گنجور

 
مولانا

بیا ای زیرک و بر گول می‌خند

بیا ای راه دان بر غول می‌خند

چو در سلطان بی‌علت رسیدی

هلا بر علت و معلول می‌خند

اگر بر نفس نحسی دیو شد چیر

برو بر خاذل و مخذول می‌خند

چو مرده مرده‌ای را کرد معزول

تو خوش بر عازل و معزول می‌خند

مثال محتلم پندار عزلش

تو هم بر فاعل و مفعول می‌خند

یکی در خواب حاصل کرد ملکی

برو بر حاصل و محصول می‌خند

سؤالی گفت کوری پیش کری

دلا بر سائل و مسول می‌خند

وگر گوید فروشستم فلان را

هلا بر غاسل و مغسول می‌خند

چو نقدت دست داد از نقل بس کن

خمش بر ناقل و منقول می‌خند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode