گنجور

 
 
 
قطران تبریزی

روی غرور نفس بناورد ورد شد

خویش از نهیب او چو بیفسرد سرد شد

فلکی شروانی

خاری که در وفاش بپرورد ورد شد

روئی که از جفاش بیازرد زرد شد

نامرد چون پرستش درگاه او گزید

زآن خسرو جوان جوانمرد مرد شد

از بس که سود شخص عدو مرکبش به پی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه