیدی است. دلیل عقلی برای صحت این نظر این است که امروز انسانهای زیادی وجود دارند و عقل به ما میگوید که بسیاری از آنها از یک مبدا مشترک پدید آمدهاند. اگر بخواهیم توضیح دهیم، از دو موجود میتوان یکی به وجود آورد و در نهایت به وجود آمدن تعداد زیادی نیازمند وجود یک نقطه شروع است. به بیان دیگر، بسیار بودن مردم نیازمند این است که از یک واحد آغاز شده و از دو موجود دیگر به وجود آمده باشند، همانطور که دو از یک و سه از دو به وجود میآید. این نکته نشان میدهد که تعداد زیادی از انسانها از یک مرد اولیه و جفت او ایجاد شدهاند و مانند مثال دانههای گیاهی است که از یک دانه میتواند هزاران دانه دیگر به وجود بیاید. اگر آن دانه اولیه نباشد، نمیتوان انتظار داشت که دانههای زیادی پدید آید.
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره شده است که در اسلام تأکید زیادی بر اهمیت وصی پیامبر و رابطه نزدیک او با پیامبر (ص) وجود دارد. در واقع، این دو شخصیت، علی (ع) و پیامبر (ص)، از یک خانواده و یا جفت یکدیگر محسوب نمیشوند، اما از نظر تأیید و تایید الهی به هم مرتبط هستند. خداوند در قرآن نیز به این نکته اشاره کرده است که همسر آدم از او آفریده شده است تا به انسانها بفهماند که وصی پیامبر نیز باید از نسل و نسبت او باشد، نه از خمیرهای دیگر. این نکته بیانگر اهمیت و اعتبار وصی پیامبر در جامعه اسلامی است.
هوش مصنوعی: سخن خود را ادامه میدهیم و اشاره میکنیم که بسیاری از مردم از یک جفت به وجود آمدهاند. این جفت شامل انواع مختلفی از مردم است، مانند هندوها، ترکها، حبشیها و یهودیها. به طور مشابه، در جهان هزاران علوی وجود دارد که همگی از یک مرد به وجود آمدهاند، یعنی علی و فاطمه. در مدت چهارصد سال و اندی، از این دو نفر، هزاران مرد و زن به وجود آمدهاند که در شهرها و روستاها در شرق و غرب، حتی در دهها نیز وجود دارند. بنابراین، چرا نتوان این را پذیرفت که این افراد بسیار از یک جفت به وجود آمدهاند؟ اگر کسی بگوید که این امکان وجود ندارد که بسیار از یک فرد به وجود آیند، در واقع ادعایی نادرست کرده است. هر کدام از افرادی که در این جمعیت فراوان وجود دارند، گواهی میدهند که از یک منبع مشترک به وجود آمدهاند. به همین ترتیب، همه موجودات از یک بدن پدید آمدهاند که جفتش از آن بوده است.
هوش مصنوعی: در این متن به بیان یک مثال برای توضیح پیدایش انواع از یک شخص میپردازیم تا شبهاتی که از دل کماطلاعان ایجاد میشود را بررسی کنیم. بهطور قطع میدانیم که نژاد علویان از علی (علیهالسلام) است و او تنها یک فرد بود. ولی امروزه فرزندان او به دستههای مختلفی تقسیم شدهاند: برخی حسنیاند، برخی حسینیاند، برخی دیگر عقیلیاند و برخی نیز زیدیاند و همچنین بکرانی و غیره. ما میدانیم که نوع حسنی از شخص حسن ناشی میشود که خود یک فرد است، و نوع حسینی نیز از شخص حسین نشأت میگیرد که او نیز یک فرد است. به همین شکل، دیگر انواع نیز از یک شخص مشخص سرچشمه گرفتهاند. بنابراین، طبق استدلالی که ابوالهیثم مطرح کرده، باید نخست تعداد زیادی حسنی وجود میداشت که خود یک نوع به شمار میرفتند و پس از آن، حسن بهعنوان یک شخص ظهور میکرد، که این نشاندهنده عدم درک صحیح و معقول از قضیه است.
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که اشخاص و انواع آنها از یکدیگر شکل میگیرند و نه اینکه یک نوع، شخص را به وجود آورد. اگر کسی تصور کند که خداوند قادر است ویژگیها و رفتارهای مختلفی همچون خوردن و گفتن را در موجودات بدون زایش ایجاد کند، این اندیشه ناشی از عدم استفاده از عقل است. عقل میداند که این جهان ساخته شده و دارای ساختاری متنوع و پیچیده است که تحت فرمان شخصی قرار دارد. به همین دلیل، زمین با تمام عظمتش و تمامی موجودات زنده به خوبی در حال گردش هستند و این نظم ناشی از اراده و طراحی خاصی است. عقل به وجود خالقی آگاه است که از عقل بالاتر است و نمیتواند خود را به طور کامل بشناسد، همانطور که دبیر نمیتواند فرایند دبیری را که خودش بر عهده دارد توضیح دهد.
هوش مصنوعی: هر کس که به عقل خود بازگردد و درک کند که این جهان بزرگ به فرمان یک سازنده اینگونه است که دیده میشود، چرا باید از آن کس که این خلق بزرگ را بدون هیچ ابزار و وسیلهای انجام داده است شگفتزده شود؟ همانگونه که اولین انسان که همان عالم کوچک است به فرمان او خلق شده، آفرینش عالم بزرگ نیز به همین صورت است. اگر اکنون میبینیم که انسان یا عالم بزرگ واجب الوجود است، باید بدانیم که خود انسان نیز واجب است. خداوند در قرآن میفرماید: "آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر از آفرینش انسانهاست، ولی بیشتر مردم نمیدانند." این جمله تأکید میکند که آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسان بزرگتر است، و بیشتر مردم توجهی به این حقیقت ندارند، و اینکه چون آفرینش عالم مشهود است و به فرمان او انجام میشود، آفرینش انسان نیز به همین دلیل از اوست.
هوش مصنوعی: خردمند کسی است که وقتی چیزی را میبیند و آن چیز برایش شناختهشده نیست، آن را به عنوان چیز معلوم در نظر نمیگیرد و به چیز دیگری وابسته نمیسازد. او بیشتر بر چیزهای ناشناخته تأکید میکند و آنها را فراموش میکند. عقل انسان به این نکته اشاره دارد که در دانههای خرما یا سیب، جواهری وجود دارد که خاصیت فعالی دارد، در حالی که این جوهر نه شکم دارد و نه معده و نه دندان. این جوهر میتواند خاک و آب را مصرف کند و به رغم اینکه عقل نمیداند این عمل چگونه صورت میگیرد، میتواند چوب، برگ، شاخه و میوههای لطیف را تولید کند. در این باره در اشعار نیز اشارههایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شاعر، نویسنده یا مولف کتاب در اشعار خود احساسات و تجربههای زندگی را با استفاده از زبان زیبا و تصاویر شاعرانه بیان میکند. او میتواند از طبیعت، عشق، اندیشههای فلسفی و دیگر موضوعات الهام بگیرد و آنها را به گونهای در قالب شعر درآورد که خواننده را تحت تأثیر قرار دهد. اشعار او ممکن است احساسی عمیق داشته باشند و در عین حال، افکار و نظرات خود را درباره دنیای اطرافش منعکس کنند.
هوش مصنوعی: بدان که در گندم چه چیزی نهفته است که خاک و فضولات را به گونهای تبدیل کرده که کسی ارزش این دو را همانند این موجود ارزشمند نمیداند.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که دانهای که نه سر دارد و نه دندان، نه گلو دارد و نه معده، همواره خاک را بخورد و برای رشد خود آب را از زمین بگیرد؟
هوش مصنوعی: کسی که این شگفتیهای خلق و قدرت را نمیبیند، سزاوار است که او را جزو نابینایان به حساب آورند، حتی اگر او خود را بینا بداند.
هوش مصنوعی: بدانید که انسانها همچون تخمها هستند که در دست کارگزاران و مسئولان قرار دارند. هر یک از آنها وظیفه و حرفهای متفاوت دارند و به نوعی به هم وابستهاند.
هوش مصنوعی: در هر دانهای، نیکی و دانایی از سوی خالق مشاهده میشود. او این دانهها را نه به عنوان چیزهای بیارزش میداند و نه آنها را دستکم میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد پیشکاران را بیابد، به این نتیجه میرسد که او از آنها فراتر است و این باعث میشود که دچار حیرت شود و نتواند به درستی فکر کند.
هوش مصنوعی: آیا کسی شکر خداوندی را به جا میآورد که بندهای به او میدهد که میداند او میتواند از خاک، خرما بسازد و خود را بسپارد؟
هوش مصنوعی: ای بینا دل، تو درون دانه خرما را ببین! این بنده، هر ساله بر سرت باران خرما نازل میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خداوند چنین نعمتهای بزرگی دریافت کند، جایز است که در دو چشمش همچون تخم شکر او را تقدیر کند.
هوش مصنوعی: هر سازندهای نمیتواند از مواد اولیه گیاهی و حیوانی همچون تخمها و ریشهها و نطفهها خارج شود. به عنوان مثال، از تخم سیب تنها سیب بهدست میآید و از تخم کنجد فقط کنجد، و از گاو نیز تنها گاو زاده میشود. وجود این سازندههای جزئی به ما نشان میدهد که هر یک از این تولیدات به یک خالق اصلی وابستهاند. ما از چگونگی کارکرد این خالق جزئی ناآگاهیم و میدانیم که این تولیدات ناشی از جوهری هستند که در تخم وجود دارد. با توجه به اینکه این پدیده را بهکرات مشاهده میکنیم، تصور میکنیم که کاملاً آن را درک کردهایم. اما اینکه خالق اصلی چگونه از عناصر طبیعی انسانها را خلق کرده است، موضوعی است که میان حکیمان توافق وجود دارد؛ آنها بر این باورند که وجود زوجها از حیوانات و وجود تخمها از گیاهان بهطور همزمان در عالم پدید آمده است، بدون هیچگونه تأخیری. با تأسیس والدین اولیه انسانها، میتوان شناخت پدر و مادر روحی را که بدون آموزشند، اثبات کرد. این خلق در اجساد نوع انسان نظیر تأسیس در افراد است و تأیید وجود بدون تأخیر بیانگر خلق بدون تولید است. این نکته باید بهدرستی روشن شود تا شبههای پیش نیاید.
هوش مصنوعی: در پاسخ به سوالی که مطرح شده مبنی بر اینکه چگونه ممکن است قبل از نوع، شخص وجود داشته باشد، باید گفت که این دیدگاه نادرست است. بسیاری اوقات، افرادی که از اصطلاحات و مفاهیم مختلف آگاهی ندارند، وقتی نامی را میشنوند، گمان میکنند که این نام به همان معنا بر همه چیز اطلاق میشود. به عنوان مثال، در مورد نامهای قدیم و جدید، به نظر میرسد که نام قدیم به زمانهای گذشته و نام جدید به زمانهای بعد تعلق دارد. این به این معنا نیست که آنچه نامش ابتدا وارد شده، حتماً قبل از مورد دیگری بوده است. باید توجه داشت که تقدم و تام دیگر انواعی دارد، برخی از آنها به زمان مربوط میشوند در حالی که برخی دیگر به ذات و ویژگیهای اشیاء باز میگردند. برای نمونه، تقدم نبوت عیسی بر محمد یا هجرت پیامبر از مکه به مدینه نسبت به هجرت وصیاش، از نوع تقدم زمانی است. اما تقدمهای دیگری نیز داریم که به ذات مربوط میشوند مانند تقدم حیوان بر انسان. در نهایت، باید بفهمیم که شخص به نوع مانند جزئی از کل است و نوع به شخص مانند کلی که جزئی دارد. وجود نوع متشکل از بسیاری اشخاص است و برعکس وجود شخص به تنهایی، نیازمند نوع نیست. به علاوه، نام نوع بر جمعی از اشخاص اطلاق میشود، و برای وجود نوع، لازم نیست که ابتدا نوع وجود داشته باشد. این مسئله مشابه این است که نام «درخت» تمامی اجزای آن مانند شاخ و برگ را شامل میشود، ولی درخت نخست باید به وجود آید و سپس شاخ و برگ به آن افزوده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.