گنجور

 
مولانا

ای تو ملول از کار من من تشنه‌تر هر ساعتی

آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی

بر تو زیانی کی شود از تو عدم گر شیء شود

معدوم یابد خلعتی گیرد ز هستی رایتی

یا مستحق مرحمت یابد مقام و مرتبت

برخواند اندر مکتبت از لوح محفوظ آیتی

ای رحمة للعالمین بخشی ز دریای یقین

مر خاکیان را گوهر‌ی مر ماهیان را راحتی

موجش گهی گوهر دهد لطفش گهی کشتی کشد

چندین خلایق اندر او مر هر یکی را حالتی

خود پیشتر اجزا‌ی او در سجده همچون شاکر‌ان

وز بهر خدمت موج او گه گه نماید قامتی

در پیش دریای نهان این هفت دریای جهان

چون واهب اندر بخششی چون راهب اندر طاعتی

دریای پر مرجان ما عمر دراز و جان ما

پس عمر ما بی‌حد بود ما را نباشد غایتی

ای قطره گر آگه شوی با سیل‌ها همره شوی

سیلت سوی دریا برد پیشت نباشد آفتی

ور سرکشی غافل شوی آن سیل عشق مستوی

گوش تو گیرد می‌کشد کاو بر تو دارد رافتی

مستفعلن مستفعلن اکنون شکر پنهان کنم

کز غیب جوقی طوطیان آورده اندم غارتی

شکر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو

نی این شکر را صورتی نی طوطیان را آلتی

دارد خدا قندی دگر کان ناید اندر نیشکر

طوطی و حلقوم بشر آن را ندارد طاقتی

چون شمس تبریزی که او گنجا ندارد در فلک

کان مطلع خورشید او دارد عجایب ساحتی

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۴۴۳ به خوانش ماهان نوری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

بانکی عجب از آسمان در می‌رسد هر ساعتی

می‌نشنود آن بانگ را الا که صاحب حالتی

ای سر فروبرده چو خر زین آب و سبزه بس مچر

یک لحظه‌ای بالا نگر تا بوک بینی آیتی

ساقی در این آخرزمان بگشاد خم آسمان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اوحدی

دولت ز در باز آمدی ما را پس از بی‌دولتی

گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی»

می‌زیبد او را سلطنت، زیرا که پیش درگهش

هر شب خروش عاشقان باشد چو کوس نوبتی

از سرکشی او چون علم در جنگ با ما روز و شب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه