گنجور

 
 
 
سنایی

عقلی که خلاف تو گزیدن نتوان

دینی که ز شرط تو بریدن نتوان

وهمی که به ذات تو رسیدن نتوان

دهری که ز دام تو رهیدن نتوان

عطار

بی تو به وجود آرمیدن نتوان

با تو به جز از عدم گزیدن نتوان

کاریست عجب، در تو رسیدن نتوان

وانگه ز تو یک لحظه بریدن نتوان

سعیدا

یاری دارم که روش دیدن نتوان

وز سلسلهٔ موش بریدن نتوان

بی پرده از او سخن شنیدن نتوان

جز راه فنا به او رسیدن نتوان

نشاط اصفهانی

روی تو نگاه خویش دیدن نتوان

وز دیدن تو طمع بریدن نتوان

کی دیده ببیندت که در دیده ی من

تو نوری و نور دیده دیدن نتوان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه