گنجور

 
مولانا

جانی که شراب عشق ز آن سو خورده است

وز شیره و باغ آن نکو رو خورده‌است

آن باغ گلوی او بگیرد گوید

خونش ریزم که خون ما او خورده است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode