به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم
چه مانی تو بدان صورت که از مردم شنیدستم
چنین باغی در این عالم نرستهست و نروید هم
نه در خواب و نه بیداری چنین میوه نچیدستم
دعای یک پدر نبود دعای صد نبی باشد
کز این سان دولتی گشتم بدین دولت رسیدستم
شنیدم ز آسمان روزی که دارم از غمت سوزی
ز رفعتهای سوز او در این گردش خمیدستم
مرا می گوید اندیشه ز عشق آموختم پیشه
ز عدل دوست قفلستم ز لطف او کلیدستم
گرفته هر یکی ذره یکی آیینه پیش رو
کز آن آیینه گر این را به نرخ جان خریدستم
کدام است او یکی اویی همه اوها از او بویی
که از بعدش یزیدستم ز قربش بایزیدستم
بگفتم نیشکر را من که از کی پرشکر گشتی
اشارت کرد سوی تو کز انفاسش چشیدستم
به جان گفتم که چون غنچه چرا چهره نهان کردی
بگفت از شرم روی او به جسم اندر خزیدستم
جهان پیر را گفتم که هم بندی و هم پندی
بگفتا گرچه پیرم من ولیک او را مریدستم
چو سوسن صد زبان دارد جهان در شکر و آزادی
کز آن جان و جهان خورش مزید اندر مزیدستم
بهار آمد چو طاووسی هزاران رنگ بر پرش
که من از باغ حسن او بدین جانب پریدستم
ز بهر عشرت جانها کشیدم راح و ریحانها
برای رنج رنجوران عقاقیری کشیدستم
شبی عشق فریبنده بیامد جانب بنده
که بسم الله که تتماجی برای تو پزیدستم
یکی تتماج آورد او که گم کردم سر رشته
شکستم سوزن آن ساعت گریبانها دریدستم
چو نوشیدم ز تتماجش فروکوبید چون سیرم
چو طزلق رو ترش کردم کز آن شیرین بریدستم
به دست من به جز سیخی از آن تتماج او نامد
ولی چون سیخ سرتیزم در آنچ مستفیدستم
به هر برگی از آن تتماج بشکفتهست نوعی گل
شکوفه کرد هر باغی که چون من بشکفیدستم
شکوفه چون همیریزد عقیبش میوه می خیزد
بقا در نفی دان که من بدید از نابدیدستم
همه بالیدن عاشق پی پالودنی آید
پی قربان همیدان تو هر آنچ پروریدستم
ندارد فایده چیزی به جز هنگام کاهیدن
گزافه نیست این که من ز غم کاهش گزیدستم
بنال ای یار چون سرنا که سرنا بهر ما نالد
از آن دمها پرآتش که در سرنا دمیدستم
مجو از من سخن دیگر برو در روضه اخضر
از آن حسن و از آن منظر بجو که من خریدستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و بیانگر تجربهی عمیق عاشقانه شاعر نسبت به معشوقش میباشد. شاعر با توصیف معشوق، میگوید که هرگز چنین زیبایی را ندیده و تأکید میکند که هیچ باغی نظیر آنچه در عشق دیده وجود ندارد. او از تأثیر عشق بر جان خود میگوید و به دعا و محبت پروردگار اشاره میکند.
شاعر همچنین بیان میکند که عشق او را به ذاتی بالاتر رهنمون کرده و هر ذرهای از وجودش را به شعف پر کرده است. او به تأمل در عشق و تاثیری که بر روحش گذاشته میپردازد و به زیبایی و شکرگزاری از خداوند در این مسیر اشاره میکند.
شعر از قدرت عشق در تغییر زندگی و نشانههای مادی و معنوی آن سخن میگوید و در نهایت، شاعر نتایج این عشق را در زندگیاش درک میکند و به تلاش برای زیستن در این دنیا با عشق و زیبایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به حق زیبایی تو، من هرگز چهرهای مثل تو ندیدهام. چه مانایی داری که اینگونه به زیبایی وصف شدهای از زبان مردم؟
هوش مصنوعی: در این دنیا چنین باغی نه وجود دارد و نه امکان دارد که در خواب یا بیداری میوهای از آن چید.
هوش مصنوعی: دعای یک پدر به اندازه دعای صد پیامبر تاثیر دارد؛ چرا که من به برکت این دعا توانستم به این مقام و موفقیت دست یابم.
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که از آسمان، به خاطر غم تو در دل من آتش میتپد و این درد و رنج باعث شد که در چرخش زندگیام خمیده شوم.
هوش مصنوعی: من از عشق، اندیشه و فکر را آموختهام و در پرتو عدالت دوست، قفلهای زندگیم را بستهام، اما به واسطهی لطف او، کلیدهای آزادی و رهایی را در دست دارم.
هوش مصنوعی: هر ذرهای از وجودم مانند یک آیینه است که در برابر من قرار دارد. اگر از آن آیینه به قیمت جانم بگذرم، میتوانم خودم را بهتر بشناسم و ارزش واقعیام را درک کنم.
هوش مصنوعی: کدام یک از آنها اوست؟ او که تنها و یگانه است و همه چیز از او برمیخیزد. بویی که از او میآید، به قدری نزدیک است که من با یاد او به بزرگی یزید دست یافتهام.
هوش مصنوعی: گفتم نیشکر را، که چرا اینقدر شیرینی دارد؟ او به من اشاره کرد به تو، که من از نفسهای تو این شیرینی را چشیدهام.
هوش مصنوعی: به جانم گفتم که چرا مانند غنچه، چهرهات را پنهان کردهای؟ او در پاسخ گفت که به خاطر شرم، از روی او به درون بدن خود رفتهام.
هوش مصنوعی: به کهنسالی گفتم که تو هم رفیق و هم نصیحت کن هستی. او در پاسخ گفت: گرچه من سالخوردهام، اما او را به خود وابستهام.
هوش مصنوعی: مانند گل سوسن که زبانهای زیادی دارد، جهان نیز پر از شیرینی و آزادی است. از این نعمتها میتوان به جان و جهان بهرهمند شد و بر نعمتها افزود.
هوش مصنوعی: بهار فراررسیده و مانند طاووسی با رنگهای مختلف خود را به نمایش گذاشته است. من نیز از زیبایی و لطف او به این سمت آمدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشی و لذت جانها، راهها و نعمتها را جستجو کردم و برای تسکین درد و رنج آسیبدیدگان، داروها و درمانها را فراهم کردم.
هوش مصنوعی: یک شب، عشق دلربا نزد بنده آمد و گفت: به نام خدا، که من برای تو (عشقی) بیپایان را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: شخصی را دیدم که کمکم کرد و نشانم داد، زیرا من در گم کردن کارهایم به مشکل برخورده بودم. در آن لحظه، احساس ناامیدی و پریشانی میکردم و حتی نتوانستم کنترل خودم را حفظ کنم.
هوش مصنوعی: وقتی از شرابش نوشیدم، احساس سنگینی کردم. همچون سیری که از طعم ترش خوشم نیامد و آن را رها کردم.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از آن موجود به دست من رسید، یک سیخ بود. اما همان سیخ برایم بسیار ارزشمند است و به من سود میرساند.
هوش مصنوعی: هر برگی از آن درخت نشاندهنده نوعی گل است، و هر باغی که مثل من شکوفا شده، گلهایی را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: وقتی شکوفهها میریزند، میوهها به وجود میآیند. در این چرخه، وجود و عدم به هم مربوطاند. من از آنچه که نمیتوان دید، آگاهی پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: همه در حال رشد و شکوفایی هستند، اما عشق واقعی و قربانی کردن برای همدیگر، به ما معنا و هدف میدهد. تو همواره بهرهای از چیزی که پروردهای، خواهی داشت.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به جز زمان کاهش درد و غم، فایدهای ندارد و من از غم و اندوهم رنج میبرم.
هوش مصنوعی: ای محبوب، مانند سرنایی ناله کن؛ چراکه این سرنا به خاطر ما از آن لحظههای پر آتش ناله سر میدهد که من در آن دمها جان دمیدم.
هوش مصنوعی: از من انتظار صحبتهای دیگر نداشته باش؛ به باغ سبز برو و زیبایی و منظرهای که من به خاطر آن چیزها را خریدهام، جستجو کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.