شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها
شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان
او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها
چون شکر گفتار آغازد ببینی ذرهها
از برای استماعش واگشاده سمعها
ناامیدانی که از ایامها بفسردهاند
گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمعها
گر نه لطف او بدی بودی ز جانهای غیور
مر مرا از ذکر نام شکرینش منعها
شمس دین صدر خداوند خداوندان به حق
کز جمال جان او بازیب و فر شد صنعها
چون بر آن آمد که مر جسمانیان را رو دهد
جان صدیقان گریبان را درید از شنعها
تخم امیدی که کشتم از پی آن آفتاب
یک نظر بادا از او بر ما برای ینعها
سایه جسم لطیفش جان ما را جانهاست
یا رب آن سایه به ما واده برای طبعها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.