گنجور

 
مولانا

هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین

هذا معاد الغابرین نعم الرجا نعم المعین

صد آفتاب از تو خجل او خوشه چین تو مشتعل

نعره زنان در سینه دل استدرکوا عین الیقین

از آسمان در هر غذا از علویان آید ندا

کای روح پاک مقتدا یا رحمة للعالمین

حبس حقایق را دری باغ شقایق را تری

هم از دقایق مخبری پیش از ظهور یوم دین

ای دل ز دیده دام کن دیده نداری وام کن

ای جان نفیر عام کن تا برجهی زین آب و طین

ای جان تو باری لمتری شیر جهاد اکبری

باید که صف‌ها بردری و آیی بر آن قلعه حصین

هان ای حبیب و ای محب بشنو صلا و فاستجب

گر گشت جانان محتجب جان می رود نیکوش بین

گفته‌ست جان ذوفنون چون غرقه شد در بحر خون

یا لیت قومی یعلمون که با کیانم همنشین

سیلم سوی دریا روم روحم سوی بالا روم

لعلم به گوهرها روم یا تاج باشم یا نگین

هر کس که یابد این رشد زان قند بی‌حد او چشد

مانند موسی برکشد از خاره او ماء معین

چون مست گشتم برجهم بر رخش دل زین برنهم

زیرا که مشتاق شهم آن ماه از مه‌ها مهین

گفتن رها کن ای پدر گفتن حجاب است از نظر

گر می خوری زان می بخور ور می گزینی زان گزین

الصمت اولی بالرصد فی النطق تهییج العدد

جاء المدد جاء المدد استنصروا یا مسلمین

مستفعلن مستفعلن یا سیدا یا اقربا

فی نشونا او مشینا من قربه العرق الوتین

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۸۰۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

ای شهریار بیقرین ، ای پادشاه پاک دین

ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین

هم میر نیکو منظری، هم شاه نیکو مخبری

بر منظر و برمخبر تو آفرین باد آفرین

ای نیکنام! ای نیکخوی! ای نیکدل! ای نیکروی!

[...]

ناصرخسرو

ای ناصر انصار دین از اولین وز آخرین

هرگز نبیند دوربین چون تو امیرالمؤمنین

سنایی

ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله

می خور ز جام و بلبله با ما خور و با ما نشین

مشک از هلال انگیختی وز لاله عنبر بیختی

وز مه فرود آویختی کرده به چنگ اندر عجین

از هیچ مادر یا پدر چون تو نزاید یک پسر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مولانا

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین

از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین

بی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست این

یا سرو بستان‌هاست این یا صورت روح الامین

سرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
قاآنی

عیدست و آن ابرو کمان دلدادگان را درکمین

هم پیش تیغش دل نشان هم پیش‌ تیرش دلنشین

عیدست و آن سیمین بدن ‌هر گه چمان اندر چمن

از جلو‌ه رشک نارون از چهره شرم یاسمین

عیدست وپوشد بر شنح جوشن زموج می قدح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه