برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
مویی و میان او فرقی نکند مویی
دل باز به جان آید کز وی خبری یابد
بلبل به فغان آید کز گل شنود بویی
آن سرو خرامانم هر لحظه به چشم آید
انصاف چه خوش باشد سروی به لب جویی
گر دست رسد خواجو برخیز چو سرمستان
با زلف چو چوگانش امروز بزن گویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به بیداری و تحرک است. شاعر از کسی میخواهد که برخیزد و فریاد را از هر سو بشنود، قبل از آنکه فتنهای بزرگ به وجود آید. اشاره به باغ و گلها نشاندهنده زیبایی و عشق است و اینکه وجود گل به تنهایی نمیتواند کافی باشد، بلکه باید عشق یا محبوب هم در کنار آن باشد. همچنین، دوستی و عشق در زندگی انسانی به زیبایی مقایسه شده و بر اهمیت احساسات تأکید میشود. در نهایت، شاعر به شنیداری و حسی عمیق اشاره میکند و خود را با حالت مستی و شاداب توصیف میکند که میخواهد زندگی را با شور و شوق بیشتری تجربه کند.
هوش مصنوعی: بیدار شو، زیرا از هر طرف فریاد و نگرانی به گوش میرسد. پیش از آنکه هرج و مرج و آشوبی از هر نقطه آغاز شود، باید اقدام کنی.
هوش مصنوعی: در باغ محبوبم باید گلرویی از پشت پرده بیرون بیاید، وگرنه گل بدون چهره او هیچ فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد که در میان موها و نواحی مختلف بدن وجود دارد. شاعر به نوعی ارتباط و هماهنگی بین موها و جاذبههای ظاهری اشاره میکند و بیان میکند که تفاوتی بین موهایی که در نقاط مختلف بدن قرار دارند، وجود ندارد. به عبارتی، زیبایی در هر جا که باشد، ارزشمند و قابل توجه است.
هوش مصنوعی: دل انسان وقتی شاد میشود که از چیزی خبر خوبی بگیرد، همانطور که بلبل به شوق میآید وقتی از گل عطر خوشی را استشمام کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که آن سرو خوشحالت را میبینم، واقعا دلپذیر است که سروی، کنار جویی، با این زیبایی قد علم کرده باشد.
هوش مصنوعی: اگر فرصت دست بدهد، ای خواجو، مثل سرمستان با پرچم زلفش امروز به میدان بیفت و بازی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
[...]
روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
[...]
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، «بلبل تو چه میگویی؟»
مَسند به گُلستان بر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خرامان کن وآهنگِ گُلستان کن
[...]
بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.