ملکا و پادشاها! جان مشتاقان لقای خود را که از دریای هستی به کشتی اجتهاد، عبور می جویند به سلامت و سعادت به ساحل فضل و رحمت خویش برسان. دردمندان لقای فراق خود را به مرهم و درمان امانِ خویش، صحت و عافیت ابدی روزی گردان. دیدۀ دل هر یکی را به تماشای انوار و ازهار بستان غیب گشاده گردان. شبروان خلوت را در ظلمات هوی و شهوات ازگمراهی و بی راهی نگاه دار. ای خدایی که به امر «اهبطوا» مرغان ارواح ما را به دام و دانهٔ قالب خاکی محبوس کردی، به کمالی فضل خویش از این دامگاه صعب به گشاد عالم غیب راه نمای، یا اله العالمین و یا خیرالناصرین. ابتدای کلام و آغاز پیام به حدیثی کنیم از احادیث رسول صادق، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم: روی فی اصّح الاخبار عن افصح الاخیار انه قال: «ان لله تبارک و تعالی عباداً امجاداً محلهم فی الارض کمحل المطران وقع علی البّر اخرج البُرّوان وقع علی البحر اخرج الدّر». چنین می فرماید مصلح هر فساد،کلید هر مراد، پناه مطیع و عاصی، رهنمای دانی و قاصی صلی الله علیه و سلم: خدای خالق زمین و زمان را، مبدع طباق هفت آسمان را، خداوند بی حیف را، سلطان بی کیف را در جهان آب وگل بندگانند پاک تر از جان و دل.
آنهاکه ربودۀ الستند از عهد الست باز مستند
در منزل درد، بسته پایند در دادن جان گشاده دستند
تا شربت بیخودی چشیدند از بیم و امید باز رستند
رستند ز عین و غین، هرگز دل در ازل و ابد نبستند
چالاک شدند پس به یک گام از جوی حدوث باز جستند
برخاسته از سر تصدّر بر مسند خواجگی نشستند
فانی ز خود و به دوست باقی این طرفه که نیستند و هستند
این طایفهاند اهل توحید باقی همه خویشتن پرستند
حق تعالی چون بنده ای را شایسته مقام قرب گرداند و او را شراب لطف ابد بچشاند، ظاهر و باطنش را از ریا و نفاق صافی کند، محبت اغیار را در باطن اوگنجایی نمانَد، مشاهد لطف خفی گردد، به چشم عبرت در حقیقت کون نظاره می کند، از مصنوع به صانع می نگرد و از مقدور به قادر می رسد. آنگه از مصنوعات ملول گردد و به محبت صانع مشغول گردد. دنیا را پیش او خطر نماند، عقبی را بر خاطر اوگذر نماند. غذای او ذکر محبوب گردد و تنش در هیجان شوق معبود می نازد و جان در محبت محبوب می گدازد، نه روی اعراض و نه سامان اعتراض، چون بمیرد و حواس ظاهرش از دور فلک بیرون آید،کل اعضاش از حرکت طبیعتش ممتنع گردد این همه تغیّر ظاهر را بود ولیکن باطن از شوق و محبت پر بود «اموات عند الخلق احیاء عند الرب» با خلق مردگان و نزد حق زندگان.
می فرمایدکه: این بندگان رحمت عالمند، بدیشان بلاها دفع شود، زینهار خلقند، درِ روزی به برکت ایشان باز شود و در بلا بسته شود. بر مثال بارانند هرجاکه بارند مبارک باشند و برکت باشند،گنج روان باشند حیات بخش باشند، آب زندگانی باشند باران اگر بر زمین بارد،گندم و نعمت بار آرد وگر بر دریا بارد، صدفها پر دُر کند و درو گوهر رویاند.
بعضی محققان گویند: مراد از این خشکی، قالب و صورت آدمیان است که به برکات صحبت اولیا آراسته گردد و عمل و زهد و نیاز و شفقت و مرحمت و خیرات و صدقات و مسجدها و منارها و معبدها و پلها و رباطها و غیرآن، این همه خیرات ظاهر در عالم از صحبت آن بندگان حاصل شده است و از ایشان دزدیده اند و از ایشان آموخته اند و مراد از باریدن بر دریا، زنده گردانیدن دلهاست و بینا شدن دلها و روشن شدن دلها از صحبت ایشان و آراسته شدن نوعروس جان به جواهر علم و معرفت و شوق و ذوق.
آن عزیزانکه پردۀ عینند در خرابات قاب قوسینند
گاه در عقبهٔ مجاهدهاند گاه در مجلس مشاهدهاند
همه هم بادهاند و هم مستند همه هم نیستند و هم هستند
نیست گشته همه ز غیرت هست عَلَم بی نیازی اندر دست
جسمشان تا ولایت آدم اسمشان تا نهایت عالم
خَمُشانی ز جان بهآیینتر تُرُشانی ز قند شیرینتر
جان فروشان بارگاه عدم خرقه پوشان خانقاه قدم
همه از روی افتقار و وله لا شده در جمال الا الله
نور دیدم درو رونده یکی همچو ماهی رونده بر فلکی
که همی کرد از آن ولایت دور خرقههاشان به تابش پر نور
خواستم تا در آن طریق شوم خواستم تا از آن رفیق شوم
عاشقی زان صف سقیم صحیح پیشم آمد خموش لیک فصیح
دست بر من نهاد و گفت که: بیست هم بدین جا که جای، جای تو نیست
باز پر سوی لایجوز و یجوز رشته در دست صورت است هنوز
تا بر در حجرۀ دل ساکن شدند و هرچه ما سوی الله بود، از دل بیرون کردند، از بهشت و دوزخ و ارواح و اجسام و غیر آن، الا ترک طلب حق نکردند. پس سه چیز آمد: طالب و طلب و مطلوب. پس چون بدین مقام رسیدند، درنگریستند، زنار ترسایی «ثالث ثلاثه» برگردن وجود خود دیدند. از سرادقات عزت خطاب: «ولاتقولوا» بشنیدند، چندان دیده و عقل در برابر داشتندکه طالب و طلب فانی شد، فرد مطلق باقی ماند.
زان می خوردم که روح پیمانهٔ اوست زان مست شدم که عقل، دیوانهٔ اوست
دودی به من آمد، آتشی در من زد زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
لمعان ینبوع اعظم جلال قدس حق از مشرق «افمن شرح الله» چون طالع شد، نه حسن ماند نه خیال نه وهم ماند و نه عقل ماند.
تنا پای این ره نداری چه پویی؟ دلا جای آن بت ندانی، چه جویی؟
از این رهروان مخالف چه چاره چو بر لافگاه سر چار سویی
اگر عاشقی کفر و ایمان یکی دان که در عقل رعناست آن تنگ خویی
تو جانی و انگاشتهستی که شخصی تو آبی و پنداشتی سبویی
همه چیز را تا نجویی نیابی جز این دوست را تا نیابی نجویی
یقین دان که تو او نباشی ولیکن چو تو در میانه نباشی، تو اویی
آدمی اول نطفه بود، آنگه عَلَقه آنگه مضغه، پس حق تعالی فرشته ای را مسلط کند بر رحم مادران که او را ملک الارحام گویند. فرمان آیدکه ای فرشته! نقش کن. آن فرشته از لوح محفوظ، نشان صورت برداشته بود، بیرون از رحم، برابر رحم بایستد و نقاشی کند به فرمان خدای عزوجل چون نقش صورت تمام گشت، فرمان آیدکه ای فرشته! باز رو که ما را با وی سری است، بعد از آن جان اندر وی ترکیب کند و هیچکس نداندکه جان چه چیز است. بعد از آن امر آیدکه بنویس رزق او را و عمل او را و بنویس که شقی است یا سعید. آدم را چون بیافرید، جان را فرمان داد که تا سَرِ وَیْ اندر آمد. سرش که از گل بود،گوشت و استخوان و پوست کُشت، آن باقی همه گل. چشم بازکرد، تن خود را همه گِل دید، تا همهٔ فضلها از خدا بیند. آورده اند از قصهٔ «عازم» که از بنی اسرائیل بود روزی از فساد خانهٔ خویش بیرون آمد و به سوی بیابان می رفت، تا رسید به جایی، قومی دیدکه کِشْت کرده بودند و تیمار داشته تاکشتشان تمام رسیده و بلند شده و دانه ها آکنده شد، لایق درودن و خرمن کردن شد. آتش آوردند و آن همه کشت را سوختند.
با خودگفت: ای عجب، سوختن چنین دخل، دریغشان نمی آید؟ از آنجا درگذشت و حیران و بتعجب میرفت تا رسید به جایی. مردی دیدکه با سنگی میکوشید تا آن سنگ را بردارد. نمی توانست برگرفتن و نمی توانست از جا جنبانیدن سنگی دگر آورده و پهلوی آن نهاده می کوشید تا هر دو را بهم برگیرد. بجنبانید نتوانست برگرفتن. گفت: ای عجب تا یکی بود، نمیتوانست از جا جنبانیدن اکنونکه دو شد وگرانتر شد، چون میتواند از جا جنبانیدن؟ رفت، سنگ سوم آورد، پهلوی آن دو نهاد. چون سه سنگ شد، هر سه را برداشت و روان شد. عازم، این عجایب نیز بدید و باز در بیابان روان شد. گوسفندی دیدکه پنج کس آن را نگاه می داشتند. یکی بر پشت گوسفند سوار شده بود و یکی گوسفند بر او سوار شده بود و یکی پستان گوسفند راگرفته بود و میدوشید یکی سُروُی گوسفند راگرفته بود و یکی دنبه اش را به دو دست گرفته بود و عازم را دستوری پرسیدن نی. از آنجا روان شده، می رفت. ماده سگی دید. در شکم او سگ بچگان جمله به بانگ آمده.
عازم گفت: چه عجایبها دیدم!
چون به در شهر رسید، پیری را دید. گفت: ای شیخ! در این راه که آمدم، عجایبها دیدم.
گفت: چه دیدی؟
گفت: دیدم قومی را کِشْت کرده بودند، چون تمام شد، آتش در زدند.
گفت: آن مثالی است که خدای، خدای تعالی میخواست که به تو بنماید. آنها قومی اندکه طاعتهاکرده بودند، آخر کار به مفسدهها و معصیت مشغول شدند. خداوند تعالی عملهای ایشان را حبطه کرد. «و قد منا الی ماعلموا من علم فجعلناه هباء منثورا»
گفت: دیگر چه دیدی؟
گفت: دیدم مردی سنگی را میخواست که برگیرد، نمی توانست تا تمام قصه را بگفت.
پیرگفت: این مثل مردی است که یک گناه کرد. نزدیک او آن، عظیم و بزرگ بود و میترسید، نمیتوانست آن را برداشتن و از آن اندیشیدن گناهی دیگر بکرد، اندکی سبکتر شد. تا آن سنگ دو شد، دیدکه میجنبانید و چون سنگ اولین تنها بود، نمیتوانست از جای جنبانید. بعد از آن سوم بار،گناهی و فسادی دیگر بکرد، همهٔ گناهها بر او سهل شد و سبک شد.
گفت: ای شیخ! دیدم که گوسفندی بدان صفت که گفته شد.
گفت: آن گوسفند مثل دنیاست. آنکه بر پشت او سوار بود، پادشاهانند و آنکه گوسفند بر او سوار بود، درویشانند که از مردمان چیزی گدایی میکنند و آنکه دنبه اش راگرفته بود، آن مثل مردی است که کارش به پایان آمده است و اجلش نزدیک رسیده و نمانده است الا اندک.
چندت اندوه پیرهن باشد بوک آن پیرهن کفن باشد
و آنکه دیدی که دو شاخ گوسفند را گرفته بود، مثل آنکس است که در دنیا زندگانی نکند، الا به مشقت بسیار و رنج و اما آنکه پستانش را گرفته بودند و میدوشیدند، بازرگانان و خداوندان سرمایه و سود باشند وگفت: دیدم ماده سگی، سگ بچگان در اندرون شکم مادر بانگ میکردند.
گفت: این مثل آنهاست که سخن بیوقت گویند. ایشان به مثل سگ بچگانندکه هنوز در شکم مادرند و بانگ میکنند.
گر در سر و چشم، عقل داری و بصر بفروش زبان را و سر از تیغ بخر
ماهی طمع از زبان گویا ببرید زان مینَبُرند از تن ماهی سر
عازم گفت: ای شیخ فهم کردم، آنچه گفتی، اکنون خانهٔ فلانه که به سیم می رود، کجاست و درکدام محله است؟ میگویند سخت شاهد است و من به هوس او آمدم. شیخ سه بار بر روی عازم تف کرد و گفت: ای بدبخت! پندهات دادند، به گوش نکردی، مثلهات نمودند التفات نکردی. من شیخ نیستم، من ملک الموتم، بدین صورت نمودم و این ساعت جانت را بستانم به امر حق و مهلت ندهم که آب خوری. در حال عازم، زرد شدن آغاز کرد و گداختن گرفت. جانش را قبض کرد در حال به فرمان رب العالمین.
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پندگیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند عذر خواهید ای سپیدیتان دمیده بر عذار
پیش از آن کاین جان عذر آور فروماند ز نطق پیش ازآن کاین چشم عبرت بین فروماند ز کار
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزاگذار
بنگرید اکنون بنات النعشوار از دست مرگ تیرهاشان شاخ شاخ و نیزه هاشان تارتار
در تو حیوانی و شیطانی و رحمانی درست از شمار هر که باشی، آن بُوی روزِ شمار
باش تا از صدمت صور سرافیلی شود صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
*
سیرتی کان در وجودت غالب است هم بر آن تصویر حشرت واجب است
ما بندهای که به حقیقت توبه کند و به سر گناه باز نگردد، خداوند تعالی همهٔ معصیتهای او را طاعت گرداند.
«فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات» کدام بازرگان از این سودمندتر باشدکه معصیت بنده، طاعت گردد و جفا، وفا شود و دوری، نزدیکی شود و بیگانگی، آشنائی گردد بر در بود، به پیشگاه رود. رسول صلی الله علیه و سلم فرمود: به هیچ چیز، فرزند آدم شادمانه تر از آن نبود که در میان بیابان عظیم رسد، فرود آید. و زانوی شتر ببندد وروی زمین را نهالین سازد و دست خود را بالش خودکند و ساعتی بخسبد. چون از خواب بیدار شود، درنگرد شتر رفته باشد و توشهٔ راه و پای افزار و قماش وی بر سر شتر و شتر رفته، همه را برده. گاهی راست دَوَد و گاهی چپ. هیچ جایی اثر و نشان شتر نبیند. دل بر هلاکت بنهد. همانجا باز آیدکه شتر راگم کرده بود. ناگاه شتر را ببیند، مهار در دست و پای افکنده روی به وی نهاده از شادی پیوسته می گوید: «اللهم انت ربی و انا عبدک». این بارگفت: «اللهم انت عبدی و انا ربک» از غایت شادی خطاکرد و خواست گفتن تو خدای منی، من بندۀ تو، از شادی غلط کرد،گفت: یارب، تو بندۀ منی و من خدای تو.
بعد از آن رسول صلی الله علیه و سلم فرمود: خداوند تعالی به توبهٔ بنده عاصی خویش، از آن مردی که شتر را یافت و به یافتن شتر شاد شد، شادتر است. معنی شادی خداوند به توبهٔ بنده آن است که چون بنده به چیزی شاد شود، آن چیز را عزیز دارد، اکنون آن مرد تائب نیز نزد خداوند تعالی سخت عزیز باشد و فرمود که: بنده ای بودکه گناه کند و آن گناه او را در بهشت آرد. گفتند: چون باشد یا رسول اللّه؟ گفت: آن گناه در پیش چشم وی ایستاده بود و وی هر دم پشیمانی می خورد و عذر می خواهد. این پشیمانی و عذر، او را آخر به بهشت اندر آرد. بنده ای چون روز قیامت نامهٔ گناه بیند، راه دوزخ گیرد. او را گویند: روی دیگر برخوان. برخواند، همه طاعت بیند، از بهر آنکه توبهٔ نصوح کرد و حق تعالی معصیتهای او را به طاعت مبدل گردانید، آن خدایی که ریگ را از بهر خلیل آرد و آهن را از بهر داوود موم کرد، نرم وگِل را از بهر عیسی مرغ گردانید و خون حیض را غذای فرزندان گردانید، معصیتها را به طاعت مبدل تواندکردن به روزگار. رسول صلی الله علیه و سلم گفت: شخصی بود «مقبل تمّار» خرما فروختی. زنی بیامد، خرمای نیکو دید بر دکان تمار،گفت: در دکان اندرون بهتر دارم. چون زن به دکان درآمد زن را بوسه داد و در چادر او در آویخت و آن زن او را دفع می کرد و می گفت: بدکاری کردی، به خداوند عاصی گشتی و به خواهر خود به مسلمانی خیانت کردی. مقصود ذکر قصهٔ مقبل نیست، مقصود آن است که نودانی که درمان گناه چه می بایدکردن. مقبل چون توبهٔ نصوح کرد، این آیت بیامد: «والذین اذا فعلوا فاحشه اوظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفر والذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله» جماعتی می گویند این درشأن «بهلول نباش» آمده است. جابر رضی الله عنه روایت می کندکه جوانی بود از انصار، نام وی ثعلبه بن عبدالرحمن بود. خدمت رسول کردی. روزی بر در سرای یکی از انصارگذرکرد و در آن سرای نظرکرد چشم وی بر روی زنی افتادکه خویشتن را میشست. بایستاد در وی بقصد می نگریست ناگاه به دلش آمد نبایدکه خدای تعالی وحی فرستد به رسول علیه السلام در حق من، از آن نظر شهوت پشیمان شد. از مدینه بیرون آمد از شرم، بدان کوه که میان مکه و مدینه است، چهل شبانه روز بان کوه بود و زاری می کرد و رسول از وی می پرسید و آن چهل روز بودکه وحی نمی آمد، تاکافران گفتند: «ودعه ربه و قلاه» ناگاه جبرئیل آمدکه آن بنده در میان کوه، فریاد میخواهد به من از آتش دوزخ. رسول علیه السلام عمر خطاب و سلمان فارسی را رضی الله عنهما بفرستادکه ثعلبه را پیش من آرید. هر دو از مدینه بیرون آمدند. شبان دقاقه را پرسیدند.
