گنجور

 
مولانا

ای که تو از عالم ما می‌روی

خوش ز زمین سوی سما می‌روی

ای قفس اشکسته و جسته ز بند

پر بگشادی به کجا می‌روی؟

سر ز کفن بر زن و ما را بگو

که: « ز وطن خویش چرا می‌روی؟ »

نی غلطم، عاریه بود این وطن

سوی وطنگاه بقا می‌روی

چون ز قضا دعوت و فرمان رسید

در پی سرهنگ قضا می‌روی

یا که ز جنات نسیمی رسید

در پی رضوان رضا می‌روی

یا ز تجلی جلال قدیم

مضطرب و بی‌سر و پا می‌روی

یا ز شعاعات جمال خدا

مست ملاقات لقا می‌روی

یا ز بن خم جهان همچو درد

صاف شدی سوی علا می‌روی

یا به صفاتی که خموشان کنند

خامش و مخفی و خفا می‌روی

 
 
 
زبان با ترانه
غزل شمارهٔ ۳۱۷۰ به خوانش مجید آخته
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال‌الدین اسماعیل

ای که پی حرص و هوا می روی

راه نه اینست . کجا می روی؟

راه بران زان سوی دیگر شدند

پس تو برین راه خطا می روی

روی برگردان که بروی آردت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه