هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که فردی که زیبایی یا خوشحالی را در دیدن تو نمیبیند، از روح و عقل تهی است و همچون دهل توخالی است. همچنین اشاره به این دارد که چنین فردی مانند گبر (کافر) همیشه در غم خواهد بود و از دعوت خداوند و دیدار پیامبران بیبهره خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که تو را دید و به تو نگریست، اما لبخند نزد، مانند گل است که از جان و خرد بیبهره مانده است، شبیه به دهل که فقط صدای خالیاش به گوش میرسد.
اقبال کاظمی در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۴ نوشته:
بخوان دیوان شمس و مثنوی را
مپرس اما هوش مصنوعی را
معلوم است که جمعبندی، سنجش و بکارگیری اطلاعاتی بدون احساس ،عاطفه و خودبرانگیزنده خیال و شعور هوش مصنوعی از ساحت ظریف شریف و بالخصوص شعر شهودی و پیچیده ای عرفانی بسیار بدور است. ولی شباهتی که هوش مصنوعی در این زمینه با افراد ازخودراضی، دیده درآ و شارلاتان دارد در این است که هرگز در معناکردن اشعار به ناتوانی خود اقرار نمی کند و هرچه سرهم بافته به خورد خواننده می دهد، یعنی "نمیدانم" در قاموس اش وجود ندارد و من تا به حال مشاهده نتوانستم.. به هرحال من خواندن نظریات هوش مصنوعی را در مورد معنای اشعار ضیاع وقت میدانم مگر اینکه گاهگاهی به قصد تفریح و تفنن باشد. حتا میتواند خطر گمراهی هم داشته باشد برای آنانکه سالکان تازه وارد این وادی اند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که فردی که زیبایی یا خوشحالی را در دیدن تو نمیبیند، از روح و عقل تهی است و همچون دهل توخالی است. همچنین اشاره به این دارد که چنین فردی مانند گبر (کافر) همیشه در غم خواهد بود و از دعوت خداوند و دیدار پیامبران بیبهره خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که تو را دید و به تو نگریست، اما لبخند نزد، مانند گل است که از جان و خرد بیبهره مانده است، شبیه به دهل که فقط صدای خالیاش به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که از دعوت خداوند بزرگ و دیدار پیامبران شاد نشده باشد، همیشه غمگین خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید خراسان و خدیو زابل
از نخشب و کش بهار گردد کابل
غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون
جیحون به پل دارد و یبغوی به غل
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل
در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
بر تارک خورشید نهی پای محل
مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل
جاوید رقم ز دست بر لوح ازل
گویند مرا به هِجر آن ماه چگل
بَر نِهْ ز شکیب و صبر زنجیر به دل
زنجیر به دل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.