گفت: این چنین کس که شما می طلبید، چهل روز است که هر دو دست بر میان سر نهاده است و می نالدکه کاشکی جان من از میان جان ها بستدی و مرا روز قیامت زنده نکردی. چون به کوه رسیدند، بعضی از شب گذشته بود. آن جوان برون آمد و می گفت: یالیتنی قبضت روحی فی الاوراح و تلاشت جسدی فی الاجساد چون عمر او را بگرفت گفت: الامان، الامان، متی الخلاص من الاوزار؟ یا عمر! مرا وقتی پیش رسول برکه وی اندر نماز باشد یا بلال اندر قامت بود.
چون ثعلبه آواز قران خواندن رسول بشنود، عقل از وی زایل شد و بر جای بیفتاد. چون رسول از نماز فارغ شد به نزد ثعلبه آمد. از پرتو رسول ثعلبه به خود آمد و دل بازیافت وگفت: یا رسول الله از تشویرگناه و خجالت گریختم. رسول علیه السلام گفت: آیتی آموزم تراکه بنده را بدان بیامرزند: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار».
گفت: گناه من از آن عظیمتر است. رسول علیه السلام گفت: بل کلام الله، عظیمتر است ازگناه تو. ثعلبه به خانه رفت سه شبان روز در نماز زار و نزار شد. رسول علیه السلام بیامد بر او سروی درکنار نهاد. فرمان آمدکه معصیت او را درگذرانیم ثعلبه هم در آن دم از دنیاگذشت و بر وی نمازکردند «انا لله و انا الیه راجعون»
از روز قیامت جهان سوز بترس وز ناوک انتقام دل دوز بترس
ای در شب حرص خفته در خواب دراز صبح اجلت دمید، از روز بترس
*
کتبت کتاباً و الفواد معذب و قلبی علی جمر الرضا یتقلب
وکنت اظنّ الموت اصعب فرقة ففرقتکم عندی اشدّ و اصعب
و صلی الله علیه محمد و اله الاکرمین.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به مضامین عرفانی و اخلاقی میپردازد و به دعا، توبه و نقش بندگان خاص خدا در برکت و نجات دنیا اشاره دارد. نویسنده از خداوند میخواهد تا جان مشتاقان را به سحر و رحمت خود برساند و دردمندان را درمان کند. او به این مفهوم میپردازد که بندگان خالص و صادق خداوند، برکت بر زمین میآورند و دنیا را با اعمال خوب و محبت نسبت به خدا و بندگانش زنده میکنند. همچنین، نویسنده به داستانها و مثالهایی از وقایع تاریخی و قرآنی اشاره میکند که نشاندهنده عاقبت خوب توبهکنندگان و مجازات معصیتکاران است. در نهایت، پیام اصلی متن حول اهمیت توبه، محبت به خدا و بندگان، و زنده نگهداشتن خاطر محبتی است که باید در زندگی انسانها وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای پادشاهان و سروران! جان عاشقان را که در جستجوی ملاقات شما از دریای وجود به کشتی کوشش میرسند، به سلامت و خوشبختی به ساحل فضل و رحمت خود برسانید. بیماران و داغدیدگان را با درمان و شفای خود، به صحت و عافیتی جاودانه برسانید. دیده دل هر یک را به تماشای نورها و شکوفههای باغ غیب بگشایید. مسافران شبزندهدار را از انحراف و بیراهی در تاریکیهای نفسانی حفظ کنید. ای خدایی که به فرمان «نازل شوید»، ارواح ما را در دام و دانهٔ جسم خاکی گرفتار کردی، به برکت فضلت، ما را از این دام به دنیای وسیع غیب هدایت کن، ای پروردگار جهانیان و ای بهترین یاریدهنده. بیایید نخستین کلمات را با یک روایت از احادیث پیامبر گرامی، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم آغاز کنیم: در معتبرترین اخبار آمده است که ایشان فرمودند: «خدای تبارک و تعالی بندگانی بزرگوار دارد که محل آنها در زمین به مانند محل باران بر روی زمین است که دانه را میکارد و دریا را میچرخاند و درختان را میآورد.» چنین میفرماید اصلاحگر هر ناپسندی، کلید هر آرزو، پناه مطیع و عاصی، و راهنمای دور و نزدیک صلی الله علیه و سلم: خداوند خالق زمین و زمان، آفرینندهٔ هفت آسمان، خداوند بیاندازه و سلطان بینهایت، در این جهان خاکی بندگانی دارد که از جان و دل پاکترند.
هوش مصنوعی: کسانی که در عالم پیش از تولد (عالم الست) دچار شگفتی و سرمستی شدهاند، هنوز هم به آن عهد و پیمان وفادارند و از آن یاد میکنند.
هوش مصنوعی: در خانهی درد، پاها بستهاند و در هنگام فرارسیدن مرگ، دستها باز میشوند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه شربت شادی و مستی را نوشیدند، از نگرانیها و امیدها رهایی یافتند.
هوش مصنوعی: آنها از عین و غین رهایی یافتند و هرگز دلشان در گذشته و آینده بسته نشد.
هوش مصنوعی: آنها چالاک شدند و سپس با یک گام از جویِ ایجاد وارد شدند.
هوش مصنوعی: از مقام و موقعیت بالایی که داشتند، بر جایگاه رهبری و مدیریت قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: انسان باید از خودگذشتگی کند و به دوستش بپیوندد، چون در عین اینکه برخی افراد شاید به نظر نرسند، اما در واقع وجود دارند.
هوش مصنوعی: این گروه تنها به یکتاپرستی معتقدند، در حالی که دیگران تنها خود را میپرستند.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند، بندهای را لایق مقام قرب خود گرداند و او را با نعمتهای بیپایان خود سیراب کند، ظاهر و باطن او را از دورویی و نفاق پاک میسازد. در دل او جایی برای محبت دیگران نخواهد ماند و لطف خفی خداوند را میبیند. به چشم بصیرت به واقعیت جهان نگاه میکند و از مخلوقات به خالق مینگرد. سپس از مصنوعات دنیوی خسته و دلزده میشود و عاشق محبت خالق میگردد. دنیا در نظرش بیارزش میشود و آخرت نیز به فکرش نمیآید. غذای او ذکر معشوق است و جسمش به شوق معبود میرقصد و روحش در عشق محبوب میسوزد. او نه از دنیا روی برمیتابد و نه به چیزی اعتراضی دارد. زمانی که بمیرد و حواسش از دنیا دور شود، تمام اعضایش دیگر از حرکت طبیعت استفاده نمیکنند، ولی باطنش مملو از شوق و محبت است. مردگان نزد مردم به چشم میآیند، ولی در نزد خداوند زندهاند.
هوش مصنوعی: این بندگان، مظهر رحمت در عالم هستند. بلاها از آنها دور میشود و به خاطر وجودشان، درهای روزی به روی مردم گشوده میشود و مشکلات بسته میگردد. آنان مانند باران هستند که هر جا بارند، برکت و خیر به همراه دارند. آنها همچون گنجی جاری هستند که زندگیبخش و مایه حیات هستند. بارانی که بر زمین میریزد، سبب رشد گندم و نعمتها میشود و اگر بر دریا ببارد، مرواریدها را از صدفها بیرون میآورد و گوهرها را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: برخی از پژوهشگران معتقدند که منظور از خشکی در اینجا، جسم و ظاهر انسانهاست که با برکت گفتوگو با افراد خیر و اولیا تزئین میشود. اعمال نیک، زهد، نیازمندی، شفقت، محبت، خیرات، صدقات، و ساخت مسجدها و سایر اماکن نیکو، همگی ناشی از همراهی با این بندگان خداست. آنها این کارهای خیر را از جمع این افراد آموختهاند. همچنین، باریدن بر دریا به معنای زنده کردن دلها و بینا کردن آنهاست تا از طریق این صحبتها دلها روشن و جان انسانها با علم و معرفت زینت یابد و شوق و ذوقی تازه پیدا کند.
هوش مصنوعی: آنان که به حقیقت و باطن آگاهاند، در میان معصیت و گناهان نیز به مرحلهای از رفعت و قرب به خداوند بخشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: گاهی در پشت پرده تلاش و کوشش میکنند و گاهی در مجلس و جمع دوستان به تماشا و مشاهده میپردازند.
هوش مصنوعی: همه در حال نوشیدن و در عین حال در حال مستی هستند، اما در عین حال همگان وجود ندارند و همگی هم وجود دارند.
هوش مصنوعی: همه چیز به خاطر غیرت از بین رفته است و پرچم بینیازی در دست است.
هوش مصنوعی: وجودشان به اندازهایی است که به تمام دنیا و حتی فراتر از آن، در جزئیات و عظمت خود حیرتانگیز هستند.
هوش مصنوعی: خاموشیها و سکوتهایی که از دل برمیخیزند، به اندازهای عمیق و زیبا هستند که با زودخویی و تلخی چیزهای شیرین قابل مقایسه نیستند.
هوش مصنوعی: فروشندگان جان در کاخ بیوجودی، پوشندگان ردا در خانقاه و مکانهای معنوی.
هوش مصنوعی: همه ما به خاطر نیاز و عشق عمیق به زیباییهای الهی، در برابر جمال خداوند متواضع و خاضع هستیم.
هوش مصنوعی: من نوری را دیدم که در آن در در حال سیر و حرکت بود، شبیه به ماهی که در آسمان شناور است.
هوش مصنوعی: او از آن سرزمین دور، لباسهای خاص خود را بهدلیل نور تابناک به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: خواستم که در آن مسیر قرار بگیرم و خواستم که با او دوست شوم.
هوش مصنوعی: عشق من از درد و ناراحتی به سمت من آمد، در حالی که ساکت بود اما سخنانش بسیار مفهوم و پرمعنا بود.
هوش مصنوعی: دستش را بر من گذاشت و گفت: به یقین، تو در این مکان جایگاهی نداری.
هوش مصنوعی: به سوی چیزهای غیرمجاز و مجاز باز مینگریم، این در حالی است که رشتهای که به دست صورت است هنوز برقرار است.
هوش مصنوعی: آنها در دل خود سکونت کردند و هر چه به سمت خدا مربوط بود را از دل خارج کردند، از جمله بهشت و دوزخ و ارواح و اجسام و غیره، فقط در پی طلب حقیقت باقی ماندند. در اینجا سه چیز پدید آمد: طالب (جستجوگر)، طلب (جستجو) و مطلوب (هدف). زمانی که به این مرحله رسیدند، نگاهی به خود انداختند و متوجه شدند که نشانههای ترسایی "ثالث ثلاثه" بر گردن وجودشان قرار دارد. از لایههای عزت صدایی شنیدند که میگفت: "نیاگا میزنید." آنچنان بصیرت و عقل داشتند که طالب و طلب از میان رفتند و تنها فرد مطلق باقی ماند.
هوش مصنوعی: من از اینکه به شراب او مینوشم شادمانم، زیرا روح و جان من به خاطر او سرشار از زندگی است. من به خاطر او مست شدم، چرا که عقل و فهمام تحت تأثیر عشق او دیوانه و حیران شده است.
هوش مصنوعی: دود به سوی من آمد و آتشی در وجودم برافروخت، از آن شمعی که نورش مانند آفتاب برای پروانه است.
هوش مصنوعی: زمانی که منبع عظیم جلال و پاکی حق از مشرق «افمن شرح الله» ظهور کرد، نه زیبایی باقی ماند، نه خیال، نه تصور، و نه حتی عقل.
هوش مصنوعی: اگر تو در این مسیر هیچ توشهای نداری، پس به کجا میروی؟ یا ای دل، اگر نمیدانی که جای آن معشوق کجاست، پس چه چیزی را دنبال میکنی؟
هوش مصنوعی: با این مخالفانی که در مسیر هستند، چه باید کرد وقتی که در سرزمینی پر از دروغ و فریب قرار داریم؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق صرف نظر از کفر و ایمان را یکی بداند، نشاندهنده تنگنظری اوست که در عقل و فهمش محدودیت دارد.
هوش مصنوعی: تو زندهای و فکر کردی که شخصی هستی، در حالی که به مانند آب با طراوت و شفاف هستی و گمان کردی مانند یک پارچ میباشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به جستجوی واقعی نپردازی، نمیتوانی همه چیز را پیدا کنی، مگر اینکه این دوست را پیدا کنی که در جستجوی واقعی به تو کمک کند.
هوش مصنوعی: بدان که تو او نیستی، اما وقتی تو در میان نباشی، تو همان او میشوی.
هوش مصنوعی: انسان ابتدا به صورت نطفه شکل میگیرد، سپس به مرحلهی عَلَقه و بعد به مرحلهی مضغه تبدیل میشود. در این میان، خداوند فرشتهای را بر رحم مادران مقرر میسازد که به او ملک الارحام میگویند. به این فرشته دستور داده میشود تا شکل انسان را طراحی کند. فرشته از لوح محفوظ برای طراحی صورت استفاده میکند و سپس در برابر رحم میایستد و به فرمان خدا تصویر را نقاشی میکند. هنگامی که تصویر کامل شد، به او دستور میرسد که روی برگرداند چرا که میان ما و این انسان ارتباطی وجود دارد. بعد از آن، جان در او قرار میگیرد و هیچکس نمیداند که ماهیت جان چیست. سپس به فرشته گفته میشود که رزق و اعمال او را بنویسد و تعیین کند که آیا او شقی (بدبخت) خواهد بود یا سعید (خوشبخت). زمانی که انسان خلق شد، جان را به او دستور داده میشود که وارد سر او شود. سر او که از گل ساخته شده، گوشت و استخوان و پوست پرورش مییابد و باقی جسم نیز از گل است. وقتی چشمانش را باز میکند، بدنش را از گل مشاهده میکند و میفهمد که همهی نعمتها از سوی خداوند است. داستانی از «عازم» از بنی اسرائیل آوردهاند که روزی از خرابی خانهاش خارج شده و به سمت بیابان میرود. او به جایی میرسد و قومی را میبیند که مشغول کشت و کار هستند و برداشت محصول خود کردهاند. اما آنها آتش میآورند و تمام کشت را سوزانده و خراب میکنند.
هوش مصنوعی: با خود گفت: چطور ممکن است کسی به سوزاندن چنین درآمدی بیتوجه باشد؟ از آنجا عبور کرد و در حالی که متحیر شده بود، به راهش ادامه داد تا به جایی رسید. مردی را دید که با سنگی در تلاش بود آن را بلند کند. او نمیتوانست سنگ را بردارد و حتی نتوانسته بود حرکتش دهد. سپس سنگی دیگر آورد و کنار سنگ اول گذاشت و تلاش میکرد هر دو را با هم بلند کند، اما موفق نشد. با خود فکر کرد: چطور ممکن است او که با یک سنگ نمیتواند حرکت کند، حالا که دو سنگ دارد توانایی این کار را داشته باشد؟ سپس سنگ سومی آورد و کنار دو سنگ دیگر گذاشت. وقتی تعداد سنگها به سه رسید، توانست هر سه را بلند کند و به راهش ادامه داد. این عجایب را مشاهده کرد و دوباره در بیابان پیش رفت. در راه گوسفندی را دید که پنج نفر آن را نگه داشته بودند. یکی بر پشت گوسفند سوار شده بود، یکی دیگر سوار گوسفند بود، یکی به پستان گوسفند چنگ زده و میدوشید، یکی سر گوسفند را گرفته بود و دیگری دنبهاش را دو دست گرفته بود و هیچکدام نمیتوانستند به او چیزی بگویند. سپس از آنجا حرکت کرد و به سمت جلو رفت. در ادامه ماده سگی را دید که در شکمش بچههای سگ شروع به پارس کردند.
هوش مصنوعی: عازم گفت: چه شگفتیهایی را تجربه کردم!
هوش مصنوعی: وقتی به دروازه شهر رسید، مردی سالخورده را دید. به او گفت: ای پیر! در این مسیری که آمدهام، چیزهای شگفتانگیزی را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: از او پرسید: چه چیزی دیدی؟
هوش مصنوعی: گفت: دیدم که گروهی را کشتند و زمانی که کارشان تمام شد، آتش را روشن کردند.
هوش مصنوعی: او گفت: این یک نمونه است که خداوند میخواست به تو نشان بدهد. آنها قومی بودند که در ابتدا کارهای نیک انجام میدادند، اما در پایان به فساد و گناه روی آوردند. خداوند اعمال آنها را نابود کرد. «و قد منا الی ماعلموا من علم فجعلناه هباء منثورا»
هوش مصنوعی: او پرسید: تو چه چیز دیگری دیدی؟
هوش مصنوعی: گفت: دیدم مردی سعی میکرد سنگی را بردارد، اما نمیتوانست تا وقتی که تمام داستان را گفت.
هوش مصنوعی: پیر گفت: این داستان شبیه مردی است که یک بار مرتکب گناهی شد. او به خاطر گناهش خیلی ترسیده بود و نمیتوانست آن را فراموش کند، بنابراین احساس سنگینی میکرد. اما کمکم با گذشت زمان، بار گناهش کمی سبکتر شد. وقتی که گناهش زیاد شد، دیگر نتوانست خود را از ترس و نگرانی محافظت کند. او در نهایت که سه بار مرتکب گناه شد، احساس کرد که همهٔ گناهان برایش آسانتر و قابل تحملتر شدهاند.
هوش مصنوعی: او گفت: ای شیخ! من گوسفندی را دیدم که ویژگیهایی که گفته شد را داشت.
هوش مصنوعی: او گفت: آن گوسفند شبیه دنیاست. کسی که بر روی آن نشسته، پادشاهان هستند و کسی که بر روی گوسفند نشسته، درویشان هستند که از دیگران چیزی طلب میکنند. و آن کسی که دم گوسفند را گرفته، همانند مردی است که کارش به پایان رسیده و زمان مرگش نزدیک است و دیگر چیزی جز کم باقی نمانده.
هوش مصنوعی: چندین غم و اندوه در لباس وجود دارد، زیرا ممکن است آن لباس به کفن تبدیل شود.
هوش مصنوعی: شخصی که دو شاخ گوسفند را در دست داشت، به مانند کسی است که در زندگی دنیوی خود جز با سختی و زحمت نمیتواند زندگی کند. اما آن کسی که پستان گوسفند را گرفته و شیر میدوشد، نماد بازرگانان و صاحبان سرمایه و سود است. همچنین، من دیدم که سگی که در شکم مادرش بود، به نرمی صدا میکرد.
هوش مصنوعی: او گفت: این شبیه افرادی است که در زمان نادرستی حرف میزنند. آنها مانند بچههای کوچک درون شکم مادر هستند که هنوز به دنیا نیامدهاند و صدا میزنند.
هوش مصنوعی: اگر در فکر و نگاه خود، عقل و فطرت داری، بهتر است زبانت را بفروشی و با آن، یک سر از دانش و بصیرت بدست آوری.
هوش مصنوعی: ماهی که زبانی گویا دارد، به خاطر طمعش دمش را میبرد. از این رو، سر ماهی را نمیبرند تا او را از تنش جدا کنند.
هوش مصنوعی: عازم گفت: ای شیخ، فهمیدم چه گفتی. حالا خانهٔ فلانی که به سمت نقره میرود کجاست و در کدام محله قرار دارد؟ میگویند که بسیار زیباست و من به خاطر او وسوسه شدم. شیخ سه بار به عازم تف کرد و گفت: ای بدبخت! نصیحتها به تو رسید اما گوش نکردی، تو را آسیب زدند و توجه نکردی. من شیخ نیستم، من ملک الموت هستم. به این شکل ظاهر شدم و اکنون جانت را طبق فرمان حق میگیرم و به تو مهلت نمیدهم حتی برای نوشیدن آب. در آن لحظه، عازم رنگش زرد شد و حالت تنگی نفس گرفت. جانش به فرمان پروردگار عالم قبض شد.
هوش مصنوعی: ای صاحبنظران و صاحبان اعتبار، ای کسانی که در ماجرای عذر خواهی و پوزش دادن تخصص دارید.
هوش مصنوعی: نگرانی نکنید که سیاهیها شما را گرفته است، زیرا پند گرفتن از آنها ممکن است. به شما که سپید و روشن هستید، باید بگویم که زیباییتان در چهرهتان تابیده است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این جان به عذرخواهی افتد و سخن بگوید، قبل از اینکه این چشم عبرتانگیز از مشاهده کارها بازبماند.
هوش مصنوعی: در میان پادشاهان، تعداد زیادی وجود داشتند که تیرهایشان از آسمان هدفگیری میکرد و نشانهگیریشان شبیه ستاره «پروین» و «جوزا» بود.
هوش مصنوعی: نگاه کنید اکنون دختران نعش، به دور مرگ احاطه شدهاند. تیرهای آنها به شکل شاخ درآمده و نیزههایشان به حالت تارتار وبا کج و خمیده هستند.
هوش مصنوعی: در وجود تو هم جنبه حیوانی و شیطانی وجود دارد و هم جنبه رحمانی. در واقع، تو هر کسی که باشی، عطر و بوی روزگاریت را به همراه داری.
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا آسیب تو باعث شود چهره زیبا و دلگشا تو پنهان و باطن زشت تو نمایان شود.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا Oktober 2023 موجود است، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: سیرتی که در وجودت برتری دارد، باید بر آن عکس و تصویر نیز حاکم باشد.
هوش مصنوعی: هر بندهای که با sincerest توبه کند و دیگر به گناهان خود بازنگردد، خداوند متعال تمام معصیتهای او را تبدیل به اعمال نیک میکند.
هوش مصنوعی: افرادی که از گناهان خود توبه میکنند و به کارهای نیک روی میآورند، به حالتی از آرامش و نزدیکی با خداوند میرسند. اگر شخصی در بیابانی وسیع گم شود و ناگهان شتر خود را پیدا کند، شادی و خوشحالی فراوانی را تجربه خواهد کرد. این شادی به حدی است که ممکن است در بیان احساسات خود دچار اشتباه شود و به جای اینکه بگوید "خدای من تو هستی و من بنده تو هستم"، به زبانش بیفتد و بگوید "تو بنده منی و من خدای تو هستم". این نشاندهنده شادی و خوشحالی عمیق او از پیدا کردن آنچه که گم کرده است، میباشد.
هوش مصنوعی: پس از آن رسول اکرم (ص) فرمودند که خداوند متعال به توبه بندهای که خطا کرده است، از مردی که شتر خود را پیدا کرد و از خوشحالی ناشی از این پیدا کردن شاد شد، بیشتر شاد میشود. شادی خداوند به توبه بندگان به این معناست که وقتی بندهای به چیزی خوشحال میشود، آن چیز برای او ارزشمند میگردد. بنابراین، آن مردی که توبه کرده نیز در نزد خداوند بسیار عزیز است. ایشان بیان کردند که بندهای وجود دارد که گناه کرده و این گناه او را به بهشت میبرد. وقتی درباره چگونگی این موضوع پرسیدند، فرمودند که این بنده هر بار که به گناه خود فکر میکند، احساس پشیمانی میکند و از خدا عذرخواهی مینماید. این پشیمانی و عذرخواهی در نهایت او را به بهشت هدایت میکند. شخصی که در روز قیامت نامهی گناهانش را میبیند، به سمت دوزخ میرود، اما به او گفته میشود که روی دیگر را بخواند و او همهی کارهای نیک خود را میبیند. علت این وضعیت آن است که او توبهای پاک و صادقانه کرده و خداوند معصیتهای او را به اعمال نیک تبدیل کرده است. خداوند قادر است هر چیزی را به نیکی بدل کند، همانطور که سنگ را برای حضرت ابراهیم و آهن را برای داوود نرم کرده و خون حیض را غذایی برای فرزندان قرار داده است. سپس رسول الله (ص) به داستان «مقبل تمّار» اشاره کردند که خرما میفروخت و زنی به دکان او آمد و در دکان او بیشتر از خرماهایش دید. مقبل در آن لحظه عمل ناپسندی انجام داد و وقتی آن زن از او دور شد، از کردهی خود پشیمان گردید و توبه کرد. در پی این توبه، آیهای نازل شد که درباره کسانی که گناه کرده و سپس به یاد خدا میافتند و از او طلب آمرزش میکنند، بود. جابر (رض) نیز درباره جوانی از انصار به نام «ثعلبه بن عبدالرحمن» روایت میکند. او خدمت رسول (ص) رسید و روزی به خانه یکی از انصار گذر کرد و به صورت تصادفی به زنی که در حال شستن خود بود، نگاه کرد. از این عمل خود پشیمان شد و از ترس این که خداوند به پیامبر وحی نازل کند، از مدینه خارج شد و به کوهی رفت و به مدت چهل روز در آنجا به زاری پرداخت. رسول الله (ص) و یارانش در جستوجوی او بودند تا اینکه وحی به ایشان آمد و خداوند به پیامبر گفت که ثعلبه در کوه است و از عذاب آتش میخواهد. رسول (ص) عمر و سلمان فارسی را فرستادند تا او را به حضورشان بیاورند.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که شما دنبالش هستید، چهل روز است که دستانش را بر سر گذاشته و ناله میزند که ای کاش جان من از جانها جدا میشد و مرا در روز قیامت زنده نمیکردی. وقتی به کوه رسیدند، برخی از شب گذشته بودند. آن جوان بیرون آمد و میگفت: ای کاش روح من در عالمی دیگر گرفته میشد و تنم در میان اجساد ناپدید میشد. وقتی عمر او را گرفت، گفت: ایمنی بده، ایمنی بده، کی خلاص شوم از بار گناهان؟ یا عمر! مرا زمانی پیش پیامبر ببر وقتی در حال نماز است یا بلال در حال اقامه نماز باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که ثعلبه صدای قرآن خواندن پیامبر را شنید، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و حالتی از سکوت و حیرت به او دست داد. وقتی پیامبر بعد از نماز به سمت او آمد، ثعلبه به هوش آمد و احساس کرد که دوباره قدرت تفکر و دلش را به دست آورده است. او گفت: "ای پیامبر خدا، از گناهان و شرم خود فرار کردهام." پیامبر به او گفت: "دعایی را به تو میآموزم که با آن میتوانی از خدا درخواست آمرزش کنی: «پروردگارا، در دنیا به ما نیکی عطا کن و در آخرت نیز، و ما را از عذاب آتش نگاهدار.»"
هوش مصنوعی: گفت: گناه من خیلی بزرگتر است. پیامبر (ص) پاسخ داد: نه، کلام خداوند بزرگتر از گناه توست. سپس ثعلبه به خانهاش رفت و سه روز و شب در نماز و دعا مشغول شد. پیامبر (ص) به سراغ او آمد و در کنار او درختی قرار داد. فرمان رسید که گناه او بخشیده شود، اما در همان لحظه ثعلبه از دنیا رفت و بر او نماز خوانده شد. «ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم.»
هوش مصنوعی: از روز قیامت و عذابهای شدید آن بترس، و همچنین از عواقب انتقامجویانهای که ممکن است بر دلها تأثیر بگذارد، حذر کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که در شب به خواب سنگین رفتهای، صبح زود مرگ تو فرا رسیده است. از روز بترس.
هوش مصنوعی: من نوشتهای نوشتم در حالی که دلم در عذاب بود و قلبم مانند آتش در حال تلاطم و بیقراری بود.
هوش مصنوعی: من فکر میکنم که مرگ سختترین جدایی است و جدایی از شما برای من بسیار سختتر و دردناکتر است.
هوش مصنوعی: و درود خدا بر محمد و خاندان نیکوکار او باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.