مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳۹ رازیکه بگفتی ای بت بدخویم واگو که من از لطف تو آن میجویم چون گفت به گریه درشدم پس گفتا وامیگویم خموش وامیگویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات بیانگر longing و عشق عمیق گوینده به معشوقش است. او از معشوق خود تقاضا میکند که راز عشق او را بگوید و به شدت تحت تاثیر لطف و محبت معشوق قرار دارد. با گریهای از روی احساس، معشوق در پاسخ سکوت کرده و از گفتن بیشتر پرهیز میکند.
هوش مصنوعی: راز و مطلبی که تو به من گفتی، ای محبوب بدخلق، بگو که من به خاطر لطف تو به دنبال چه چیزی هستم.
هوش مصنوعی: وقتی او با گریه سخن گفت، من نیز در حالت ناله و گریه درآمدم. سپس او گفت که باید سکوت کنم و دیگر چیزی نگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصف لب رنگین تو از دل جویم
در آرزوی زلف تو سنبل بویم
تا پر خون شد ز دیده چون گل رویم
وصف تو همه روز به بلبل گویم
ای گوی زَنَخ سخن ز گویت گویم
وی موی میان ز عشق مویت مویم
گر آب شوم گذر به جویت جویم
ور سرو شوم به پیش رویت رویم
زرد است ز عشق خاکبیزی رویم
وین نادره را به هر کسی چون گویم
این طرفه که خاکبیز زر جوید و من
زر در کف و خاکبیز را میجویم
با دل همه شب حدیث تو میگویم
بوی تو من از باد سحر میجویم.
دل دل طلبید از پی ره دلجویم
بدرود کنان کرد گذر در کویم
گفتم که ز راه راه و دل دل کم کن
بنگر که من آه آه و دل دل گویم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.