آوردهاند که در مرغزاری که نسیم آن بوی بهشت را معطر کرده بود و برعکس آن روی فلک را منور گردانیده، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره هزار سپهر حیران
سحاب گویی یاقوت ریخت برمینا
نسیم گویی شنگرف بیخت برزنگار
بخار چشم هوا و بخور روی زمین
ز چشم دایه باغ است و روی بچه خار
وحوش بسیار بود که همه بسبب چراخور و آب در خصب و راحت بودند، لکن بمجاورت شیر آن همه منغص بود. روزی فراهم آمدند و جمله نزدیک شیر رفتند و گفتند: تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از مایکی شکار میتوانی شکست و ما پیوسته در بلا و تو در تگاپوی و طلب. اکنون چیزی اندیشیده ایم که ترا دران فراغت و ما را امن و راحت باشد. اگر تعرض خویش از ما زایل کنی هر روز موظف یکی شکاری پیش ملک فرستیم. شیر بدان رضا داد و مدتی بران برآمد. یک روز قرعه بر خرگوش آمد. یاران را گفت: اگر در فرستادن من توقفی کنید من شما را از جور این جبار خون خوار باز رهانم. گفتند: مضایقتی نیست. او ساعتی توقف کرد تا وقت چاشت شیر بگذشت، پس آهسته نرم نرم روی بسوی شیر نهاد. شیر را دل تنگ یافت آتش گرسنگی او را بر باد تند نشانده بود و فروغ خشم در حرکات و سکنات وی پدید آمده، چنانکه آب دهان او خشک ایستاده بود و نقض عهد را در خاک میجست.
خرگوش را بدید، آواز دادکه: از کجا میآیی و حال وحوش چیست؟ گفت: در صحبت من خرگوشی فرستاده بودند، در راه شیری از من بستد، من گفتم: «این چاشت ملک است »، التفات ننمود و جفاها راند و گفت: «این شکارگاه و صید آن بمن اولی تر، که قوت شوکت من زیادت است. » من شتافتم تا ملک را خبر کنم. شیربخاست و گفت: او را بمن نمای.
خرگوش پیش ایستاد و او را بسر چاهی بزرگ برد که صفای آن چون آینه ای شک و یقین صورتها بنمودی و اوصاف چهره هر یک بر شمردی.
و گفت: در این چاهست و من از وی میترسم، اگر ملک مرا در برگیرد، او را نمایم. شیر او را در برگرفت و بچاه فرونگریست، خیال خود و ازان خرگوش بدید، او را بگذاشت و خود را در چاه افگند و غوطی خورد و نفس خون خوار و جان مردار بمالک سپرد.
خرگوش بسلامت باز رفت. وحوش از صورت حال و کیفیت کار شیر پرسیدند، گفت: او را غوطی دادم که چون گنج قارون خاک خورد شد. همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند، و این بیت را ورد ساختند:
[بیت در منبع ما نیست]
[بیت در منبع ما نیست]
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک مرغزار زیبا که نسیم آن بوی بهشت میداد، وحوش از زندگی در کنار شیر خسته شده بودند و درخواست کردند که شیر به آنها آرامش دهد. آنها پیشنهاد کردند هر روز یکی از آنها به عنوان شکار برای شیر بفرستند تا از خطر او در امان باشند. شیر با این پیشنهاد موافقت کرد.
یک روز قرعه به نام خرگوش افتاد، اما او به شیر نزدیک نشد و به بهانهای از او دوری کرد. در نهایت، شیر به شدت گرسنه و عصبانی شد و خرگوش را مجبور کرد او را به شکارگاه ببرد. خرگوش که از شیر میترسید، او را به سمت چاهی بزرگ برد و به شیر گفت که درون چاه شکار خاصی وجود دارد. وقتی شیر به چاه نگاه کرد، در آن افتاد و غرق شد.
خرگوش به سلامت به سایر وحوش بازگشت و به آنها خبر داد که شیر مرده است، و همه خوشحال شدند و به زندگی آرام خود در مرغزار ادامه دادند. در پایان، آنها شعری درباره این اتفاق سرودند.
هوش مصنوعی: در جایی که نسیم خوشبو، عطر بهشت را پخش کرده بود و آسمان را روشن کرده بود، از هر شاخه هزاران ستاره درخشان میدرخشید و در هر ستاره، هزاران آسمان شگفتزده وجود داشت.
هوش مصنوعی: ابرها گویی یاقوتهای قرمز را بر روی دشت میریزند و نسیم هم گویی رنگ قرمز زنگار را بر محیط پخش میکند.
هوش مصنوعی: بخار بلند شده از چشم آسمان و بخار درست شده در سطح زمین، از اشک های دایه باغ و زخم های بچه خار به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وحوش بسیاری در آنجا زندگی میکردند که به دلیل وجود چراگاهها و آب کافی، در آسایش و آرامش بودند. اما نزدیکی به شیر باعث میشد که این آسایش برای آنها تحت تأثیر قرار گیرد. روزی آنها تصمیم گرفتند نزد شیر رفته و به او بگویند که او هر روز پس از تحمل رنجها و سختیها میتواند شکار کند و در مقابل، آنها همیشه در عذاب و زحمت هستند. بنابراین، آنها روشی پیدا کردند که هم شیر در آرامش باشد و هم خودشان امن و راحت زندگی کنند. آنها به شیر پیشنهاد دادند که اگر از اذیت کردنشان دست بردارد، آنها هر روز یکی از شکارها را به او ارائه خواهند داد. شیر با این پیشنهاد موافقت کرد و مدتی به همین ترتیب گذشت. یک روز قرعه به نام خرگوش افتاد. خرگوش به دیگر حیوانات گفت: اگر در ارسال من تأخیری ایجاد کنید، من شما را از ظلم و ستم این شیر خونخوار نجات میدهم. دیگر حیوانات پاسخ دادند که هیچ مشکلی نیست. خرگوش کمی تأخیر کرد تا وقت چاشت شیر بگذرد و سپس به آرامی به سوی شیر رفت. اما وقتی به شیر رسید، او را در حالتی غمگین و خشمگین یافت؛ احساس گرسنگی شدید شیر به شدت او را آزار میداد و نشانههای خشم در رفتار او کاملاً مشهود بود، به حدی که آب دهانش خشک شده و دنبال نشانهای از بیوفایی در زمین میگشت.
هوش مصنوعی: خرگوش را دید و از او پرسید: از کجا میآیی و حال و احوال چگونه است؟ خرگوش پاسخ داد که کسی او را برای صحبت فرستاده بود. در راه، از او خواستند که چیزی را به او بفروشد، اما او گفت: «این جایی برای شکار است.» ولی او توجه نکرد و با بیاعتنایی گفت: «این شکارگاه و صید آن برای من اولویت دارد، چون قدرت و اقتدار من بیشتر است.» خرگوش سریعاً به دنبال خبر به سوی ملک رفت. شیر از جا برخواست و گفت: او را به من نشان بده.
هوش مصنوعی: خرگوش جلو رفت و او را به سمت چاه بزرگ برد. در آن چاه، نور به گونهای منعکس میشد که مانند آینهای برای شک و یقین، چهرهها را به نمایش میگذاشت و ویژگیهای صورت هر یک را به وضوح نشان میداد.
هوش مصنوعی: او گفت: در این چاه است و من از او میترسم. اگر سلطنت من را تحت کنترل خود درآورد، او را به نمایش میگذارم. شیر او را در آغوش گرفت و به چاه نگاه کرد، تصویر خود و آن خرگوش را دید، او را رها کرد و خود را در چاه انداخت و غوطهور شد و جانش را به دست سرنوشت سپرد.
هوش مصنوعی: خرگوش با خوشی رفت. حیوانات از شیر دربارهی اوضاع و چگونگی کارش پرسیدند. شیر گفت: او را در آب غوطهور کردم تا مثل گنج قارون به خاک تبدیل شود. همه بر مرکبهای خود سوار شدند و در یک مراتع امن و راحت جولان کردند و این شعر را به زبان آوردند:
هوش مصنوعی: این بیت به یکی از حالات عاشقانه و احساسات عمیق میپردازد. گوینده در حال بیان درد و رنج ناشی از عشق است و از محبوبش میخواهد که به او توجهی کند و حالت دلتنگیاش را درک کند. در واقع، او به جستجوی محبت و درک از سوی معشوقش است و از احساساتی که در این راه دارد، سخن میگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.