گنجور

 
مولانا

ما در جهان موافقت کس نمی‌کنیم

ما خانه زیر گنبد اطلس نمی‌کنیم

مخمور و مست و تشنه و بسیارخواره‌ایم

بس کرده‌اند جمله و ما بس نمی‌کنیم

این موج رحمت است و عدو چون کف و خس است

ما ترک موج دل پی هر خس نمی‌کنیم

ما قصر و چارطاق بر این عرصه فنا

چون عاد و چون ثمود مقرنس نمی‌کنیم

جز صدر قصر عشق در آن ساحت خلود

چون نوح و چون خلیل موسس نمی‌کنیم

ما را مطار زان سوی قاف است در شکار

ما قصد صید مرده چو کرکس نمی‌کنیم

دیو سیاه غرچه فریب پلید را

بر جای حور پاک معرس نمی‌کنیم

ما آن نهاله را که بر و میوه‌اش جفاست

در تیره خاک حرص مغرس نمی‌کنیم

از لذتی که هست نظر را ز قدس او

ما خود نظر به جان مقدس نمی‌کنیم

خاموش نظم و قافیه را ما از این سپس

از رشک غیر جنس مجنس نمی‌کنیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

ما روی دل به هر کس و ناکس نمی کنیم

چون شعله التفات به هر خس نمی کنیم

خلق ملایم است قبای حریر ما

ما زیب تن ز جامه اطلس نمی کنیم

درگردشیم ما به سر خود چو آفتاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه