گنجور

 
محتشم کاشانی

دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود

نارسیده بر سر من باز گردیدن چه بود

تشنه‌ای را کز تمنا عاقبت میسوختی

آب از بازیچه‌اش بر لب رسانیدن چه بود

خسته‌ای را کز جفا می‌کردی آخر قصد جان

در علاجش اول آن مقدار کوشیدن چه بود

گر دلت نشکفته بود از گریهٔ پردرد من

سر فرو بردن چو گل در جیب و خندیدن چه بود

گرنه مرگ من به کام دشمنان می‌خواستی

بهر قتلم با رقیب آن مصلحت دیدن چه بود

ور نبودت ننگ و عار از کشتن من بعد قتل

آن تاسف خوردن و انگشت خائیدن چه بود

محتشم ای گشته در عالم بدین داری علم

بعد چندین ساله زهد این بت پرستیدن چه بود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جامی

دی چو دید آن مه مرا از راه گردیدن چه بود

وان روان بگذشتن آنگه باز پس دیدن چه بود

با رفیقان گر نه رمزی داشت از من در میان

آن اشارت کردن پنهان و خندیدن چه بود

بی دلی می گفت دی کان ماه را خانه کجاست

[...]

هلالی جغتایی

دی براهم دیدن و آنگاه نادیدن چه بود؟

روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟

گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار زار

پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟

خواستی کز ساغر حسرت خورم خون جگر

[...]

محتشم کاشانی

دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود

وز پی آن زهر از ابرو چکانیدن چه بود

گر نبودی بر سر آتش ز اعراض نهان

همچو موی خویشتن بر خویش پیچیدن چه بود

گربدی از من نمی‌گفتند خاصان پیش تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه