گنجور

 
مولانا

ورا خواهم دگر یاری نخواهم

چو گل را یافتم خاری نخواهم

تو را گر غیر او یار دگر هست

برو آن جا که من باری نخواهم

بجز دیدار او بختی نجویم

به غیر کار او کاری نخواهم

چو بازان ساعد سلطان گزیدم

چو کرکس بوی مرداری نخواهم

میان اهل دل جز دل نگنجد

جز این دلدار دلداری نخواهم

ز من جزوی ستاند کل ببخشد

از این به روز بازاری نخواهم

نه آن جزوم که غیر کل بود آن

نخواهم غیر را آری نخواهم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم