ناگهان اندر دویدم پیش وی
بانگ برزد مست عشق او که هی
هیچ میدانی چه خون ریز است او؟
چون توی را زهره کی بودهست کی؟
شکران در عشق او بگداختند
سربریده ناله کن مانند نی
پاک کن رگهای خود در عشق او
تا نبرد تیغ او پایت ز پی
بر گلستانش گدازان شو چو برف
تا برآرد صد بهار از ماه دی
یا درآ و نرم نرمک مرده شو
تا تو را گویند ای قیوم حی
حبس کن مر شیره را در خنب حق
تا بجوشد وارهد از نیک و بی
شمس تبریزی بیا در من نگر
تا ببینی مر مرا معدوم شی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تأثیر عشق شمس تبریزی قرار دارد. او به زیبایی و قدرت عشق او اشاره میکند و از درد و رنجی که در نتیجه این عشق تجربه میکند صحبت میکند. شاعر از خطرات عشق میگوید و از طرفی، حقیقیترین و عمیقترین احساساتش را در مواجهه با عشق شمس بیان میکند. او خواستار حضوری عمیق و معنوی از شمس است تا بتواند خود را در این عشق گم کند و به مرحلهای از وجود برسد که در آن همه چیز را از دست بدهد و به نوعی فناء در عشق برسد. این اشعار به خوبیابی و جنون ناشی از عشق و نیاز به وصال اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ناگهان به سرعت به سوی او دویدم و با فریاد عشق او را صدا زدم که ای وای!
هوش مصنوعی: آیا میدانی او چقدر خطرناک و خونسرد است؟ چون تو چه کسی بودهای که با او مقابله کنی؟
هوش مصنوعی: در عشق او، شکرها بر اثر سوز و گداز قلبی نابود شدند، مانند نی که از دلش نالهای پدید میآید.
هوش مصنوعی: رگهای خود را از عشق او خالی کن تا تیغ او نتواند تو را از راهت منحرف کند.
هوش مصنوعی: باید مانند برف بر روی گلستانش ذوب شوی تا از سردی دی ماه، زندگی و شادابی بهار را به ارمغان بیاوری.
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج خود را تسلیم کن، تا به تو بگویند ای منبع زندگی و باقی.
هوش مصنوعی: عسل را در ظرفی ببند تا به جوش بیفتد و از چیزهای خوب و بد جدا شود.
هوش مصنوعی: ای شمس تبریزی، به من نگاه کن تا ببینی که من چگونه وجودم را از دست دادهام و هیچ شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت ازو بیرون فگن
چون یکی خاشاک افگنده به کوی
گوش خاران را نیاز آید بدوی
چون مرا دیدی تو او را دیدهای
چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا
تاج فرشست از تو بر فرق هدی
هست دنیا خاک پایت را فدی
ملک و دین را ، کافتخار هر دویی
یک ملک چون تو نبوده در هدی
فیض بحر از جود تو زاید ، چنانک
[...]
چون مرا دیدی تو او را دیدیی
چون ورا دیدی
کوفئی را گفت مرد راز جوی
مذهب تو چیست با من باز گوی
گفت این که پرسد ای کاره لقا
باد پیوسته خدایم را بقا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.