در جمله، چندانکه به شهر رسید او را طلب کرد. چون بدو رسید زرگر استبشاری تمام فرمود و او را به اعزاز و اجلال فرود آورد، و ساعتی غم و شادی گفتند و از مجاری احوال یک دیگر استعلامی کردند. در اثنای مفاوضت سیاح ذکر پیرایه بازگردانید و عین آن بدو نمود. تازگی کرد و گفت: انا ابن بجدتها، کار من است، به یک لحظه دل ازین فارغ گردانم.
و آن بیمروت خدمت دختر امیر بودی، پیرایه را بشناخت، با خود گفت: فرصتی یافتم، اگر اهمال ورزم و آن را ضایع کنم از فواید حزم و حذاقت و منافع عقل و کیاست بیبهره گردم، و پس ازان بسی باد پیمایم و در گرد آن نرسم. عزیمت بر این غدر قرار داد و به درگاه رفت و خبر داد که: کشنده دختر را با پیرایه بگرفتهام حاضر کرده. بیچاره چون مزاج کار بشناخت زرگر را گفت:
کشتی مرا به دوستی و کس نکشته بود
زین زارتر کسی، را هرگز به دشمنی
ملک گمان برد که او گناهکار است، و جواهر مصداق آن آمد؛ بفرمود تا او را گرد شهر بگردانند و برکشند. در اثنای این حال آن مار که ذکر او در تشبیب بیامدهست او را بدید، بشناخت و در حرس به نزدیک او رفت، و چون صورت واقعه بشنود رنجور شد و گفت: «ترا گفته بودیم که آدمی بدگوهر و بی وفا باشد و مکافات نیکی بدی پندارد و مقابله احسان به اساءت لازم شمرد قال علیه السلام: اتق شر من احسنت الیه عند من لا اصل له. و هرکه از لئیم بیاصل و خسیس بیعقل مردی چشم دارد و در دفع حوادث بدو استعانتی کند همچنان باشد که آن عربی گفته است «مثقل استعان بذقنه. »
من این محنت را درمانی اندیشیدهام و پسر امیر را زخمی زدهام، و همه شهر در معالجت آن عاجز آمدهاند. این گیاه را نگاه دار، اگر با تو مشاورتی رود، پس از آنکه کیفیت حادثه خویش مقرر گردانیده باشی بدو ده تا بخورد و شفا یابد. مگر بدین حیلت خلاص و نجات دست دهد، که آن وجهی دیگر نمیشناسم.» سیاح عذرها خواست و گفت: خطا کردم در آنچه در راز خود ناجوانمردی را محرم داشتم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: وقتی به شهر رسید، او را احوالپرسی کردند و بسیار خوشحال شدند. در حین صحبت، شخصی از سیاح پیرایهای را نشان داد و گفت که میتواند مشکل را حل کند. او با خود فکر کرد که اگر این فرصت را از دست بدهد، به زیان عقل و هوش خود خواهد بود. بنابراین تصمیم گرفت به درگاه برود و خبر بدهد که کشنده دختر امیر را به همراه پیرایه دستگیر کرده است. در این میان، دختر آن شخص از او شکایت کرد که او بدون دلیل او را مورد اتهام قرار داده و در حال نقل و انتقال او را به خاطر دوستیاش کشته است.
ملک به او شک کرد و دستور داد تا او را گرد شهر بگردانند. در این حین، شخصی به نام مار که در گذشته به او هشدار داده بود که به دوستان بدگوهر اعتماد نکند، متوجه ماجرای او شد و لزوم احتیاط در مواجهه با افراد بیاصل و بخیل را تأکید کرد. او به سیاح گفت که درمانی برای رنجور شدن پسر امیر پیدا کرده و باید از آن استفاده کند. سیاح عذرخواهی کرد و گفت که در راز خود به ناجوانمردی اعتراف کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی به شهر رسید، او را خواستند. زمانی که او به او رسید، زرگر تمام احترام و ارادت را نشان داد و به او افتخار و بزرگی بخشید. مدتی با هم صحبت کردند و از حال یکدیگر باخبر شدند. در حین گفتگو، سیاح چیزی را که به یاد داشت بازگو کرد و به او نشان داد. او خوشحال شد و گفت: "من پسر زنی هستم که به او فخر میکنم، این کار متعلق به من است و به زودی از این موضوع رها میشوم."
هوش مصنوعی: او که بیرحم بود و به خدمت دختر امیر مشغول بود، متوجه پیرایه شد و با خود فکر کرد: اکنون فرصتی به دست آوردهام؛ اگر تعلل کنم و این فرصت را از دست بدهم، از فواید تدبیر و مهارت و عقل و هوش بیبهره میمانم و بعد از آن مدتها در سر میچرخم و به نتیجه نخواهم رسید. بنابراین تصمیم به خیانت گرفت و به درگاه رفت و خبر داد که: قاتل دختر را با پیرایه دستگیر کردهام. ناگهان، وقتی دختر متوجه شد که او چه کار کرده، به زرگر گفت:
هوش مصنوعی: کشتی من به خاطر دوستی کسی غرق نشده بود، هیچکس به بدتری از این، به دشمنی با من اقدام نکرده است.
هوش مصنوعی: ملک فکر کرد که او گناهکار است و نشانههایی هم به این موضوع وجود داشت؛ بنابراین دستور داد او را در شهر گردانده و معرفی کنند. در این حین، ماری که در تشبیه قبلی ذکر شده بود، او را دید و شناسایی کرد. وقتی داستان را شنید، ناراحت شد و گفت: «به تو گفته بودیم که انسانها ممکن است بدجنس و بیوفا باشند، و کسی که نیکی را به بدی پاسخ میدهد، سزاوار چنین رفتاری است. همچنین گفته شده که باید از شر کسانی که به نیکی با آنها رفتار کردیم، دوری کنیم، به ویژه از کسانی که هیچ اصول و پایهای ندارند. و اگر کسی انتظار کمک از فردی پست و بینزا را داشته باشد، مانند این است که بخواهد از چانه خود برای حمل بار سنگین کمک بگیرد.»
هوش مصنوعی: من این درد را به عنوان یک درمانی در نظر گرفتهام و به پسر امیر آسیب زدهام، و حالا تمام شهر در درمان او ناتوان شدهاند. این گیاه را نگهدار، اگر به تو مشورتی ارائه شد، بعد از اینکه وضعیت حادثهات را مشخص کردی، به او بده تا بخورد و خوب شود. مگر اینکه به این شیوه بتوانی نجات پیدا کنی، زیرا من شیوه دیگری نمیشناسم. سیاح عذرخواهی کرد و گفت: در آنچه که در راز خود به ناجوانمردی اعتراف کردم، اشتباه کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.