مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۵ دلدارم گفت کان فلان زنده ز چیست؟ جانش چو منم عجب که بیجان چون زیست؟ گریان گشتم گفت که اینطرفهتر است بیمن که دو دیدهٔ ویَم چون بگریست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دلدارم پرسید چرا فلانی زنده است، در حالی که جانش مثل من نیست و عجیب است که بدون جان چگونه زندگی میکند. من در جواب گریه کردم و او گفت این وضعیت حتی عجیبتر است که بدون من، دو چشمی که مرا میبینند نیز گریه میکنند.
هوش مصنوعی: معشوق من پرسید که چه چیزی سبب زندگی فلانی است؟ چطور ممکن است که او مانند من بیجان باشد و همچنان زندگی کند؟
هوش مصنوعی: من در گریه فرورفتهام و او میگوید که این حالت برای من بهتر است، زیرا چشمان او وقتی که گریه کند، چه بر من خواهد گذشت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
امروز به شهر حسن همنام تو نیست
عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
ای دوست ندانی که دلارام تو کیست
ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمیدانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
دشمن چو بدانست که : احوالم چیست
بر تلخی زندگانی من بگریست
بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟
در آرزوی مرگ همی باید زیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.