گنجور

 
محمد بن منور

شیخ گفت وقتها هر جایی می‌گشتیمی و این حدیث سر بر پی ما نهاده بودو ما خدای را می‌جستیم در کوه و در بیابان، بودی کی بازیافتیمی و بودی کی بازنیافتیمی و اکنون چنان شده‌ایم کی خود را باز نمی‌یابیم کی همه او مانده‌ایم و آن صفت او بودو ما نبودیم، او خواهد بود و ما نخواهیم بود واکنون یک دم زدن بخودی خود می‌نتوانیم کی باشیم و ما را دعوی مشاهده و تصوف و زاهدی نرسد، کسی کی اورا چیزی نبود و نامی نباشد او را نامی توان نهاد؟ این خود محال باشد و روا نبود.