ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن
شهرت ده زبان دگر در زمان حسن
ز آمد شد خیال تو در شاه راه چشم
از یکدگر نمیگسلد کاروان حسن
از تیر عشق اهل زمین پر برآورند
آرد چو غمزهات به کشاکش کمان حسن
خوبی به غایتی که زلیخا نمیبرد
در جنب خوبی تو به یوسف گمان حسن
چندان نیافریده دل اندر جهان مرا
کان بت کند ببردنشان امتحان حسن
عالم ز دل تهی شد و آن مه نمیدهد
از دلبری هنوز زمانی امان حسن
روزی که صدهزار سر از تن بیفکند
باشد به جرم بد مددی سرگران حسن
چشمت که گرم تربیت مرغ غمزه است
شهباز پرور آمده در آشیان حسن
جز بهر پیشکاری حسنت جهان نداد
پیش از تصرف تو به یوسف جهان حسن
میداشت بهر فتنه آخر زمان نگاه
آیینهات زمانه در آیینهدان حسن
از نوبهار حسن چه گلها که بشکفد
روزی که گرد روی تو گردد خزان حسن
تا غارت بهار چمنها کند خزان
بادا دعای محتشمت پاسبان حسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمع عارض تو گل بوستان حسن
وی لعل جانفزای تو روح روان حسن
با عارض تو حسن همی عهد تازه کرد
چون تازه گشت از خط سبز تو جان حسن
چون هیچ اعتماد بر آن عهدها نداشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.