گنجور

 
مولانا

بیا ای زیرک و بر گول می‌خند

بیا ای راه دان بر غول می‌خند

چو در سلطان بی‌علت رسیدی

هلا بر علت و معلول می‌خند

اگر بر نفس نحسی دیو شد چیر

برو بر خاذل و مخذول می‌خند

چو مرده مرده‌ای را کرد معزول

تو خوش بر عازل و معزول می‌خند

مثال محتلم پندار عزلش

تو هم بر فاعل و مفعول می‌خند

یکی در خواب حاصل کرد ملکی

برو بر حاصل و محصول می‌خند

سؤالی گفت کوری پیش کری

دلا بر سائل و مسول می‌خند

وگر گوید فروشستم فلان را

هلا بر غاسل و مغسول می‌خند

چو نقدت دست داد از نقل بس کن

خمش بر ناقل و منقول می‌خند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶۶۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم