گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا

چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا

چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش

که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا

گریزپای رهش را کشان کشان ببرند

بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا

بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم

چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا

چو جان زار بلادیده با خدا گوید

که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا

جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این

به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا

شب وصال بیاید شبم چو روز شود

که روز و شب نشمارم چه خوش بود به خدا

چو گل شکفته شوم در وصال گلرخ خویش

رسد نسیم بهارم چه خوش بود به خدا

بیابم آن شکرستان بی‌نهایت را

که برد صبر و قرارم چه خوش بود به خدا

امانتی که به نه چرخ در نمی‌گنجد

به مستحق بسپارم چه خوش بود به خدا

خراب و مست شوم در کمال بی‌خویشی

نه بدروم نه بکارم چه خوش بود به خدا

به گفت هیچ نیایم چو پر بود دهنم

سر حدیث نخارم چه خوش بود به خدا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۱۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیض کاشانی

زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا

زپوست مغز برآرم چه خوش بود بخدا

فکنده ام دل و جانرا بقلزم غم عشق

اگر دری بکف آرم چه خوش بود بخدا

کنم زخویش تهی خویشرا ازخود برهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه