گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غروی اصفهانی

بار غم فرود آمد در زمین ماریه باز

یا که کاوران حجاز

هرچه غصه بود آمد دلخراش و سینه گداز

در حریم محرم راز

بود شور رستاخیز یا نوای غمزدگان

حلقهٔ ستم زدگان

هر دلی ز غم لبریز داد راز و نیاز

با شه غریب نواز

نو گلی چه غنچه شکفت نغمه زد چه بلبل زار

زار همچو مرغ هزار

با پدر بزاری گفت کامده بسوز و گداز

پروریدۀ تو بناز

خار پای ما بنگر خواری اسیران بین

حال دستگیران بین

چون کبوتر بی پر غرقه خون ز پنجۀ باز

نیمه جان ز رنج دراز

بانوان دل بریان در کمند اهل ستم

زیر بند اهل ستم

روی اشتر عریان نه عماری و نه جهاز

صبح و شام در تک و تاز

کودکان خونین دل همچو گوی سر گشته

یا چه بخت برگشته

دشمنان سنگین دل هر یک از نشیب و فراز

همچو تیر خورده گراز

شام ماتم ما بود صبح عید مردم شام

آه از آن گروه لئام

مرکز تماشا بود بانوان میر حجاز

با نقاره و دف و ساز

از یزید و آن محفل دل لبالب خون است

دیده رود جیحون است

ما غمین و او خوشدل، او به تخت زر به فراز

ما چه سیم در دم گاز

کعبه را شکست افتاد زانچه رفت بر سر تو

زانچه دید گوهر تو

دست بت پرست افتاد قبلۀ دعا و نماز

مفتقر بسوز و ساز