هله درده می بگزیده که مهمان توم
ز پریشانی زلف توپریشان توم
تلخ و شیرین لب ما را ز حرم بیرون آر
نقد ده نقد، که عباس حرمدان توم
آنچ دادی و بدیدی که بدان زنده شدم
مردهٔ جرعهٔ آن چشمهٔ حیوان توم
باده بر باد دهد هردو جهان را چو غبار
وآنگهان جلوه شود که مه تابان تو
وانگهان جام چو جان آرد کین بر جان زن
گر نیم جان تو آخر نه ز جانان توم؟
مرکبش دست بود زانک قدح شهبازست
که صیادم من و سر فتنهٔ مرغان توم
وانگه از دست بپرد سوی ایوان دماغ
که گزین مشعله و رونق ایوان تو
آب رو رفت مهان را پی نان و پی آب
مژدهای مست که من آب تو و نان توم
بحر بر کف که گرفتست؟ تو باری برگیر
خوش همی خند که من گوهر دندان توم
من سه پندت دهم، اول توسپند ما باش
که خلیلی و نسوزی چو سپندان توم
در خانه هله بگشای که در کوی تویم
قصص جایزه برخوان نه که بر خوان توم؟
هین به ترجیع بگردان غزلم را برگو
گر تو شیدا نشدی قصهٔ شیدا برگو
ز آب چون آتش تو دیگ دماغم جوشید
سبک ای سیمبر مشعله سیما برگو
ز پگه جام چو دریا چو به کف بگرفتم
صفت موج دل و گوهر گویا برگو
بحر پرجوش چو لالاست بر آن در یتیم
کف بزن خوش صفت لولوی لالا برگو
هرکسی دارد در سینه تمنای دگر
زان سر چشمه کزو زاد تمنا برگو
جمع کن جمله هوسهای پراکنده به می
زان هوس که پنهان شد ز هوسها برگو
ز آفتابی که برآید سپس مشرق جان
که بدو محو شود ظل من و ما برگو
شش جهت انس و پری محرم آن راز نیند
سر بگردان سوی بیجا و همانجا برگو
چند باشد چو تنور این شکمت پر ز خمیر؟!
ای خمیری دمی از خمر مصفا برگو
چند چون زاغ بود نول تو در هر سرگین؟!
خبر جان چو طوطی شکرخا برگو
زین گذر کن، بده آن جام می روحانی
صفت شعشعهٔ جام معلا برگو
مست کن پیر و جوان را، پس از آن مستی کن
مست بیرون رو ازین عیش و تماشا برگو
هله ترجیع کن اکنون که چنانیم همه
که می از جام و سر از پای ندانیم همه
جام بر دست به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصهٔ هر سود و زیانیم همه
این معلم که خرد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تخته زنانیم همه
پا برهنه خرد از مجلس ما دوش گریخت
چونک بیرون ز حد عقل و گمانیم همه
میرمجلس توی و ما همه در تیر تویم
بند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همه
زهره در مجلس مهمان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه؟
چشم آن طرفهٔ بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
گفت ساقی: « همه را جمله به تاراج دهم »
همچنان کن هله ای جان که چنانیم همه
همچو غواص پی گوهر بینام و نشان
غرق آن قلزم بینام و نشانیم همه
وقت عشرت طرب انگیزتر از جام مییم
در صف رزم چو شمشیر و سنانیم همه
نزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمن
پیش هر منکر افسرده خزانیم همه
میجهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دل من
تا ترا وهم نیاید که زبانیم همه
ساقیا باده بیاور که برانیم همه
که به جز عشق تو از خویش برانیم همه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و شوق شاعر نسبت به معشوق میپردازد و از زیباییهای او سخن میگوید. شاعر با استفاده از تشبیهات و توصیفهای زیبا، احساسات خود را نسبت به wine (شراب) و معشوقش ابراز میکند. او به مزایای وصال و لحظات شاداب و خوشایند اشاره میکند و به این نکته میپردازد که عشق حقیقی و شادکامی در این دنیای گذرا اهمیت دارد. در کل، شعر به دعوت به جشن و سرور، و از بین بردن غمها و مشکلات اشاره دارد و از همه میخواهد تا در لذتهای زندگی شریک شوند.
هوش مصنوعی: بیایید تا با هم از مهمانی لذت ببریم، زیرا مهمان تو هستم و این پریشانی و درهمریختگی زلف تو مرا به فکر واداشته است.
هوش مصنوعی: با این خط به ما میگوید که کام تلخ و شیرین ما را از حرم خارج کن و در واقع به جای ملامت، ارزش واقعی ما را بشناس و به ما توجه کن، چرا که عباس حرمدان تو هستی.
هوش مصنوعی: آنچه به من عطا کردی و دیدی، باعث زنده شدن من شده است. من مردهای هستم که از جرعهای از چشمهٔ حیات تو جان گرفتهام.
هوش مصنوعی: باده همچون غباری بر باد میوزد و دو جهان را به خود میبرد، و در آن لحظهی شگفت، زیبایی تو مانند ماه روشن و تابان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: و ناگهان، جامی که به جان میانجامد، بر جانت اثر میگذارد. اگر تو هم نیمهجان هستی، آیا این نشان نمیدهد که در عشق جانان تو، زندگیات تحت تأثیر قرار میگیرد؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وسیلهی حرکت او (مرکب) به دست خود او است، زیرا ظرفی که در آن مشروب مینوشد، شبیه به پرندهٔ بزرگ و با شکوهی است. در اینجا، گوینده خود را صیاد میداند و اشاره میکند که دلیلی برای بروز فتنه و آشوب در میان پرندگان (نماد دیگران) خود اوست.
هوش مصنوعی: سپس از دست به سوی ایوان برو و دقت کن که چه شمعی و چه نشاطی به ایوان تو افزوده شده است.
هوش مصنوعی: مهمانان به دنبال آب و غذا به سفر رفتهاند، ولی من به تو بشارت میدهم که من آب و نان تو را تأمین میکنم.
هوش مصنوعی: کسی که در دستانش دریا را گرفته، تو همتو میتوانی خوشحال و خندان با خود باری برگیری، زیرا من هم اللما گوهر دندان تو هستم.
هوش مصنوعی: به تو سه نصیحت میکنم: اول اینکه مانند اسب سوار ما باش، که اگر بار خلیلی (سختی) را به دوش نیاوری، همانند سپندانی خواهی بود که نمیسوزند.
هوش مصنوعی: در خانهات را باز کن، زیرا من در کوی تو هستم. داستانهایی که باید شنیده شوند را بر سر سفرهات بگذار، نه اینکه فقط برای من بخوانی.
هوش مصنوعی: بیا غزل مرا با زیبایی بچرخان و اگر تو دیوانه عشق نشدی، داستان عاشق دیوانه را برایم بگو.
هوش مصنوعی: از آب مانند آتش، مغزم به شدت در حال جوشیدن است. ای زن زیبا، جلوهات را بر من آشکار کن.
هوش مصنوعی: وقتی که جامی به اندازه دریا در دست گرفتم، احساس کردم که همانند موج، دل پر از احساسات و گوهری روشن و زیبا در درونم وجود دارد.
هوش مصنوعی: دریا که پر از جوش و خروش است، همچنان که سکوتی دارد، به آن در یتیمی خوشحال و سرزنده نزدیک شو و به لالایی زیبا ی لولوی نوجوان بگو.
هوش مصنوعی: هر کسی در دل خود آرزویی دارد و این آرزو ناشی از منبعی است که آن را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواستههای پراکندهات را در کنار هم جمع کن و از شراب بگو، زیرا این خواسته که از دیگر خواستهها پنهان شده است، جذابتر از بقیه است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید طلوع کند، جان من به سمتی خواهد رفت که در آنجا تمام سایهها از بین میروند. از تو میخواهم که این را بگویی.
هوش مصنوعی: در شش جهت، انسانها و妖ها آشنای آن راز هستند، پس سر خود را به سمت نادرست نگردان و در همان جا که هستی، آن راز را بگو.
هوش مصنوعی: چند وقت میگذرد که شکم تو مانند تنوری پر از خمیر شده است؟ ای خمیر، لحظهای از شراب صاف و خالص بگو.
هوش مصنوعی: چند زاغ سیاه در هر جا وجود دارد؟ خبر جان را مانند طوطی شیرینزبان بگو.
هوش مصنوعی: از این راه بگذر و آن جام می را به من بده که صفت روحانیاش، درخشندگی و زیبایی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: بزرگسالان و جوانان را به شوق و شادی بیاور، سپس پس از این خوشی، از این لذت و تماشا بیرون آی.
هوش مصنوعی: بیایید اکنون دور هم جمع شویم و شادی کنیم، چرا که در حال حاضر به قدری سرخوش هستیم که نه میدانیم چه مینوشیم و نه از کجا آمدهایم.
هوش مصنوعی: ما جام را به دست داریم و به ساقی چشم دوختهایم، در حالی که از هر گونه غصه و نگرانی نسبت به سود و زیان خود آزاد و بیخیال هستیم.
هوش مصنوعی: این معلم که عاقل و دانا بود، ما بچهها را مثل دیوانهها به هم میزنیم و سر به سر هم میگذاریم.
هوش مصنوعی: دیشب در مجلس ما، خرد مانند موجودی پا برهنه فرار کرد، زیرا ما از مرز عقل و گمان فراتر رفتهایم.
هوش مصنوعی: تو در میکده مینوشی و ما همه مجذوب نگاه تو هستیم، آن غمزهات مانند تیری است که به دل ما فرود میآید و تو کمانداری.
هوش مصنوعی: در مجلس شادمانی، زهره به قدری در جستجوی خوشی و لذت غرق میشود که عملاً فراموش میکند که چرا اینجا هستیم. اما در عین حال، ما که به خاطر مشکلات و سختیها دچار کجروی و انحراف شدهایم، مانند سرطانهایی که به مسیر خود نمیتوانند ادامه دهند، در چه وضعیتی قرار داریم.
هوش مصنوعی: چشمی زیبا و دلربا از بغداد، هوش ما را گرفت به گونهای که متوجه نشدیم همه در همدان هستیم.
هوش مصنوعی: ساقی گفت: «من همه را به تاراج میبرم»؛ بنابراین ای جان، ادامه بده زیرا همه ما در چنین حال و وضعی هستیم.
هوش مصنوعی: ما مانند غواصی هستیم که به جستجوی گوهرهایی بینام و نشان میپردازد و در آن دریاچه بینام و نشان غرق شدهایم.
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و شادی، لذتبخشتر از نوشیدن شراب است. ما در میدان نبرد همچون شمشیر و نیزهایم.
هوش مصنوعی: عشق و شور و نشاط ما، مانند بهار است که پر از گل و زیبایی است، اما در نظر کسانی که عشق را نمیشناسند و از آن خوششان نمیآید، ما همچون فصل خزان، ناراحت و غمگین به نظر میرسیم.
هوش مصنوعی: شعلهای دیگر از دل من برافروخته میشود تا به تو این خیالات نیفتد که ما همیشه با زبان صحبت میکنیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده بیاور تا همه ما دلخوشیها و اندوههایمان را فراموش کنیم و هر چیزی را جز عشق تو از دلهایمان برانیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.