مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۳۷ ای دوست ز من طمع مکن غمخواری جز مستی و جز شنگی و جز خماری ما را چو خدا برای این آوردست خصم خردیم و دشمن هشیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از دوستی میخواهد که نسبت به او طمع نداشته باشد و ادعا میکند که جز شادی و بیخبری، چیزی دیگر ندارد. او به این نکته اشاره میکند که خداوند او را برای این زندگی به دنیا آورده و در واقع، او دشمن عقل و هشیاری است.
هوش مصنوعی: ای دوست، انتظار کمک و همراهی از من نداشته باش، جز اینکه شاد و سرخوش باشیم و در حالت مستی و خوشی به سر ببریم.
هوش مصنوعی: خداوند ما را به این دنیا فرستاده تا با چالشها و دشمنیها روبرو شویم، تا بفهمیم که چه قدر نیاز به خرد و آگاهی داریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ذات تو در صفات اعیان ساری
اوصاف تو در صفاتشان متواری
وصف تو چو ذات مطلقست اما نیست
در ضمن مظاهر از تقید عاری
من پندارم که هستم اندر کاریی
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
اکنون که نماند با توام بازاریی
در دیده پنداشت زدم مسماری
از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری
ما را صنما بدی همی پیش آری
وز ما تو چرا امید نیکی داری
رو رو جانا غلط همی پنداری
گندم نتوان درود چون جو کاری
عشق آتشی افروخت که از بسیاری
در دوزخم افکند همی پنداری
دل سوخته بودی به هزاران زاری
گر آب دو چشم من نکردی یاری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.