اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو
بر خویشان و بیخویشان شبی تا روز مهمان شو
مرو ای یوسف خوبان ز پیش چشم یعقوبان
شب قدری کن این شب را چراغ بیت احزان شو
اگر دوریم رحمت شو وگر عوریم خلعت شو
وگر ضعفیم صحت شو وگر دردیم درمان شو
اگر کفریم ایمان شو وگر جرمیم غفران شو
وگر عوریم احسان شو بهشتی باش و رضوان شو
برای پاسبانی را بکوب آن طبل جانی را
برای دیورانی را شهب انداز شیطان شو
تو بحری و جهان ماهی به گاهی چیست و بیگاهی
حیات ماهیان خواهی بر ایشان آب حیوان شو
شب تیره چه خوش باشد که مه مهمان ما باشد
برای شب روان جان برآ ای ماه تابان شو
خمش کن ای دل مضطر مگو دیگر ز خیر و شر
چو پیش او است سر مظهر دهان بربند و پنهان شو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به مهماننوازی و دوری از غم و اندوه است. شاعر از ما میخواهد تا در شبهای تاریک به مهمانی، شادی و دوری از حسرت و غم برویم. همچنین تأکید دارد که اگر در زندگی با مشکلاتی مواجه هستیم، باید به رحمت و کمک و امید متوسل شویم و از سختیها عبور کنیم. شاعر به زیبایی با تصاویری چون یوسف و یعقوب و مه و شب تیرگی اشاره میکند و نهایتاً بر لزوم سکوت دل در برابر مسائل زندگی و پذیرش پیشامدها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر روز به پایان رسید، جانم، شب را با دوستان و آشنایان بگذران و در این شب، مهمان آنها باش تا دوباره روز به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبا، از پیش چشمان یعقوب دور نشو. این شب را به شب قدر تبدیل کن و برای خانهی غمانگیزان، چراغی روشن کن.
هوش مصنوعی: اگر دور هستیم، به ما رحمت بفرست و اگر در حال عوریم، ما را پوشش و حمایت کن و اگر ضعفی داریم، ما را تقویت کن و اگر دردی داریم، به ما درمان عطا کن.
هوش مصنوعی: اگر کافر هستی، به ایمان بپیوند؛ اگر گناهکار هستی، به آمرزش بپرداز؛ اگر ناتوان و کمتوانی، به نیکی و احسان بپرداز. بهشتی باش و مایه خوشنودی خداوند شو.
هوش مصنوعی: بیا تا با صدای طبل، روح خود را بیدار کنیم و به مبارزه با وسوسهها و شیطان بپردازیم.
هوش مصنوعی: تو مانند دریا هستی و جهان مانند ماهیها به تو وابسته است. زندگی ماهیها در وقتهای مشخص به تو بستگی دارد و برای زنده ماندن آنها، باید مانند آب حیاتی برایشان باشی.
هوش مصنوعی: شب تاریک چقدر زیباست وقتی که ماه مهمان ماست. ای ماه درخشان، بیا جانم را آرامش ببخش.
هوش مصنوعی: ای دل نگران، دیگر دربارهی خوبی و بدی صحبت نکن، چون در حضور او همه چیز مشخص است. دهان خود را ببند و خود را پنهان کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلا از جان چه برخیزد؟ یکی جویای جانان شو
بلای عشق را گر دوست داری دشمن جان شو
خرد را از سر غیرت قفای خاک پاشان زن
هوا را از بن دندان حریف آب دندان شو
تو را هم کفر و هم ایمان حجاب است ار تو عیاری
[...]
بیا در بزم عشق ای دل حریف درد جانان شو
برافشان جان بروی یار و از سر تا قدم جان شو
اگر ذوق و صفا خواهی نثار دوست کن جانرا
وگر کیش وفاداری به تیر عشق قربان شو
چو شاه عشق با چوگان سوی میدان جان آمد
[...]
نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو
برآر از عالم تمثال امکان رخت پیدایی
تو کار خویش کن گو خانهٔ آیینه ویران شو
جمال بینشان در پردهٔ دل چشمکی دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.