گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

هیچ می‌گویی اسیری داشتم حالش چه شد

خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد

هیچ می‌پرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه

می‌رسید و نامه‌ای می‌بود بربالش چه شد

هیچ کلک فکر می‌رانی بر این کان خسته را

جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد

در ضمیرت هیچ می‌گردد که پار افتاده‌ای

مرغ روحش گرد من می‌گشت امسالش چه شد

پیش چشمت هیچ می‌گردد که در دشت خیال

آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد

پیش دستت چاکری استاده بد آخر ببین

مرگ افکندش ز پا غم کرد پامالش چه شد

ملک عیش محتشم یا رب چرا شد سرنگون

گشت بختش واژگون برگشت اقبالش چه شد