گنجور

 
 
 
ادیب صابر

ساقی چو به من دهد می گلگون را

گلگون کنم از فروغ او جیحون را

چندان به جزع باده دهم هامون را

تا مست کنم زیر زمین قارون را

سعدی

هر ساعتم اندرون بجوشد خون را

وآگاهی نیست مردم بیرون را

الا مگر آن‌که روی لیلی دیده‌ست

داند که چه درد می‌کشد مجنون را

ابن یمین

دلدار همیگفت من محزون را

کآخر چه دواکنی دل پرخون را

از وی چو شنیدم اینسخن بگشادم

قفل از سر درج گوهر موزون را

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه