ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
در خویش بجو ای دل آن چیز که میجویی
بگریز ز همسایه گر سایه نمیخواهی
در خود منگر زیرا در دیده خود مویی
گر غرقه دریایی این خاک چه پیمایی
ور بر لب دریایی چون روی نمیشویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت ادب و نیکی در رفتار اشاره دارد. شاعر میفرماید که با داشتن ادب، میتوان به آنچه که میخواهی دستیابی. او از بدخویی و زشتی دوری میکند و میگوید که اگر خواهان چیز ارزشمندی هستی، باید در خودت جستجو کنی. همچنین به خواننده هشدار میدهد که اگر نمیخواهی از دیگران آسیب ببینی، باید از آنها دور بمانی. در پایان، شاعر در مورد جستجو و عدم وابستگی به ظواهر دنیا سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای دل، با ادب رفتار کن و از بدخلقی دست بردار. زیرا با ادب میتوانی به آنچه که خواستهات است، دست یابی.
هوش مصنوعی: هرگز چنین آرزویی ممکن نیست که به این حالت بیمارگونه، افرادی به زیبایی دست یابند؛ بعید است که کسی با چنین چهرهای، به زیباییهای درخشان برسد.
هوش مصنوعی: به طور همزمان که به دیگران نگاه میکنی، مانند مردمک چشم درون خودت را کاوش کن، ای دل، آن چیزی را که به دنبالش هستی بیاب.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی در زندگیات سایهای از مشکلات و دردسرها وجود داشته باشد، از همسایه دوری کن و به خودت نگاه نکن؛ چرا که در چشم خود ممکن است کمترین نقصی را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر در دریای این خاک غرق شدهای، چه فایدهای دارد که بیحرکت بمانی؟ و اگر بر لب این دریا هستی، چرا خودت را نمیشویی و تمیز نمیکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
[...]
روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
[...]
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه میگویی؟»
مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن
[...]
بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.