گنجور

 
محتشم کاشانی

یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت

یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت

رو دروبال کرد مرا اختر مراد

کان مه پی رقیب بد اختر گرفت و رفت

غلطان به خاک بر سر راهش مرا چو دید

دامن کشان ز من ره دیگر گرفت و رفت

گفتم عنان بگیر دلم را که می‌رود

آن بی‌وفا عنان تکاور گرفت و رفت

یک نکته گفتمش که ز من بشنو و برو

صد نکته بیش بر من ابتر گرفت و رفت

دل هم که خوی با ستم عشق کرده بود

دنبال آن نگار ستمگر گرفت و رفت

ای محتشم بسوز فراق این زمان بساز

کان افتاب سایه ز ما برگرفت و رفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode