گنجور

 
 
 
خاقانی

ای چشم بد آمده میان من و تو

داده به کف هجر عنان من و تو

از نطق فروبست زبان من و تو

من دانم و تو درد نهان من و تو

عطار

مینشناسد کسی زبان من و تو

بیرون ز جهان است جهان من و تو

دایم چو تو بامنی و من با تو به هم

دوری ز چه افتاد میان من و تو

همام تبریزی

یک جوهر روشن است جان من و تو

آگه نشود کس ز نهان من و تو

ای دوست میان من و تو فرقی نیست

حیفیم من و تو در میان من و تو

آذر بیگدلی

صحبت چه شود گرم میان من و تو

آید بمیان راز نهان من و تو

بیخود شوم و، بخود چو آیم، چه شود؟!

گویی که چه رفت بر زبان من و تو؟!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه