گنجور

 
سیدای نسفی

مرا در دیده همچون سرمه جا گردی چه خواهد شد

تو ای بیگانه مشرب آشنا گردی چه خواهد شد

به جان خرمنم ای برق تا کی می زنی آتش

به گرد دانه ام چون آسیا گردی چه خواهد شد

به درویشان زکوة مال باشد فرض شاهان را

تو هم گر دستگیر این گدا گردی چه خواهد شد

مکن منع از تماشای نگاهم طاق ابرو را

به این بیچاره محراب دعاگردی چه خواهد شد

به تکلیف من مشتاق ای گل پنبه در گوشی

به سوی خانه خود رهنما گردی چه خواهد شد

دلم تا وا شود چین از جبین بگشا و ساغر کش

مرا امروز باغ دلگشا گردی چه خواهد شد

ندارد روی صحت بی تو داغم ای طبیب من

به درد بی دوای من دوا گردی چه خواهد شد

دلم گردیده کوه آهن از پیکان بیدادست

مرا ای سنگدل آهن ربا گردی چه خواهد شد

به راهت سیدا افتاده است امروز رحمی کن

به این بی‌دست و پا گر دست و پا گردی چه خواهد شد