کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود
من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان
در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش
روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان
از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز
تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج ناشی از عشق و جدایی صحبت میکند و آرزو دارد که مرگش فرا برسد تا از این رنجها رهایی یابد. او میگوید که در عشقش زخمهای زیادی دیده و این درد در دلش عمیق است. شاعر از بیکسی و جدایی احساس خفگی میکند و میخواهد از این وضعیت دلخراش خود را آزاد کند. در پایان نیز به رسوایی عاشقانهاش اشاره میکند و دعا میکند که از ننگ آن خلاص شود.
هوش مصنوعی: ای کاش امشب مرگ به سراغم بیاید تا از این ناله و فریاد رهایی پیدا کنم و سگم نیز از درد و رنج راحت شود.
هوش مصنوعی: مشکلات و گرفتاریم به حدی رسیده که زمان مرگ نزدیک است؛ چنان که میخواهم از دل و جان خود آزاد شوم و از این تن رها شوم.
هوش مصنوعی: در محل شکار، زخمی از زیباییها بر تن داشتم، اما در اولین ضربهای که به من زد، آن شکارچی من را رهانید.
هوش مصنوعی: از ناراحتیای که در دل دارم، به شدت متاثر شدهام. خواهش میکنم، روزنهای باز کن تا از دود و غم این وضعیت رها شوم.
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، از وجودم به رنگ پرندهام بگو که از قفس خارج شود تا از این جدایی به باغ و سرسبزی بیافتد.
هوش مصنوعی: محتشم در عشق بدنام شده است، اگر میخواهی از عیب و رسوایی او در امان بمانی، باید خودت را بسوزانی و پاکیات را فدای این رسوایی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.