گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدالدین کرمانی

گر جور کنی از تو فغان نتوان کرد

ور لطف کنی تکیه بر آن نتوان کرد

در حوصلهٔ قلم نگنجد رازم

آتش به میان نی نهان نتوان کرد

حکیم نزاری

جانست شراب ترک جان نتوان کرد

زو گر چه گرانست کران نتوان کرد

هر رنج که از شراب ظاهر گردد

الا به شراب دفع آن نتوان کرد

وحشی بافقی

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد

اینها که من از جفای هجران دیدم

یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه